بزرگداشت اشکوری در شهر کلن؛ کسی که ایدههایش را زندگی کرده
۱۳۹۸ دی ۲۸, شنبه"در این روزهای پر از مرگ، گفتن از تولد آسان نیست" رضا علیجانی فعال سیاسی ملی مذهبی سخنانش در مراسم بزرگداشت هفتادمین سالگرد تولد یوسفی اشکوری را با این جمله آغاز کرد.
پیش از او مجری مراسم، محسن تلغریزاده نیز در سخنان آغازین این مراسم گفته بود: «شاید برپایی چنین مجلسی در چنین ایامی که میهن ما سوگوار از دست دادن فرزندان خویش است مناسب نباشد اما این شخص (یوسفی اشکوری) بیشینه عمر خود را بر این نهاده است تا از رنج و درد این مردم بکاهد.»
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
مراسم بزرگداشت هفتاد سالگی حسن یوسفی اشکوری با یک دقیقه سکوت به یاد جانباختگان اخیر ایران آغاز شد. چهرههای شناختهشده جریان ملی مذهبی در این مراسم که جمعه شب ۱۷ ژانویه (۲۷ دی) به همت اعضا و علاقهمندان نهضت آزادی ایران در اروپا و دوستان اشکوری در شهر کلن برگزار شد، شرکت داشتند؛ کسانی همچون نوید کرمانی، عبدالکریم سروش، رضا علیجانی و محمدجواد اکبرین. همچنین دیگر چهرههای سیاسی و رسانهای از جمله مهدی فتاپور، علی مزروعی و رضا نیکفر.
محمدباقر تلغریزاده، از برگزارکنندگان مراسم و مجری آن در ابتدا از کسانی که برای برگزاری این مراسم تلاش کرده بودند و به خصوص از رضا علیجانی و محمدجواد اکبرین تشکر کرد که کار گردآوری مجموعه مقالات درباره اشکوری و ویراستاری آن را برعهده داشتند. این کتاب با عنوان "جشننامه هفتاد سالگی حسن یوسفی اشکوری، از میان مردم و در کنار مردم" منتشر شده و در پایان مراسم به اشکوری اهدا شد.
"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
عبدالکریم سروش، دینپژوه و فیلسوف مسلمان اولین سخنران این مراسم بود. او سخنانش را با غزلی از حافظ آغاز کرد که بیتی از آن میگوید:
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم / ترسم برادران غیورش قبا کنند
سروش تعریف کرد که زمانی که اشکوری در زندان بوده و او در دانشگاه هاروارد، نامهای برای اشکوری نوشته و این شعر را در آن نامه نیز نوشته و توسط همسر اشکوری برای او فرستاده است.
سالها بعد وقتی اشکوری به آلمان آمده و زمانی که سروش را در آلمان دیده به او گفته که نامه سروش و آن شعر در آن "اسارت و تنگدلی و ملولی و تنهایی زندان، آبی بوده بر آتش دل سوختهاش".
یوسفی اشکوری از سال ۱۳۷۹ و پس از شرکت در کنفرانس برلین تا سال ۱۳۸۳ در زندان بود.
سروش بیش از هرچیز بر تسلط و تلاش اشکوری بر نگارش تاریخ انگشت گذاشت و حضور او در موسسه دائرةالمعارف اسلامی را ستود.
سروش در پایان سخنانش گفت: «از اینکه مورخی را در میان خودمان داریم که هم به تاریخ معاصر میپردازد، هم به تاریخ ماقبل معاصر و به دوران صدر اسلام بسیار خشنودیم و به ایشان تبریک میگوییم.»
"زخمی بر پیکر استبداد"
رضا علیجانی فعال سیاسی ملی مذهبی، سخنران بعدی این مراسم بود. او به حکم "ارتداد" برای اشکوری اشاره کرد که به خاطر آن ابتدا به اعدام و بعد از انتقادات و اعتراضات فراوان به هفت سال حبس و خلع لباس روحانیت محکوم شد.
علیجانی با اشاره به معنای لغوی ارتداد که به معنای برگشتن است، گفت: «آقای یوسفی از خیلی چیزها گذشت و آنها را رد کرد، رد کردن آقای خمینی، رد کردن حکومت دینی، رد کردن نمایندگی مجلس، رد کردن استادی دانشگاه به خاطر یک سخنرانی و...»
علیجانی "شجاعت، منش، درویشی، تسامح، مدارا، همگرایی و حقخواهی" را از مشخصههای بارز شخصیت یوسفی اشکوری دانست.
او از یکی از دورههای زندان خودش یاد کرد؛ زمانی که در بند دوی الف سپاه پاسداران زندانی بوده و شاهد عصبانیت و نفرت بازجویش از اشکوری بوده است. علیجانی این خشم و نفرت بازجوی سپاه پاسداران از یوسفی اشکوری را حاصل "زخمی" دانست که این پژوهشگر دینی بر "پیکر استبداد" زده است.
