«اگر نمیآمدیم، همدیگر را نمیشناختیم»
۱۳۹۵ اسفند ۲۶, پنجشنبهعمارتی در کنارهی دریاچهی ونزه در جنوب غربی برلین، پایتخت آلمان، جایی است که یک ماه گذشته میزبان اقامت چهار نویسندهی ایرانی بوده است. اینجا خانه سمینار ادبی برلین (Literarisches Colloquium Berlin یا به اختصار LCB) است. روزی که قدم در آن میگذارم، آفتاب اسفند به تن دریاچه و ویلا تابیده است، اما ساکنان تهرانیاش که آخرین روز اقامت خود در آن را میگذرانند، میگویند روزهای ابری دلگیری را پشت سر گذاشتهاند. بر سر در ورودی ساختمان این جمله خودنمایی میکند: «پرنده نیستم که به دامی اسیر شوم.» داخل ویلا سکوت و چوب حرف اول را میزند. دیوارها تا نیمه پوشش چوبی دارند و وسایل نیز از جنس آبنوساند. پیانو در میانهی سرسرا خاموش است.
در طبقه اول ناهید طباطبایی، نسیم مرعشی و پژند سلیمانی، سه زن نویسندهی ایرانی ساکن تهران، را ملاقات میکنم. آنها برای برنامه مشترک موسسه گوته و خانه سمینار ادبی برلین در اینجا حضور دارند. خانه سمینار ادبی برلین که در سال ۱۹۶۳ توسط والتر هولرا، نویسندهی آلمانی، پایهگذاری شده است محلی برای اقامت فرهنگی و کار نویسندگان و مترجمان بینالمللی است. یک نگاه به برنامه سال ۲۰۱۷ نیز این موضوع را تایید میکند که این خانه چهرهای بسیار بینالمللی دارد. نویسندهها و مترجمانی از وین، ورشو، مکزیکو سیتی، سئول، تایپه و تاشکند و البته تهران تنها در سه ماههی نخست سال در اینجا اقامت داشتهاند. امیرحسن چهلتن نیز یکی دیگر از نویسندگان ایرانیست که همزمان در این خانه برای یک ماه از ۱۵ فوریه حضور دارد.
به بالکن زمستانی عمارت میرویم، اتاقی بزرگ با دیواری شیشهای رو به دریاچه. دور یک میز که پارچهای یک دست سفید آن را پوشانده است مینشینیم تا درباره تجربهی اقامت فرهنگی سه نویسنده از نسلهای مختلف ایران در کنار یکدیگر گفتگو کنیم.
«بشر مرز و جغرافیا ندارد»
از آنها که در این مدت هر یک در برنامه یا برنامههایی به زبان فارسی با ترجمه آلمانی داستانخوانی داشتهاند از برخورد مخاطبان در کشور میزبان میپرسم. ناهید طباطبایی، نویسنده ۵۸ سالهی آثاری مثل "بانو و جوانی خویش" و "حضور آبی مینا"، درباره مخاطبان میگوید: «به نظرم دنبال شناخت بیشتر از ایران و فرهنگ ایران هستند.» او که میگوید هنوز پس از ۳۰ سال شناختی از اینکه "ما چطور داریم زندگی میکنیم و چه جایگاهی داریم" وجود ندارد، میگوید: «بیشتر سوالها درباره مسایل فمینیستی و سانسور است که خب در این مدت سعی کردیم این ادراک را بدهیم که مشکلات ما با آنچه آنها فکر میکنند متفاوت است و اگر بخواهند از ایران شناخت بیشتری داشته باشند حداقل یک سفر به ایران بیایند و مردم را از نزدیک ببینند.» پژند سلیمانی، ۳۵ ساله، نویسنده و بازیگر تئاتر، نیز میگوید که "برایشان بیشتر این جذاب است که بدانند دقیقا چه اتفاقی دارد درباره زن ایرانی نویسنده میافتد و بیشتر درباره سانسور و حجاب سوال میکنند." او به شوخی میگوید که "حسرت به دلم ماند که کسی از یکی از شخصیتهایم سوال کند." او با اینهمه میگوید که "خارج از محیط رسمی یا از طریق ایمیل نظرات مختلف ادبیتر و حرفهایتر" نیز دریافت کرده است.
بیشتر بخوانید: "تجدد ایرانی" در برلین؛ نمایشی از هنر، ادبیات و اندیشه تجددگرای ایران
با اینهمه وضعیت سانسور در ایران موضوعی پوشیده نیست. حتی اگر نسیم مرعشی، نویسنده ۳۵ سالهی رمان تقدیرشدهی "پاییز آخرین فصل سال است" بگوید که کسی در میان مخاطبانش در برلین حتی تا آنجا پیش رفته که از او پرسیده است که "اصلا آنجا میگذارند که شما بنویسید؟" باز هم میشود پرسید تاثیر سانسور بر زندگی نویسنده یا سرنوشت همان شخصیتهای داستان که سلیمانی میگوید کسی درباره آنها سوال نکرده است چیست.
سلیمانی میگوید که "در همین جامعه بزرگ شدهام و کار میکنم، نمیدانم به جز این چه میتوانست باشد ولی این چیزی که هست در خیلی موارد باعث شده خلاقیت به میان بیاید. به عنوان یک نویسنده یا هنرمند نمیخواهم چیزی را حذف کنم پس فکر میکنم ببینم باید چه کار کنم." او تاکید میکند که "مخاطب باهوش است، پس میدانی که میتوانی خلاقیتت را به خرج دهی چون او میفهمد چه میگویی."
