«ایرانیان مخالف هزینههای سنگین برنامه هستهای هستند»
۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه
آیا برنامه هستهای آنطور که مقامهای جمهوری اسلامی و حامیان سرسختش در درون و برون مرزهای کشور میگویند مسالهای حیثیتی برای «ملت ایران» است؟ آیا مسئله هستهای واقعا با «غرور ملی ایرانیان» چنان گره خورده که حلوفصل آن را باید غیرممکن دانست؟ آیا «هستهای شدن» رویای مردم ایران و اولویت ذهنی آنها است؟ آیا اکثریت مردم ایران هزینههای سنگینی که کشور برای پیشبرد برنامه بحثبرانگیز و پرشبهه هستهای میپردازد را منطقی و قابل پذیرش میدانند؟ چند درصد از مردم ایران حامی واقعی سیاستهای اتمی رهبران کشورند؟
پرسشهایی از این دست، پرونده پرحرف و حدیث هستهای در ایران را احاطه کرده، اما راه واکاوی واقعیتها و دستیابی به پاسخها، راهی پرمانع و صعبالعبور است. جمهوری اسلامی مجراهای دستیابی به پاسخهای این سوالات کلیدی را آگاهانه مسدود کرده، تا موضع رسمی حکومت را با تبلیغات و پروپاگاندای سیستماتیک، به افکار عمومی در داخل کشور القا کند و در خارج از کشور اینطور وانمود کند که «اکثریت قاطع ملت ایران، بیتردید پشتیبان سیاستهای رهبران در برنامه هستهایاند.»
گذشته از اینها، این پرسشها که پاسخهای آنها در غیاب آمار مستند و موثق، به ناچار بیشتر از مجاری خبری دولت جمهوری اسلامی نشات میگیرند، نه فقط در ذهن رهبران، که در افکار عمومی شهروندان دیگر نقاط جهان هم وجود دارد و بر دریافت آنها از ایران امروز اثر گذاشته؛ تا جایی که بسیاری از آنها پیشفرضهای القا شده توسط حکومت ایران را پذیرفتهاند. بسیاری از ایرانیان خارج از مرزها، تا کنون بارها با سوالات یا اظهاراتی مواجه شدهاند که مبنای بسیاری از آنها این انگاره است که «هر ایرانی، یک حامی سرسخت و پروپاقرص برنامه هستهای است و لاجرم آرزوی دستیابی به بمب اتمی را در سر میپروراند.»
مجله آتلانتیک در مقالهای که به تازگی منتشر کرده، میگوید واقعیت تا حد زیادی با این انگارهها فاصله دارد. دینا اسفندیاری، تحلیلگر موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک، در این مقاله مینویسد: «رهبران کشورهای غربی و رسانههای غربی غالبا میگویند حتی تغییر رژیم در ایران هم تغییری اساسی در وضعیت پرونده هستهای ایجاد نخواهد کرد، چرا که پیشبرد برنامه هستهای، فصل مشترک همه گرایشهای سیاسی موجود در ایران است.»
به اعتقاد او حتی اگر چنین گزارههایی درباره برنامه هستهای ایران و محبوبیتاش در ذهن ایرانیان، در گذشته صادق بوده باشد، امروز افزایش فشارها و هزینهها در پی تشدید تحریمهای فلجکننده، چرخشی قابل توجه در افکار عمومی ایرانیان پدید آورده است.
هستهای شدن ایران؛ رویای رهبران، کابوس شهروندان
جمهوری اسلامی و مدافعانش سخت تلاش میکنند تا این تفکر را به جامعه جهانی القا کنند که پیشبرد برنامه هستهای بزرگترین اولویت ایرانیان است و «ملت ایران» حاضر است هر هزینهای را بپردازد تا این برنامه به سرانجام برسد. آنها در داخل کشور برای نمایش سیاسی، تلاش کردهاند تا احساسات میهندوستانه و ناسیونالیستی شهروندان را تحریک، و روی هیجانات تودهای سرمایهگذاری کنند.
امروز اما تحریمهای فلجکننده اقتصاد متکی به نفت ایران را در سراشیبی سقوط قرار داده و بر زندگی شهروندان ایران تاثیرات ویرانگری گذاشته و خواهد گذاشت. تلاطم بازار ارز و سکه، ناتوانی دولت در پرداخت یارانههای نقدی به مردم، نشانههایی از گردابی است که دیر یا زود، اقتصاد ایران را در کام خود خواهد کشید.
