روز در شب؛ حروف فارسی بر بلندای برج سانفرانسیسکو
۱۴۰۰ آبان ۱۳, پنجشنبهیک کره مرمرین به دور تاج برجی بلند میچرخد. از گوی الفبای فارسی و لاتین بیرون میجهد و حروف به نوبه خود با اشاره دستها دور و نزدیک میشوند. تاسهای شیشهای در حرکتند و گلهایی ناشناخته در پی آنها. زمین میچرخد و سپس با تغییر مدار به دهها جرم آسمانی تکثیر میشود. این جهان خیالی، تصاویری از یک چیدمان نوری و چندرسانهای است. پروژهای بر بام "سیلزفورس تاور"، یکی از بلندترین برجهای سانفرانسیسکو که چون فانوسی در آسمان شهر میدرخشد و از دوردست پیداست.
هنرمندان در این پروژه از گردش افلاک، آمد و شد انسانها و جانداران در زمین و سردرگمیهای زبانی الهام گرفتهاند. شاید حلقه چرخان و تصاویر متحرک بر فراز برج، نمود شتاب و سیر زمان در زمین باشند و تلاقی حروف با یکدیگر، نماد قوت و ضعف زبان.
شقایق سیروس، نقاش و طراح ایرانی، از همکاران پروژه بوده و ایده الفبای فارسی ابتکار اوست. پروژهای زیر نظر جیم کمپل، هنرمند آمریکایی که خالق آثار هنری چند رسانهای از نور و صدا و تصویر است و مجسمهها و چیدمانهایش در معتبرترین موزههای هنری جای دارند.
پروژه "روز در شب" بلندترین اثر هنری روی زمین نیز نامیده شده است. شقایق سیروس متولد ۱۹۸۷ میلادی در تهران و تحصلیکرده دانشگاه هنر کالیفرنیاست. او در مصاحبه با دویچه وله از چگونگی ورود به این پروژه، تقلا برای نشان دادن حروف فارسی در تصاویر و طرحهای آتی خود میگوید.
...........................
● دویچه وله: چه شد شما به این پروژه پیوستید و با چنین هنرمند نامداری کار کردید؟
شقایق سیروس: من دانشگاه هنر کالیفرنیا درس میخواندم و فوق لیسانس هنرهای زیبا در شاخه سوشیال پرکتیس یا هنر کارآمد و هنر چندرسانهای خواندم. من از سوی استادانی که کارهایم را دیده و میشناختند، برای همکاری به جیم کمپل معرفی شدم.
● آن کارها چه بودند؟
من پروژه دیگری داشتم که ذر رده هنر تعاملی میگنجد و بعد از مهاجرتم به سانفرانسیسکو خلق شد. فرشی را روی گونی نقاشی کرده بودم و این فرش وسیلهای شده بود برای ارتباط من با دنیای جدیدی که در آن زندگی میکردم. من با این فرش به اینجا و آنجا میرفتم و از مکانها و واکنشهایی که میدیدم عکاسی میکردم و فیلم میگرفتم. وجود یک فرش ایرانی در مکانهای مختلف در خیابانها باعث جلب توجه عابران میشد و از این طریق با اشخاص جدید از فرهنگهای مختلف آشنا شدم. جیم کمپل در زمان تحقیق روی پروژه برج سیلز فورس، دنبال کسی میگشت که با محیط شهر آشنا باشد و بتواند هم روی جنب و جوش سانفرانسیسکو مطالعه کند و هم بتواند تحرک شهر را در ساعتها فیلم با دقت ضبط کند.
● پروژه فرش جالب است. چطور به این فکر افتادید. داستانش چیست؟
وقتی به سانفرانسسیکو آمدم، هیچ کس را نمیشناختم و اختلاف فرهنگی زیادی احساس میکردم؛ به خصوص به علت اینکه ایران هرروز در اخبار امریکا بود و بحث جنگ با ایران هم مطرح بود. من نمیدانستم چطور با مردم تماس برقرار کنم. فکر کردم میتوانم موقعیتی ایجاد کنم تا مردم به سمت من بیایند و گفتگویی شکل بگیرد و من با آنها که از نقاط مختلف دنیا بودند بیشتر آشنا شوم. این فرش را که در ایران کشیده بودم و در نمایشگاه انفرادی روی زمین پهن کرده بودم، با خودم با سانفرانسیسکو آورده بودم. فرش را اولین بار در خیابان مارکت که از خیابانهای اصلی شهر است پهن کردم که باعث جلب توجه عابران شد و چند نفر به سمت من آمدند و پرسیدند که آیا این فرش ایرانی است و گفتگو شکل گرفت.