"کسی که ایدههایش را زندگی میکند"
مهدی فتاپور فعال سیاسی چپ، دیگر سخنران مراسم هفتاد سالگی یوسفی اشکوری بود. او در صحبتش تاکید کرد که همواره یک فعال چپ بوده و هیچگاه به جنبش مذهبی تعلق نداشته و اولین بار آقای اشکوری را در کنفرانس برلین دیده است.
به عنوان یک فعال چپ، برای فتاپور بیش از همه این جالب توجه بوده که یک روحانی با لباس روحانیت دست روی حساسترین مسئله حاکمیت یعنی حجاب گذاشته و اجباری بودن آن را زیر سوال برده و حتی به لحاظ شکلی آن را نسبی و فرهنگی کرده و یک زاویه کاملا جدید در این مقوله باز کرده است.
مهدی فتاپور اولین سخنرانی بود که به همسر اشکوری که در مراسم نیز حضور داشت اشاره کرد و گفت در طول ۱۰ سال گذشته که اشکوری و همسرش ساکن آلمان هستند، شاهد بوده که خانم اشکوری هرگز همسرش را تنها نگذاشته و همیشه و همهجا او را همراهی کرده است.
فتاپور همچنین اشکوری را کسی دانست که "ایدههایش را زندگی میکند" و رواداری و تسامح را نه فقط در حرف که در عمل نیز اجرا میکند. او به مناظره اشکوری با شادی امین، از برهم زنندگان کنفرانس برلین، اشاره کرد و قبول این مناظره و نیز نوع برخورد اشکوری با امین را نشانه بارزی از تسامح و رواداری او دانست.
اشکوری و "فضیلت خیرخواهی"
رضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر فلسفه و سیاست آخرین سخنران مراسم بزرگداشت اشکوری بود. او عنوان سخنانش را "فضیلت خیرخواهی" نامید و در ادامه گفت اولین مقالهای که از اشکوری خوانده در میانه دهه ۱۳۶۰ و درباره حجاب بوده است.
پس از ماجرای کنفرانس برلین و زندانی شدن اشکوری توجه نیکفر به او و نوشتههایش بیشتر شده و متوجه شده که او "به جای نظریهپردازی کلان و ادعاهای بزرگ در مورد درک درست از دین به مسائل ملموستر توجه دارد".
رضا نیکفر شش سال است که در کنار اشکوری و چند تن دیگر "انجمن آزادی اندیشه" را تاسیس کردهاند. او گفت که در این انجمن شاهد "صبر، مردمداری و مدارای" اشکوری بوده است.
این پژوهشگر گفت: «حسن یوسفی اشکوری را با خصلت خیرخواهی میشناسم. او خیر همگان را میخواهد. ایمان خودش را دارد اما این خیرخواهی عمومی اوست که منش عملیاش را تعیین میکند. هفتاد سالگی او را تبریک میگویم و آرزو میکنم وجود این خیر در جهان ما ادامه یابد.»
"ما را به سختجانی خود این گمان نبود"
بخش دوم مراسم سخنان خود اشکوری بود. او سخنانش را با این بیت آغاز کرد:
شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم / ما را به سختجانی خود این گمان نبود
او از پررنگ شدن مرز میان خودی و غیرخودی، مسلمان و غیر مسلمان، مذهبی و غیرمذهبی پس ازانقلاب انتقاد کرد و گفت که پیش از انقلاب این مرزها تا این حد پررنگ نبودند.
اشکوری نیز همانند نیکفر به سابقه شش سال همکاری با افرادی از طیفهای گوناگون در انجمن آزادی اندیشه اشاره و آرزو کرد که چنین الگویی برای ایران نیز اجرا شود. او گفت: «آینده ایران ما در همین رنگینکمان و تکثر و گفتوگوست.»
یوسفی اشکوری در سخنانش خبر داد که کتاب پنج جلدی تاریخ قرن اول اسلام را به پایان برده که یک جلد آن تنها به ایران در قرن اول اسلام اختصاص دارد و در حال ویراستاری و تصحیح متن نهایی آن است؛ کاری که از ۱۵ سال پیش آن را آغاز کرده بود و امیدوار است حداکثر تا سال ۱۴۰۰ شمسی منتشر شود.
اشکوری در پایان سخنانش گفت: «اگر من توفیقی داشتم، اگر کار مثبتی انجام دادم، اگر قدمهای مثبتی انجام دادم، بیش از همه مدیون همسرم هستم. شریعتی درباره دیالکتیک اندیشه و فکر مثل جالبی دارد، میگوید درست است که فردوسی شاهنامه را خلق کرده ولی اگر شاهنامه نبود فردوسی هم نبود. اگر ایشان [همسرش] نبود شاید من هم نبودم.»