سراينده شعرهای بلورين
۱۳۹۹ مهر ۱, سهشنبهپدر حسين منزوی آموزگار بود: «استخدام وزارت فرهنگ كه شد فرستادندش به روستا و شش سال طول كشيد تا ما به زنجان بازگشتيم.»
پدرش شاعر بود، اما به قول خودش شايد تأثير مادرش بر ذوق ادبی او به خاطر "قصههای زير كرسی" بيشتر بوده باشد: «پنجم ابتدايی اولين بيتم را در دنباله يک شعر دبستان گفتم:
دبستان پرورد سرباز جنگی
دبستان پرورد توپ و تفنگی»
دبيرستان را كه میگذراند، غزل میگفت و يک انجمن ادبی را اداره میكرد: «تا شعر بيايد در بزند و جا خوش كند، عشق ديگری داشتم: بسكتبال. عضو تيم آموزشگاههای زنجان شدم.»
۱۸ ساله بود كه به تهران رفت كه ادبيات و سپس جامعهشناسی بخواند، اما بيشتر وقتش به سرودن و نوشتن و شركت در انجمنهای ادبی میگذشت: «هنوز ۱۹ سالم نبود كه به برنامه راديويی "بزم شاعران" رفتم و چند شعر خواندم:
مجوييد در من ز شادی نشانه
من و تا ابد اين غم جاودانه»
سپس در چند برنامه ديگر راديويی شركت كرد تا سرانجام به رادیو تلویزیون ملی ایران در آمد و خودش چند برنامه معرفی شاعران را اداره میكرد و برای خوانندگان بنام آن زمان مانند محمد نوری ترانههای ماندگار میساخت:
«چی میشه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
چی میشه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟»
۲۵ ساله بود كه نخستين جُنگ شعرش "حنجره زخمی تغزل" چاپ شد:
«مرا نديده بگيريد و بگذريد از من
كه جز ملال نصيبی نمیبريد از من
عجب كه راه نفس بستهايد بر من و باز
در انتظار نفسهای ديگريد از من»
هرچه سرودههای آيينی او به شعار و نوحه نزديک میشوند، ترانههای عاشقانهاش روان، نامتعارف و دلنشيناند و خواننده را با بهرهگيری از اصطلاحات عاميانهای كه با ظرافت وارد غزل فاخر شدهاند، شگفتزده میكند:
«خزان به قيمت جان جار میزنيد اما
بهار را به پشيزی نمیخريد از من.»
۳۵ ساله بود كه پس از انقلاب ۵۷ ليسانس ادبيات گرفت و در مجله سروش (تماشای پيشين) نوشتههای تحليلی منتشر كرد، اما كارهای دولتی را تاب نياورد و ديری نپاييد كه همه وقتش را صرف پژوهش و سرودن كرد.
از آثار ماندگار او ترجمه سروده "حيدربابايه سلام" شهريار به فارسی، "شهريار شاعر شيدايی و شيوايی" و چند جُنگ شعر مانند "از شوكران و شكر" و "به همين سادگی" است.
حسين منزوی در ۵۸ سالگی در تهران درگذشت.