تعداد کسانی که به سمت من و فرش میآمدند و داستانها و گفتگوهای ناشی از وجود فرش، باعث شد من با افراد زیادی از ساکنان سانفرانسیسکو و شهرهای اطراف خلیج آشنا شوم. بعدها حتی کسان دیگری این فرش را از من گرفتند و با آن سفر کردند و برای من عکس فرستادند. الان ۱۲ فرش به بیش از ۵۰ شهر دنیا از جمله مصر، اکوادور، فلسطین، فرانسه، نروژ وغیره سفر کردهاند و ۳۰۰۰عکس از این سفرها دارم. در واقع، ماجراجویی من با این فرش و فیلمبرداری و عکاسی در شهر باعث آشنایی من با جیم و پروژه "روز در شب" شد.
● برگردیم به برج. مقدمات کار چگونه بود؟
در آغاز شروع به همکاری با جیم و تیم او، من وظیفه تحقیق و شناسایی ده مکان را در شهرداشتم که بیشترین هویت و ویژگی شهر را از نظر حرکت نشان بدهد. جیم کمپل هنرمند چند رسانه ایست که با ویدیو و نور کار میکند و تمرکزش روی حرکت انسانها و موجودات و اشیاست. علاقه جیم به تمرکز بر روی حرکت کردن، ناشی از آن است که پدر و مادرش مشکلات حرکتی داشتهاند.
● چه تلاقی جالبی... شما از جایی شروع کردید که مشکل ارتباطی داشتید و نکته محوری جیم کمپل مشکل حرکتی بوده. دو قطب متفاوت در یک پروژه با انگیزههایی متفاوت به هم رسیدید.
بله کاملا درست است؛ البته من تا به حال از این زاویه نگاه نکرده بودم. میدانید که سانفرانسیسکو از تعداد زیادی تپه تشکیل شده و من یک نقشه بلندبالا از شهر به جیم و تیماش ارائه دادم که همه نوع حرکتی را از تاریخچه شهر بیان میکرد. بعد شروع کردم به عکاسی کردن از مکانهایی که شناسایی کرده بودم. بعد با بررسیهای زیاد، از این مکانها ده مورد را انتخاب کردیم. کل این پروژه "روز در شب" بر این مبنا بود که از ده مکان انتخاب شده، از طلوع تا غروب خورشید فیلمبرداری شود و تصاویر در طول شب تا صبح، روی برج به نمایش درآیند.
در نهایت این پروژه به دلایل مختلف تغییراتی کرد که پروژههای دیگری از دل آن متولد شدند.
● مسئله حقوق فردی و رعایت حریم خصوصی چه؟
ویدیوها با هزاران نور ال ایدی بر روی برج به صورت پیکسل به تصویر در میآیند. جزییات اصلا در آنها مشخص نیست و صورتها به شکل انتزاعی دیده میشوند. در عین حال، تصاویر خیلی از مکانهایی را که بر روی برج از نظر بصری جالب به نظر میرسیدند، ناچارا حذف کردیم چون حس دوربینهای کنترلی و امنیتی را ایجاد میکردند.
از پروژههایی که بعدها به علت این مشکلات متولد شد پروژههایی بود که با دانشگاه هنر کالیفرنیا و با دانشجویان چند رسانهای انجام دادند و هر ترم دانشجویان برای برج ویدیو میسازند و با شهر از این طریق ارتباط برقرار میکنند. من در کار جدیدی هم مشارکت میکنم که به پروژه "نیمه شب" شهرت دارد و حاصل همکاری بیش از شش ماهه من و گروه فیلی + میوز، از هنرمندان چند رسانهای آمریکاست.
● کاری که میکنید از نظر سبک در چه قالبی میگنجد؟
این سبک جزو ویدئو آرت و هنرهای چیدمان ویدئو و هنرهای چند رسانهای محسوب میشود. خود جیم کمپل این پروژه را از بزرگترین چیدمانها و ویدئو اینستالیشهای خود میداند. در راستای پروژه "نیمه شب" تعداد زیادی از هنرمندان ویدیویی و اجرایی و رقصندهها دعوت شدند تا برای برج کار کنند. پروژه به واکنشهای اجتماعی و سیاسی هم تا جایی که امکان باشد میپردازد تا صدای شهر نیز باشد.