بیشتر بخوانید: «اقتصاد ایران در آستانه سقوط آزاد»
یکی دیگر از ماجراهایی که بر افکار رهبران جهان بسیار اثرگذار بود، مخالفت رهبران مخالفان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، با طرح مبادله سوخت هستهای در سال ۲۰۰۹ بود. مخالفتهای آن زمان موجب تقویت این گمانه شد که حتی روی کار آمدن مخالفان در ایران هم تغییر چندانی در سیاستهای هستهای حکومت ایجاد نخواهد کرد.
دینا اسفندیاری مینویسد: «در پژوهشی که موسسه راند (Rand) در سال ۲۰۱۰ انجام داد، ۸۷ درصد از ایرانیان گفتند که به شدت از «توسعه انرژی هستهای برای بهرهبرداری صلحآمیز و غیرنظامی» حمایت میکنند. ۹۷ درصد از ایرانیان گفتند که برخورداری از انرژی هستهای یک حق ملی است و ۳۲ درصد آنان حتی از ایده دستیابی به تسلیحات هستهای اعلام حمایت کردند.»
اما پژوهشی که اخیرا موسسه آمریکایی گالوپ انجام داده، نشان میدهد که حامیان برنامه هستهای ۳۰ درصد کاهش یافتهاند. «نکته جالب اینجاست که در نظرسنجی پیشین، همه شرکتکنندگان نظر خود را اعلام کردند و تنها ۲ درصد گفتند که نظری در اینباره ندارند. اما در نظرسنجی اخیر گالوپ، یکچهارم شرکتکنندگان از پاسخگویی خودداری کردهاند یا گفتهاند نظری در اینباره ندارند.»
به اعتقاد دینا اسفندیاری، عامل کاهش چشمگیر اقبال عمومی به برنامه هستهای فقط هزینههای تحمیلشده به کشور از سوی تحریمها نیست، و عواملی نظیر تعمیق شکاف سیاسی درون کشور و شدت گرفتن اختلافات میان آیتالله خامنهای و محمود احمدینژاد، نرخ ۶/ ۲۱ درصدی تورم، نرخ ۸/ ۱۱ درصدی بیکاری و سقوط ارزش پول ملی ایران هم به شدت بر آن تاثیرگذار بوده است.
سرکوب و سانسور سیستماتیک، مهمترین موانع بازتاب دیدگاه مخالفان
اما چرا دیدگاههای مخالف آنچنان که باید مطرح نمیشوند؟ پاسخ در سرکوب و سانسور سیستماتیک مرتبط با مساله هستهای در ایران نهفته است. هزینه مخالفت با مواضع هستهای جمهوری اسلامی در داخل کشور، آنقدر گزاف است که بسیاری از ایرانیان از طرح علنی دیدگاههای خود سر باز میزنند و عطای ابراز مخالفت را به لقایش میبخشند.
معدود رسانههای مستقل و اصلاحطلب باقیمانده هم به محض عبور از خط قرمزهای پررنگی که بحران هستهای را احاطه کرده، زیر تیغ توقیف خواهند رفت و مهمتر از همه اینکه حکومت امکان نظرپرسیها و پژوهشهای میدانی را بهطور کامل از بین برده است.
هیچ پژوهش مستقلی درباره این موضوع و هر موضوع حساس دیگری که از خط قرمزهای جمهوری اسلامی است، شانس اینکه با موفقیت و بیدردسر کار خود در ایران را به اتمام برساند ندارد و دولت تلاش میکند با انتشار آمار بیاساس، مبهم و گاه گمراهکننده، معادلات را به نفع خود تغییر دهد.
دینا اسفندیاری در پایان مقاله خود در مجله آتلانتیک مینویسد: «کاهش حمایت ایرانیان از برنامه هستهای، فرصت مناسبی را در اختیار غرب قرار میدهد تا از آن بهعنوان اهرم فشار برای متقاعد کردن مقامهای جمهوری اسلامی به عقبنشینی و تغییر رفتار استفاده کند.»
به اعتقاد او «غرب همچنین میتواند به افکار عمومی ایران نشان دهد که با آنها احساس همبستگی میکند و بین مردم و حکومت ایران تفاوت قائل است. غرب باید بر این نکته تاکید کند که با برنامه صلحآمیز هستهای ایران هیچ مشکلی ندارد و تایید کند که غنیسازی اورانیوم تحت نظارت آژانس، حق طبیعی ایرانیان است. در چنین شرایطی، اگر جمهوری اسلامی مواضع خود را تغییر ندهد، باید منتظر کاهش بیشتر حمایت مردم ایران از برنامه هستهای باشد. در نهایت مردم ایران به این نتیجه خواهند رسید که این رژیم جمهوری اسلامی است که مانع دستیابی آنان به برنامه صلحآمیز هستهای شده، نه غرب.»
احسان نوروزی
تحریریه: مصطفی ملکان