سرانه هشدار دهنده مطالعه در ایران
۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبهدکتر سعید پیوندی، کارشناس مسائل آموزشی و استاد جامعه شناسی در پاریس در گفتگو با دویچه وله تاکید میکند که سانسور و سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی نقشی تعیین کننده در رویگردانی مردم از مطالعه دارند. او نظام آموزشی را نیز سنتی و فاقد هر گونه مشوق برای مطالعه غیردرسی جوانان میداند.
سرانه مطالعه درایران از سوی وزارت ارشاد ۱۸ دقیقه عنوان شده است. این رقم که شامل مطالعه روزنامه و سایتهای اینترنتی نیست، به فرض صحت آن، گویای چیست؟
سعید پیوندی: این میزان نسبت به بقیه کشورهای دنیا و حتی نسبت به گذشتههای دورتر در ایران بسیار پایین است. البته در این رقم مطالعه منابع دیجیتال به حساب نیامده که اینک در زندگی جوانان ایرانی نقش مهمی دارد. اما این نرخ، بسیار نگران کننده و افشاگرانه به نظر میرسد و نشان میدهد که چقدر جامعه ما با بحران فرهنگ و محصولات فرهنگی مواجه است.
آیا در عین حال، نازل بودن نرخ مطالعه در ایران بخاطر آن نیست که محتوای کتابهای موجود چنگی به دل خواننده نمیزنند و سانسور و حذف و نوشتههای دیکته شده بسیار است؟
دو عامل در این میان مهم است: آنچه شما اشاره میکنید یعنی روشها و و سیاستهای فرهنگی دولت، نقش مهمی در افکار عمومی و علاقه مردم به تولیدات فرهنگی دارند ولی دولت کنونی نقش سانسورکننده را بیش از سایر نقشها و بیشتر از همیشه ایفا میکند.
فراموش نکنید که ما چند سال پیش روزنامههایی داشتیم که تیراژشان حتی به پانصد هزار در روز هم رسیده بود. این نشان میدهد که اگر در جامعه فضا مساعد و باز باشد، بسیاری از کسانی که امروز از مطالعه امتناع میکنند، میتوانستند جزو جمعیت کتابخوان باشند.
مسئله دوم نوع برخورد نظام آموزشی و تمام نهادهایی است که در شکل دادن و آموزش افکار عمومی نقش دارند. اگر این نهادها، جوانان وبقیه را به سمت مطالعه و پیوند با کتاب سوق دهند، جامعه رابطه فعالتر و معنا دارتری با کتاب و منابع مطالعه پیدا میکند. این اتفاق نه در نظام آموزشی ما میافتد، نه در رسانههای جمعی و رادیو تلویزیون هست، نه در دانشگاهها هست که مردم را تشویق به خواندن کنند.
در ضمن باید توجه داشت که پایین بودن سرانه مطالعه، همزمان در تولیدات فرهنگی و کیفیت آنها و تعداد نویسندگان هر جامعه نیز تاثیر میگذارد. یعنی رابطه عرضه و تقاضا در عرصه فرهنگ و نشر را نیز به هم میزند.
وزیر پیشین ارشاد زمانی گفته بود که هرکس مردم ایران را متهم به عدم مطالعه میکند، بیاید نمایشگاه کتاب تهران را ببیند. چه پاسخی میتوان به این گفته داد؟
درک این پدیدهها درشرایط ایران زیاد آسان نیست. زیرا مردم و جامعه در لحظاتی به یک حادثه معنایی میدهند که ممکن است در هر جای دیگر دنیا معنای دیگری داشته باشد.
در واقع این هجوم بیسابقه به نمایشگاه کتاب، هیچ همخوانی با سرانه هشدار دهنده مطالعه در ایران ندارد. این نرخ، حتی اگر کتابهای درسی و آموزشی را هم حساب کنیم رویهم سی دقیقه میشود و این فاجعه است. نمایشگاه کتاب تهران، همزمان پر از آدم است ولی کسی نمیداند که آنها برای خرید کتاب رفتهاند یا برای نگاه کردن، یا برای دید و بازدید آنجا هستند.