● آیا این اولین بار است که چنین کاری انجام میگیرد یا پیشینه هم دارد؟
شاید اولین بار باشد که توسط ویدیو و در بلندترین برج این شهر هنری ارائه میشود که صدای شهر و یا راهی جدید برای ارنباط هنرمندان و مردم شهر هست و در عین حال، این اولین مرتبه است که از حروف فارسی و زبانی به جز انگلیسی و حروف لاتین استفاده میشود. اما استفاده از فارسی مشکلات و چالشهای زیادی هم داشت. یکی از هنرمندان این پروژه به علت نامفهوم بودن زبان فارسی از پروژه فاصله گرفت.
● ایده اولیه همین بود که روی تاج برج رفت؟
ابتدا قرار بود مجموعه اشعار انگلیسی و فارسی در این جهان ساختگی سیال قرار بگیرند، اما در نهایت جملات به حروف تبدیل شدند. من راستش اصلا انتظار مخالفت از طرف گروه را برای حذف زبان فارسی نداشتم بلکه احتمال میدادم مدیران برج ایرادی بگیرند چون معنی کلمات را متوجه نمیشوند. اما واکنش آن هنرمند همکار برای من عجیب بود و نشان داد چقدر باید برای هویتمان بجنگیم. برای همین از جایی در این پروژه من تماما به این فکر بودم که چطور معنا و مفهوم پروژه حفظ شود و در نهایت راهی باشد تا فارسی حذف نشود.
● نقش الفبای فارسی در پروژه چیست و چه پیامی میتواند برای مخاطب داشته باشد؟
جین فینلی، از هنرمندان گروه هنری فینلی+میوز، استاد من در دانشگاه کالیفرنیا بود و با هم کار کرده بودیم وعلایق و دغدغههای مشترک زیادی در زمینه زبان و نوع برقراری ارتباط داشتیم. به طور مثال پروژه هایی که من با ایران کار میکردم و یا در سنفرانسیسکو، تلاش میکردم مخاطبان از زبان مادری به جای انگلیسی برای ارتباط با هم استفاده کنند. به این صورت دریچه جدیدی به سوی فرهنگ دیگری باز میشد. به همین علت فکر کردیم که با توجه به اینکه برج سلزفورس از بلندترین برجهای شهر هست و از شهرهای مختلف قابل رویت است فضایی ایجاد کنیم و جهانی بیافرینیم تا به این نوع چالشها و زیباییهای زبان و برقراری ارتباط بپردازد.
با توجه به اینکه من فارسی زبان هستم و فیلی+ میوز انگلیسی زبان، طبیعی بود که این دو زبان را مجور ارتباطی این جهان ساختگی قرار بدهیم. خیلی از المانهای ویدیو هم با دوربین میکروسکوپی گرفته شدهاند و این تفاوتها این جهان را خیالیتر میکند. به طور مثال کره زمین در واقع یک تیله هست و حروف فارسی و لاتین به صورت ستاره های کهکشان در جدال و مراوده با هم به تصویر کشیده شدند.
● مثل منظومهای که ستارهها در مدار خودشان میچرخند، دور و نزدیک میشوند و گاهی هم همدیگر را منفجر میکنند...
دقیقا و انگار این دستهایی که حرکت میکنند هم شبیه موجودات عجیب و غریب هستند. اینها دستهای خودم هستند. دکمههای حروف تایپ هست و این دستها جهان را به حرکت در میاورند. در کل خیلی پروژه لذتبخشی بود و بازخوردها هم خیلی مثبت بود؛ البته به جز زمانی که برای حذف نشدن حروف فارسی پافشاری میکردم.
● ویژگی برج اساسا در چیست؟
این برج به علت اینکه از بلندترین برجهاست، از همه جا دیده میشود حتی از شهرهای اطراف سانفرانسیسکو قابل رویت است. این پروژه از اولین پروژه های چیدمان شهری به این وسعت و از بزرگترین پروژههای چیدمان ال ای دی و ویدیو در شهر هست. این پروژه توسط جیم به این برج ارائه شد و حدودا ۱۰ سال طول کشید تا اجرا شود. در واقع قسمت تاج این برج بر اساس پروژه جیم کمپل ساخته شده است.
