سبزهای آلمان، سیاستورزی، حقوق بشر و ایران • مصاحبه با علی محجوبی
حزب سبزهای آلمان سی ساله شد. کلاودیا روت، یکی از سران دوگانهی این حزب در مراسم جشنی که روز یکشنبه به این مناسبت در برلین برپا شد، گفت حضور این حزب در صحنهی سیاسی آلمان همچنان ضروری است. این حزب در ۱۳ ژانویهی سال ۱۹۸۰ در شهر کارلسروهه بینان گذاشته شد. ایران و مسائل مربوط به این کشور، همواره از موضوعاتی بوده که این حزب نه تنها در عرصهی رسانهها، بلکه در صحن مجلس فدرال آلمان نیز به آن پرداخته و موضع خاص خود را مطرح کرده است. دویچه وله با رئیس دفتر پارلمانی کلودیا روت، علی محجوبی، در این رابطه و نیز در مورد سیاستهای کلی این حزب گفتوگو کرده است:
دویچه وله: حزب سبزها از درون دگرگونیهای اجتماعی− سیاسی دههی ۶۰ و با وجود مخالفتهای شدید احزاب آن دوره و حتی مخالفت سوسیال دمکراتها، پا گرفت و تشکیل شد. ممکن است کمی در بارهی شرایط دورهی پیدایی این حزب توضیح بدهید؟
علی محجوبی: شرایط پیدایی این حزب را باید در بستر تکامل تاریخی دمکراسی آلمان بعد از جنگ دوم جهانی دید.
این پدیده فقط به آلمان نیز محدود نمیشد. بلکه نسل جوان اروپایی، انتظارات بیشتری از دمکراسی مدرن داشت و جنبش سال ۱۹۶۸ که یکی از نقاط عطف این حرکت بود، سرآغاز مدرنیزاسیون و شروع جنبشهای مدرن اجتماعی در کل اروپا شد.
این جنبش در آلمان، در طی دههی ۷۰ در برخورد با نسل پدران و مادران دوران جنگ، شکل ویژهای به خود گرفت. گروههای مختلف و بسیار متنوع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در آلمان تشکیل شدند. نکتهی برجستهی همه این گروها این بود که آنها اساسا در چهارچوب فلسفهی حاکم بر زمان جنگ سرد عمل نمیکردند و جبههبندیای که دنیا را بلوکه کرده بود، برای این جنبشهای مدرن اجتماعی خود عاملی بود که علیه این بلوکبندی پیش بروند و تمام تلاشهایشان را بر دمکراتیزه کردن جوامع اروپایی متمرکز کنند.
هرچند این جوامع دمکراتیک بودند، اما جنبشهای مدرن اجتماعی معتقد بودند که این دمکراسی و این دولت حقوقی ناکافی است و گروههای اجتماعی مختلف و اقلیتهای اجتماعی حقوق ویژهای دارند که این دمکراسی باید آن را در نظر بگیرد.
مهمترین گروههای این جنبشها، گروههای جنبش زنان، گروههای اقلیتهای جنسی و گروههای حفظ محیط زیست و حمایت از طبیعت بودند.
این گروههای مدرن در طول ۱۰ سال در دههی ۷۰، طی بحثها و درگیریهای اجتماعی خیلی متفاوتی، بالاخره به این نتیجه رسیدند که لازم است حزبی تاسیس شود که متمایز از احزاب جاافتادهی آلمانی باشد و برنامهای را پیش ببرد که نکات آن در برنامههای دیگر احزاب سیاسی دیده نمیشود.
برخی از بنیانگذران این حزب که در حال حاضر سمتهای خیلی بالایی هم دارند –مانند یورگن تریتین − از اعضای گروههای چپ آن دوره مانند «اتحادیهی کمونیستها» بودند که بعضا از طرفداران مائوئیسم بودند. حزب سبزها چگونه در ابتدای تشکیل خود با اندیشههای «افراطی چپ» برخورد میکرد؟
وقتی حزب سبزها تشکیل شد، طبیعی است که اکثریت شرکت کنندگان در جلسهی مؤسسان حزب از گروههای کمونیستی نبودند. بلکه بیشتر از گروههای فمینیستی و تلاشگران برای حقوق اقلیتها و حفظ محیط زیست بودند.
ولی یکی از نتایج جنگ سرد در آلمان نیز این بود که بخش بزرگی از فعالین کمونیست و چپ در آلمان به این نتیجه رسیده بودند که وضعیت اساسا چنان بلوکه است که امکان پیشرفت اجتماعی در چهارچوب جنگ سرد وجود ندارد. برخی از نمایندگان برجسته و فعال در جنبش چپ، به ویژه جنبش چپ دانشجویی و مارکسیستی که البته تعدادشان زیاد نبود، راه خود را به سوی سبزها پیدا کردند. خیلی زود قاطی این حرکت شدند و به خاطر آموزش تئوریک و سیاسیای که در احزاب چپ دیده بودند، توانستند بعدها مقامهای خیلی مهمی در حزب داشته باشند.