در عین حال چطور میتوان به آمارهای کنونی اتکا کرد؟
اعلام سرانه مطالعه در ایران از دو دقیقه تا یک ساعت در نوسان بوده است. سوال شما بجاست و ما نمیدانیم به کدام آمار تکیه کنیم تا بگوییم که کدامیک واقعیات جامعه را بازتاب میدهند. آنچه میتوان گفت این است که همه این نرخها بسیار پایین و هشدار دهنده هستند.
کشورهای دیگر که آمار قابل اعتمادی از سرانه مطالعه دارند، از چه روشی استفاده میکنند؟ آیا ملاک از جمله تعداد نویسنده و ناشر، کتابخانه، کتابفروشی یا تیراژ کتاب است؟
همه اینها ملاک است اما میزان متوسط مطالعه بر اساس محاسبه در جامعه آماری نمونه انجام میشود و بعد به تمام جامعه تعمیم مییابد. تیراژ کتاب، تعداد ناشر، کتابخانه یا تعداد مراجعه به کتابخانه هم شاخص های دیگر هستند، اما شاخص اصلی همان جامعه آماری نمونه است. همین شاخص در مورد نگاه کردن به تلویزیون یااستفاده از اینترنت هم وجود دارد.
از سوی دیگر در توجیه سرانه پایین مطالعه در ایران گفته میشود که فرهنگ مردم ایران اساسا شفاهی است وآنها بیشتر به تعریف علاقه دارند تا مطالعه...
من با این تعبیر زیاد موافق نیستم. زیرا هر وقت سیاستهای فرهنگی و آموزشی ما در جهت تشویق مطالعه و نوشتن بوده، به کشوری تبدیل شدهایم که تولید فرهنگی آن زیاد میشود.
من مثال وبلاگها را میزنم. پیش از سرکوب اینترنتی اخیر، طبق آمار موجود، بیش از یک میلیون وبلاگ. در ایران بود. یعنی یک میلیون آدم در هفته و ماه داشت مینوشت و میخواند. این تازگی داشت و جذاب بود.
چامعه ما همانند خیلی جوامع جهان سوم، سابقه فرهنگ شفاهی دارد، اما پدیده خواندن و نوشتن از طریق رشد رسانهها و رشد علم و رشد نظام آموزشی افزایش پیدا کرده و در ایران هم باید همینطور باشد.
درست است که ما فرهنگ شفاهی داریم اما علت اصلی مشکل مطالعه، سیاستهای عمومی و محدودیتهای فرهنگی و نوع نظام آموزشی در کشوری است که الان بالای ۹۰ درصد باسواد دارد. این میزان باسوادی با این نرخ پایین مطالعه هماهنگ نیست.
خانوادهها و معلمها هم میگویند که سیستم آموزشی ایران به قدری فشرده و سختگیرانه است که بچهها را از کتاب و مطالعه خسته و بیزار میکند.
این درست است. دیگر آن که شیوههای آموزشی ما همچنان سنتی هستند و مطالعه و کار مستقل فرد در آن جایی ندارند. حتی در سطح دانشگاهی، بچهها تشویق نمیشوند به مطالعه خارج از درس. اساسا سختگیری آموزشی ما آن است که بچهها به همان کتابها بسنده کنند.
نتیجه این سیستم را به روشنی میتوان نزد دانشجویانی دید که به خارج از کشور میآیند. بسیار دیده میشود که آنها عادت به مطالعه ندارند و در تحقیق تنبل هستند و حاضرند هر کار دیگری غیر از این را انجام دهند.
این روحیه مقدار زیادیاش به نظام آموزشی ما بر میگردد که مطالعه را امری غریب و غیرضروری میداند. جامعه ما در سالهای اخیر، هیچ مشوقی برای داشتن رابطهای فعال با فرهنگ دریافت نکرده است.
مهیندخت مصباح
تحریریه: فرید وحیدی