جرج اورول را بیشتر به عنوان نویسنده دو اثر مشهورش، «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» میشناسند. شهرت این دو رمان در واقع به نگاه این نویسنده بر کمونیسم روسی، نظامهای توتالیتر و فاشیسم برمیگردد. اورول اما روزنامهنگاری برجسته نیز بود که در عمر کوتاه خویش دهها گزارش و مقاله نوشت. گزارشهای او، به ویژه گزارشهای جنگ داخلی اسپانیا، مشهورند. او سالها نیز با بیبیسی در همین رابطه همکاری داشت. اورول در زندگی به شهرت و اعتباری دست نیافت، ولی پس از مرگی زودرس، دو رمان «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» را در شمار میراث ادبی قرن بیستم به شمار میآورند.
نوشتههای اورول با دوران سراسر آشوب قرن بیستم گره خورده است. او شاهد دو جنگ جهانی بود، اقتدار روزافزون حکومت شوراها را دید. پیروزی فاشیسم را در اروپا تجربه کرد و چند جنبش انقلابی را شاهد بود. بازتاب این رویدادها را میتوان در آثارش بازیافت. واژه «جنگ سرد» را در تعریف موقعیت جهان پس از جنگ جهانی دوم، برای نخستینبار او در مقالهای به کار برد.
اورول از پیشگامان نقد مدرنیته بود؛ از نخستین کسانی که انسانها را به جوانب خطرناک تکنولوژی نیز هشدار داد. کابوسهای هولناک او از «آینده بشر و تمدن» را میتوان در رمان ۱۹۸۴ بازیافت که نقد «کنترل تام» و «تمامیتخواهی» است. در این رمان مفاهیم خلاف آنچه تا کنون از آن درک میشد، به کار گرفته میشوند. با «گفتار نو» است که «وزارت عشق» هر مخالفی را به بند میکشد و از زندگی حذف میکند. «وزارت صلح» پیوسته ایام در فکر تدارک جنگ است و «برادر بزرگ» در فکر سروری بر جهان. اورول چشم و گوش ما را بر کارکر نظامها بازمیکند و با هشدار از ما میطلبد تا در نگاه و درک خویش از جهان شک کنیم.
اورول همان سالی که «مزرعه حیوانات» (۱۹۴۵) را منتشر کرد، رسالهای نیز «در باره ناسیونالیسم» نوشت که در مجله «پلیمیک» چاپ شد. او در این اثر میکوشد موقعیت انسان و بیگانگی او از خود را در شرایطی بازبیند که خلاف اراده خویش، پذیرای ناخواستهها میشود.
اورول خود چنین موقعیتی را آنگاه که در لباس نظامی به عنوان نماینده امپراتوری انگلیس در برمه خدمت میکرد، تجربه کرده بود. انسان در چنین شرایطی میبایست رفتاری استعمارگرانه در برابر بومیان داشته باشد، چیزی که خوشآیند ذهنیت او نبود و به همین علت ترجیح داد ارتش را ترگ گفته، به نوشتن روی آورد.
به نظر اورول ناسیونالیسم را رابطهای تنگاتنگ با قدرت است. با ناسیونالیسم قدرت به نمایش درمیآید تا در پناه آن مردم خود را برای امری بزرگ و مقدس آماده کنند، امری والا که نه به فرد، به جمع مربوط میشود و به راهش میتوان حتا از جان گذشت. در ناسیونالیسم احساس شخصی به احساسی عمومی تبدیل میشود تا به شوری همگانی بدل گردد. ناسیونالیست فکر میکند راه او درست و حق با اوست و برای همین حق، مبارزه آغاز میکند.
منظور اورول از ناسیونالیسم در درجه نخست «آن درک معمول است که در آن انسانها همچون حشرات طبقهبندی شده و گروههای بزرگ میلیونی با برچسب خوب و بد مشخص میشوند.» به نظر او شخص میهنپرست قصد آن ندارد تا قدرت خویش اعمال دارد، ناسیونالیست اما برای قدرت میجنگد تا برتری خویش ثابت کند. ناسیونالیست با اتکا بر منیت به راه ادعاهای خویش همآورد میجوید.
اورول سه ویژگی برای ناسیونالیسم برمیشمارد: وسواس، تزلزل و بیاعتنایی به واقعیت. «ناسيوناليسم، ايدة برتر بودن خويش را با وسواس پی میگيرد، اما در اين كار بايستی به درجة معينی از تزلزل تن دردهد، زيرا كه تنها تضمين واقعی بودن آن، همان وسواس خود اوست. مشخصه سوم، يعنی بیاعتنايی به واقعيت، در واقع نتيجه منطقی ناسيوناليسم است. چراكه با رجوع به اين عامل، شخص قادر ميشود منزلت خود را در داستانهای پرشور و اسطورههای «ملت»اش مقبول وانمود كند.» اورول مینويسد: «هر فرد ناسيوناليست باور راسخ دارد كه گذشته قابل تغيير است.»