جذابیت سبزها برای گروههای دیگر چپ در این بود که این حزب هرچند خود را چپ میدید، ولی ورای درگیریهای جنگ سرد نگاه میکرد و پاسخی که به سؤال مهم دوران میداد، پاسخی ورای پاسخهای سوسیالیسم رئال (سوسیالیسم واقعا موجود) در کشورهای اروپای شرقی و مخالفین این سوسیالیسم در اروپای غربی، بود.
سیاست خارجی به عنوان یک موضوع محوری مهم، حدود ۱۰ سال پس از تشکیل حزب مطرح شد. ایران و مسایل مربوط به آن، با توجه به این که برخی از بنیانگذاران حزب با ایرانیان فعال در آلمان، به خصوص در برلین، تماس داشتند یا دوست بودند، کی جای خود را در این حزب باز کرد؟
اولین فراکسیون پارلمانی سبزها اهمیت فوقالعادهای به کار در عرصهی رعایت عدالت و برابری در روابط شمال و جنوب میداد. در واقع، این نقطهی مرکزی سیاست خارجی اولین فراکسیون سبزها در پارلمان بود. این فراکسیون سیاست خارجی کلاسیک را جدی نمیگرفت. چون معتقد بودند دیپلماسی عادی زیاد مثمرثمر نیست و بیشتر به دیدارهایی رسمی و بیحاصل محدود میشود.
ولی در پارلمانهای بعدی، این فراکسیون خواهناخواه با کار پارلمانی آشنا شدند و بعد از چند دوره حضور پارلمانی مجبور بودند برای سؤالهای مختلفی که در عرصهی سیاست خارجی مطرح بود، پاسخی داشته باشند. این مساله ادامه داشت تا این که در سال ۱۹۹۸ حزب سبزها برای اولین بار این شانس را پیدا کردند که همراه با حزب سوسیال دمکرات آلمان حکومت کنند و از این زمان به بعد قدرت یا وزنهی سیاسی سبزها در عرصهی سیاست خارجی به منصهی ظهور رسید.
از آنجا که خیلی از ایرانیهایی که در آلمان تحصیل میکردند و در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم آلمان فعال بودند، هرچند همگام با تاسیس حزب سبز نبودند، ولی خیلی از سیاستمداران حزب سبز را که از محیطهای دانشجویی برخاسته بودند، خوب میشناختند، بعد از حضور فعال سبزها در عرصهی سیاست خارجی از طریق این روابط دوستانه، نگرش خاص و دقیقی راجع به مسایل ایران در فراکسیون سبزها حضور داشت.
کنفرانس برلین یکی از جنجال برانگیزترین کنفرانسهایی بوده که در آلمان، در خصوص مسایل ایران برپا شده است. با توجه به پیامدهای ناهنجاری که این کنفرانس به خصوص برای کسانی که از ایران در آن شرکت کردند داشت، حزب سبزها که از ابتدا از برگزار کنندگان این کنفرانسی پشتیبانی میکرد، همچنان معتقد است که برپایی چنین کنفرانسی در آن دوره ضروری بوده است؟
اینجا باید دو مساله را ازهم جدا کرد؛ کنفرانس برلین نه از طرف حزب سبزها که از سوی بنیاد هاینریش بل برگزار شد. البته اصلا تاسیس این بنیاد ناشی از حضور سبزها در پارلمان آلمان است. پارلمان آلمان زمانی حاضر است بنیادهای نزدیک به احزاب سیاسی را تاسیس و یا حمایت مالی کند که این احزاب حضور مستمر پارلمانی داشته باشند.
به نظر من، بنیاد هاینریش بل کار بسیار درستی کرد که به اصلاحطلبان داخل ایران شانس معرفی سیاستشان و تبلیغ برای آن را در عرصهی اروپا داد.
چیزی که هم اصلاحطلبان ایران و هم بنیاد هاینریش بل در نظر نگرفته بودند، پتانسیل تخریب و خرابکارانهای بود که دو نیرو در آن سهیم بودند؛ از یک سو بنیادگرایان و محافظهکاران داخل ایران که در هر حال به دنبال بهانهای برای تضعیف اصلاحطلبان میگشتند و از سوی دیگر بخشی از اپوزیسیون خارج از ایران که مواضع بسیار مشخصی دارند و اساسا هر نوع صحبت و روند گفتوگو برای نزدیکی و یا امکان تفاهم سیاسی را منفی میبینند.