اما "نوشتههای نامرئی بین خطوط" چه مقدار برای خوانندهای که از فضای مسلط بر ایران به دور است قابل فهم است؟ ناهید طباطبایی اعتقاد دارد که "ادبیات به منطقه خاصی تعلق ندارد." او میگوید: «اگر ادبیات ادبیات درست باشد، صادقانه نوشته شده باشد و دغدغههای صاحب اثر را به خوبی نشان بدهد، حتما بین همه صداهای دیگر همصدای خودش را پیدا میکند.» به گفتهی او همه اینها به این علت است که "ادبیات بشری است و بشر مرز و جغرافیا ندارد."
از حضور ادبیات ایران در جهان
اگرچه به گفته طباطبایی "ادبیات اگر درست باشد مخاطب خود را مییابد" و از ترجمههایی که از آثار ایرانیان شده است مثال میآورد، اما آنچه که دنیا در حوزه فرهنگ از ایران دیده است بیش از همه سینمای ایران است. این مساله خصوصا در سالهای اخیر بیشتر به چشم آمده است که فستیوال معتبری نیست که فیلمسازی از ایران حتی فیلمسازهای جوان و تک فیلمی اثری ارایه نداده باشند. حضوری که در حوزه ادبیات کمتر میتوان سراغش گرفت. نسیم مرعشی میگوید: «الان سینماگران جوان یادگرفتهاند که کارشان را ارایه میکنند. یعنی به محض اینکه یک فیلم کوتاه میسازند میدهند زیرنویس شود و میفرستندش برای چند جشنواره. اگر یک نویسنده هم چند جایزه در چند جشنواره داستان کوتاه بگیرد، در کار بلندش هم راحت پذیرفته و کارهایش ترجمه و چاپ میشود.» او در این مورد ادبیات جهان عرب را موفق ارزیابی میکند.
بیشتر بخوانید: علی دهباشی: زمانه عوض شده است
ناهید طباطبایی نیز که نویسندگی دو فیلمنامهی "چهلسالگی" و "جامهدران" را در کارنامه دارد، میگوید که "کسانی هستند که کارشان این است که فیلمها را میبرند و در جشنوارههای مختلف معرفی میکنند. ما این را در ادبیات نداریم و جایش کاملا خالی است. معرفی ما به جهان بیرون یا باید توسط ناشر صورت بگیرد یا آژانسهای ادبی، که ناشر اصلا این کار را نمیکند و یا اگر میکند شاید خیلی در قدمهای ابتدایی این ماجرا است. یکی دو تا آژانس ادبی هم شروع به کار کردند که من با یکی از آنها به نمایشگاه فرانکفورت هم رفتم، به نام آژانس ادبی غزال، که کارش به ثمر نرسید و ادامه پیدا نکرد.»
او میگوید که "باید یک عده آدم خوشفکر بیایند و روی این کار سرمایهگذاری کنند."
پژند سلیمانی هم میگوید که "وقتی نبینند، فکر میکنند اصلا وجود ندارد." اما او وجود یک تیم متشکل از اساتید برای انتخاب و معرفی نویسندگان و آثار به جهان بیرون از ایران را ضروری میداند تا کار حرفهای باشد.
تاثیر یک تجربه بینالمللی
اما تجربه حضور در نشستها یا دورههای اقامت فرهنگی نظیر آنچه در خانه سمینار ادبی برلین ممکن شده است چگونه است؟ این سه نویسنده زن ایرانی بیش از ارتباط با جهان میزبان، بر تجربه کنار هم بودن و کار کردن یا صرفا با نگاه یکدیگر آشنا شدن انگشت میگذارند.
نسیم مرعشی که با خنده میگوید اولین بار پژند سلیمانی را در سفارت آلمان در ایران که برای دریافت ویزا رفته است از نزدیک ملاقات کرده است، از کنار همدیگر بودن و کار کردن میگوید. او میگوید: «اینجا این موقعیت را داشتم که خانم طباطبایی رمان من را خواندند و دربارهاش با هم حرف زدیم.» مرعشی با اشاره به پروژه مشترک این سه نویسنده برای نوشتن تجربه اقامت فرهنگیشان میگوید: «در حین حرف زدن درباره این کار، فهمیدم بقیه چطور راجع به نوشتن فکر میکنند و چطور کار میکنند.»
او حتی مسایل به گفته خودش کوچک را مهم ارزیابی میکند: «مثلا فهمیدم پژند با قلم مینویسد و خط میزند و دوباره مینویسد و دفترش همیشه همراهش است و در مترو هم حتی مینویسد.» او میگوید که "چیزی که برای من جالب است این است که نویسنده را با تمام متعلقاتش ببینم، نه فقط با کارش."
ناهید طباطبایی هم از دوری از تهران میگوید: «تجربه خیلی خوبی بود که آدم یک ماه از تهران پرهیاهو و دود و تنش جدا باشد و جایی باشد که آرام است و ساکت است که حتی بعضی وقتها این سکوت آدم را میترساند که نشان میدهد هیولاشهری مثل تهران چقدر در ذهن ما رسوخ کرده است.» او فورا اضافه میکند که "البته ما تهران را دوست داریم و امیدواریم تهران هم ما را دوست داشته باشد."
ناهید طباطبایی که همراه با دو تن دیگر همان شب به نشستی که پل آستر، نویسنده آمریکایی، در آن حاضر بود دعوت شده است میگوید: «برای من بودن با خود نویسندههای ایران خیلی جالب بود چون امکان شناختی را فراهم کرد که اگر نمیآمدیم هرگز پیش نمیآمد.»