شهرآشوبسرای شور و شادی
۱۳۹۹ تیر ۱۰, سهشنبهمهستی گنجوی در خانوادهای اشرافی رشد كرد. از زندگی او آگاهی چندانی در دست نيست و آنچه هست به افسانه و داستان آميخته است.
پدرش از فرمانداران گنجه بوده و او چهار ساله بوده كه به مكتبخانه رفته است.
۱۰ ساله بود كه استادانش او را اديب و دانشمند میناميدند.
نوجوان بود كه چنگ و تار و عود مینواخت و آوازهاش در مهارت شطرنج چنان در گنجه پيچيده بود كه چهرهاش را بر پشت تختههای اين بازی مینگاشتند و میكندند.
همسر او تاجالدين امير احمد خطيب شهر بوده و با تخلص "پور خطيب" شعر میسروده و در بسياری از تذكرهها و آثار ادبی و تاريخی از مناظرههای عاشقانه آن دو بسيار سخن راندهاند:
«من مهستیام بر همه خوبان شده طاق
مشهور به حُسن در خراسان و عراق
ای پور خطيب گنجه از بهر خدا
مگذار چنين بسوزم از درد فراق.»
نام او را "ماهبانو" "ماه استی" و "بزرگبانو" معنی كردهاند و میگويند كه لقب آخری را سلطان سنجر غزنوی به او داده است.
رباعیهای او پس از خيام از ماندگارترين آثار كوتاه ادبيات فارسی به شمار میآيند به ويژه كه او نخستين "شهرآشوبسرا" در ادب فارسی است. در اين سبك شاعر، پيشهوران، دستورزان و فروشندگان را درونمايه سرودههای خود میكند و به اين ترتيب ما را تا اندازهای از واقعيات دورههای گوناگون آگاه میسازد:
«سهمی كه مرا دلبر خباز دهد
نه از سر كينه كز سر ناز دهد
در چنگِ غمش بماندهام همچو خمير
ترسم كه به دستِ آتشم باز دهد.»
به همين ترتيب درباره صحاف، كلاهدوز، خياط و قصاب سروده به طوری كه او را عاشق یک قصاب پنداشتهاند:
«قصابِ منی و در غمت میجوشم
تا كارد به استخوان رسد میكوشم
رسمی ست تو را كه چون كُشی بفروشی
از بهر خدا اگر كُشی مفروشم.»
ويژگی ديگر سرودههای او كه به سبک آذربايجانی است، بیپروايی و شادیآفرينی است. او از عشق زمينی میگويد و در اين كار چنان پيش رفته كه برخی از تذكرهنويسان او را نكوهيدهاند:
«برخيز و بيا كه حجره پرداختهام
وز بهر تو پردهی خوش انداختهام
با من به شرابی و كبابی در ساز
کین هر دو ز ديده و ز دل ساختهام.»
مهستی گنجوی در ۸۵ سالگی در زادگاهش درگذشت.