گروه دوم در برلین کار خود را انجام داد و گروههای بنیادگرا در ایران، دست در دست آنها حرکت کردند. کار به آنجا رسید که میدانیم و بسیاری از شرکت کنندگان دستگیر شدند و ضربهی مشخصی هم به سیاست اصلاحطلبانه در ایران از این کانال زده شد.
خیلی از ایرانیها معتقدند که حزب سبزها زمانی که در ائتلاف با سوسیال دمکراتها حکومت میکردند، مواضع نرمتری نسبت به دولت ایران و سیاستهای بحث برانگیز داخلی و خارجی آن داشتند. اما اکنون که این حزب در اپوزیسیون قرار گرفته است، توجه بیشتری به خواستهای نهادهای مدنی و مستقل ایران نشان میدهند. آیا جزیی از قدرت بودن یا در برابر آن قرار گرفتن، عاملی است که تاثیری در اتخاذ موضعگیریهای حزب شما داشته باشد؟
قطعاً شرکت در حکومت منجر به آن میشود که دستکم در سطح رسمی، عادات و رسوم و شیوهی برخورد با دولتهای دیگر عوض شود؛ بدون این که لزوما خیانتی به مضمون یک سیاست بشود.
این که یوشکا فیشر به عنوان وزیر امور خارجه از حزب سبزها، تلاش میکرد در چهارچوب دیالوگ و گفتوگو با ایران، مسالهی محیط زیست را به موازات مسایل اتمی پیش ببرد، یکی از بزرگترین دستآوردهای سیاست ایشان بود. اما این که این دیالوگ در چهارچوب سیاست داخلی ایران منجر به موفقیت نشد، بحث دیگری است.
زمانی که یوشکا فیشر وزیر امور خارجه بود، رییس کنونی حزب سبزها و نمایندهی مجلس، خانم کلودیا رُت، که آن زمان کمیسار حقوق بشر دولت آلمان در وزارت امور خارجه بود، چندین بار تلاش کرد که به ایران سفر کند. اما به ایشان ویزای سفر ندادند. هرچند که نمایندگان جمهوری اسلامی در ایران و سفیر ایران در آلمان، مدام قول میدادند که حتما این سفر صورت خواهد گرفت، ولی در عمل محافلی در ایران توانستند جلوی این سفر را بگیرند.
به نظر من، بودن یوشکا فیشر به عنوان وزیر امور خارجه، مانع از آن نبود که خانم رُت در آن سالها خیلی متمرکز مسایل و جوانب مختلفی را در عرصهی سیاست داخلی ایران زیرنظر بگیرد و حتی بارها و بارها از وضعیت حقوق بشر در ایران صریحا انتقاد کند.
حزب سبزها در ماههای اخیر توجه خاصی به مسایل ایران نشان میدهد و برخلاف احزاب دیگر آلمان، این توجه را با صدور اعلامیه، ابراز همبستگی و برگزاری مراسم مختلف، رسانهای هم میکند. میتوانید بگویید چرا؟
یک علت آن تعهد سبزها نسبت به حقوق بشر به عنوان یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی این حزب است که باعث میشود در رابطه با افغانستان کلا بحثهای متفاوتی را نسبت به احزاب دیگر آلمان پیش ببرند. یا این که در رابطه با کشور برمه، مواضع دیگری داشته باشند و خیلی در این زمینه فعال باشند. یا در رابطه با کرهی شمالی، سودان و قتل عامی که در سودان انجام میگیرد و همینطور در رابطه با ترکیه، مواضع متفاوتی داشته باشند.
در ارتباط با ایران هم دو جنبه دارد؛ یک جنبه به وضعیت بسیار بسیار نگران کنندهی حقوق بشر در ایران و سرکوبهایی که بعد از کودتای انتخاباتی احمدینژاد شاهد آن بودیم برمیگردد.
جنبهی دوم این فعال بودن هم به آنجا برمیگردد که بخشی از فعالان سیاسی ایران در آلمان بیتاثیر در پیشبرد و تشدید مواضع حزب سبزها در قبال ایران نیستند. این مساله تا حدودی کمک میکند که دست سبزها به نبض حوادث در ایران خیلی نزدیک باشد و در این رابطه، تا آنجایی که در امکانات حزب هست، اظهار نظر کند و همبستگی خود و یا همبستگی بخشی از جامعهی آلمان را با جنبش دمکراسی خواهی در ایران اعلام کند.
مصاحبهگر: بهجت امید
تحریریه: فرید وحیدی