ناسیونالیست فکر میکند که مورد ظلم و زور قرار گرفته و از سوی دشمنان در خطر است. خود را در برابر رقیبهایی میبیند که قصد نابودیاش را دارند. در برتربینی خویش احساس حقارت میکند و این خود باعث تقویت آرمانش میشود. به نظر اورول ناسیونالیسم هیچگونه «روشنگری و رعایت اصول اخلاقی را برنمیتابد و در برابر آنها مقاومت میکند.» در همین راستاست که در وفاداری به خویش حاضر است به خشونت نیز اقدام نماید.
اورول ناسیونالیسم را تنها در محدوده سیاست نمیبیند، بلکه آن را به ادیان، مذاهب، ایدئولوژیهای سیاسی و حتا نژاد بسط میدهد. چنین نگرشهایی را اکنون در جهان شاهدیم و همین باعث ارزشمندی این اثر است. چنین ناسیونالیسمی را میتوان نه تنها در هیاهوی بنیادگرایان مسلمان، در جنبشهای پوپولیستی و یا راستگراهای غرب نیز شاهد بود. به قول اورول: «تنها كافی است لحن معينی پديدار شود و روس رگی حساس كه تاكنون كسی آن را نمیشناخته، انگشت نهاده شود تا بیغرضترين و ملايمترين فرد ناگهان به طرفدار خشن يک حزب يا جريان بدل گردد كه همواره در پی گرفتن "امتياز" از طرف مقابل است و در اين كار اصلاً هم برايش مهم نيست كه چقدر دروغ میگويد و تا چه حد خطاهای منطقی خود را لاپوشانی میكند.»
ناسیونالیست تنها دو دنیا میشناسد با دو رنگ سیاه و سفید. در این راستا اخلاق برایش آن است که خود میگوید. این اخلاق اما گاه در نادانیها و آشتیناپذیریها به حماقت میانجامد. ناسیونالیست برای چيره شدن بر اينگونه حماقتها هیچ آمادگی برای یک «تلاش اخلاقی» که دستكم بتوان به همه انسانها اندیشید، ندارد.
ناسیونالیسم انسان را از انسانیت خویش تهی میکند. میکوشد او را با صفت خوب و بد، صاحب اعتبار و یا بیارزش گرداند. ناسیونالیست میکوشد چون قارچ بر تن و ذهن گروهی از توده مردم بنشیند، آنان را بزرگ و عمده کند تا بعد بتواند آرزوهایی دیگر را جایگزین بر ذهنها گرداند و بدینوسیله خود را بزرگ و ارزشمند نماید.
ناسیونالیست «وطندوست» نیست، به قدرت نظر دارد و برای دستیابی به آن میرزمد. ناسیونالیسم مدفن فردیت است. ناسیونالیسم را آنگاه میتوان بهتر بازشناخت که نمودهای تجربهشده آن را بررسیم. در این راستا نمودهای آن در نازیسم هیتلری، ایتالیای موسولینی و کمونیسم استالینی قابل توجهاند. ناسیونالیسم میتواند در مذهب و ایدئولوژی خانه کند، چنانچه در ادیان ابراهیمی نیز نمونههایی از آن را میبینیم.
هر سخن، تحقیق، نوشته، داستان و شعر یک ناسیونالیست باید در حقانیت و اثبات اعتقاد او گفته شود چون ادبیات، هنر، سیاست، اخلاق و قضاوتها در این راستا سمت و سو میگیرند. ناسیونالیست در برتری طلبیهای خویش تنها در چهارچوب اعتقادات خودی فکر میکند، هیچ علاقهای جز آن ندارد.
به نظر اورول خطر ابتلا به ناسیونالیسم در میان روشنفکران نیز بالا است. ناسیونالیسم یک ساختار فکری است که با نفی روشنگری میکوشد بی هیچ پشتوانهای، در پنداربافیها هویتی نو بیافریند.
«در باره ناسیونالیسم» میتواند امروز به عنوان یک سند تاریخی مورد مطالعه قرار گیرد زیرا پژوهشی است که مطلقنگریها و کشمکشهای فرهنگی قرن گذشته را در این مورد از زوایای گوناگون و تجربهای تلخ در رابطه با دمکراسی بررسی کرده است.
این را نیز باید به یادداشت که اورول در شمار نخستین کسانی بود که در سال ۱۹۴۷ از «به سوی اتحاد اروپا» سخن گفت. تحت تأثیر فاجعه جنگ جهانی دوم، فکر میکرد چنین اتحادی میتواند گامی بزرگ باشد برای غلبه بر شوونیسم، ناسیونالیسم و خودخواهیهای اروپای کهن. با این حساب بنیان گرفتن «اتحادیه اروپا» از آرزوهای او بود، اما خروج انگلستان (برگزیت) از اتحادیه اروپا به حتم خلاف آن چیزی بود که اورول در نظر داشت.
چاپ آلمانی«در باره ناسیونالیسم» با پیگفتاری از آرمین ناصحی، جامعهشناس مشهور آلمان منتشر شده است. این کتاب را ابراهیم محجوبی از آلمانی به فارسی برگردانده و انتشارات «شهر هنر» در تهران منتشر کرده است.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.