● بازخورد کار بخصوص الفبای فارسی چی بود؟
راستش برای خودم هم جالب بود که بعد از این همه پافشاری برای نگهداری حروف فارسی، مخاطبان چه واکنشی نشان خواهند داد و خوشبختانه خیلی واکنشهای مثبتی دیدیم. پیغامهای زیادی به خصوص از ایرانیها و افغانها دریافت کردم که میگفتند دیدن حروف فارسی به آنها احساس تعلق و هیجان خاصی داده است. بهخصوص که این حروف چندی بعد از اتفاقاتی که در افغانستان افتاد روی برج دیده میشد. برای هنرمندان دیگر هم تقاطع کلمات و جهانشمول بودن پروژه و این که المانها چطور با هم ارتباط میگیرند، میجنگند، از هم دور میشوند و باز نزدیک میشوند خیلی جالب بود.
● کمی از ایدههای بعدی بگویید. در صدد چه کار جدیدی هستید؟
ایدهها که خیلی زیاد هستند. در حال حاضر بر روی ویدئوی دیگری کار میکنم و یک پروژه تعاملی. از نظر کاری من همیشه در حال انجام هنر چند رسانهای هستم وهمچنین پروژه های سوشیال پرکتیس یا هنر کاربردی. حدود یک سال است که در حال کار بر روی یک پروژه هستم به اسم زمین که تمام هنرمندان خاورمیانهای و شمال آفریقا را در منطقه سانفرانسیکو و خلیج جمع کردم و یک سری مصاحبه و گفتگو بین هنرمندان منتشر کردیم. هدف این پروژه درکل معرفی هنرمندان این منطقه است و همچنین ایجاد موقعیتی که بتوانند باهم گفتگو یا همکاری کنند و خودشان را با داستانی که میگویند، به جامعه معرفی کنند و حتی نام این منطقه را زیر سوال ببرند. مثلا عدهای کلمه میدل ایست یا خاورمیانه را زیر سوال بردهاند که انگلستان بر اساس موقعیت جغرافیایی خودش نسبت به این منطقه نامگذاری کرده است.
● حالا چه چیزی جایگزین شده است؟
هنرمندان نام منطقه را SWANA گذاشتهاند که مخفف جنوبغربی آسیا و شمال آفریقاست (South West Asia, North Africa) و همچنین نامهای دیگری که به نظر من خیلی جالب است. علت اینکه من نام پروژه را زمین گذاشتم این بود که ورای نامگذاریها و منابعی باشد که سالها در سیاست از آن سوءاستفاده شده است. از مهمترین هدفهای پروژه این است که نسلهای مختلف را با هم پیوند بدهیم و حرفهایشان را بشنویم و منابع مختلف با هم به اشتراک گذاشته شوند.
پروژه بعدی زمین، دو فراخوان ویدیوآرت برای هنرمندان ایرانی و سوانا هست و همچنین ده هنرمند ایرانی در آمریکا دعوت شدند تا پس از گفتگو با یکدیگر بر اساس دغدغه مشترکشان موضوعی برای ویدیوها انتخاب کنند. موضوع چهار افسانه مطرح شده تا هنرمندان با تاثییر از چهار عنصر اصلی آب و آتش و باد و خاک که عناصر اصلی جهان در افسانهها تعریف میشوند، دنیای جدیدی خلق کنند.
یک بخش مهم دیگر پروژه این است که هنرمندان سوانا بتوانند خودشان را همانطور که میخواهند و مستقل از اخبار و تلقیهای سیاسی روزمره تعریف کنند.
● برداشت من این است که شما در کارتان الگویی از تعهد اجتماعی را دنبال میکنید.
بله. فکر میکنم این قسمتی جداییناپذیر از من باشد که همیشه هم بسیار چالش برانگیز بوده است. تا جایی که امکان داشته باشد دریغ ندارم که بتوانم هر چند کوچک برای افراد دیگر صدا و فضایی ایجاد کنم. فکر میکنم این نتها راهی است که جامعه میتواند همسو به جلو برود؛ با شنیدن و گفتوگو کردن.