از ترانههای محلی تا موسیقی تلفیقی • گفتوگو با مریم آخوندی
۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعهمریم آخوندی، در حاشیهی کنفرانس خبری که اخیرا در شهر کلن به مناسبت سالروز تاسیس این گروه برگزار شد، به پرسشهای دویچه وله پاسخ داد. او که در اواسط دههی ۱۹۸۰ میلادی به آلمان مهاجرت کرده، آواز را در ایران نزد اساتیدی همچون نصرالله ناصحپور و اسماعیل مهرتاش فرا گرفته است. اجرای موسیقی تلفیقی و به ویژه ترانههای محلی، از ویژگیهای کار آخوندی است. کنسرت گروه بانو به خوانندگی مریم آخوندی، روز یکشنبه (۲۹ ژانویه) در شهر کلن آلمان برگزار خواهد شد.
دویچه وله: چی شد که سراغ موسیقی رفتید و رشتهی آواز را انتخاب کردید؟
مریم آخوندی: از دوره دبستان همیشه توی صف سرود میخواندم. این اولین ارتباط من با موسیقی بود. بعد در دوران دبیرستان هم همیشه در فعالیتهای فوقبرنامه و جشنهای مدرسه شرکت میکردم و آواز میخواندم. من بهطور مرتب در جلسات هنری مدرسه شرکت میکردم. از این طریق با جوانهای دیگر نوازنده و هنرمند آشنا شدم و تا موقعی که دیپلم میگرفتم، همچنان به کار موسیقی ادامه دادم.
پیش چه اساتیدی موسیقی را کار کردید؟
قبل از اینکه پیش معلم بروم، اولین معلم من رادیو بود و صفحههایی که آن موقع وجود داشت و من خودم معمولاً از طریق گوش کردن یاد میگرفتم. یادم میآید، آن زمان تنها کسی بودم که در جشنها و مسابقات هنری مدرسه آواز سهگاه و شور خواندم و مقام اول را گرفتم. شادروان استاد محمود کریمی که ممتحن بودند، خیلی تعجب کردند که آن وقت که همهی بچهها پاپ میخواندند، چطور من آواز سنتی میخوانم.
بعد از آن، کمی قبل از گرفتن دیپلم، با کلاسهای استاد اسماعیل مهرتاش آشنا شدم؛ دو سالی پیش ایشان کار کردم که متأسفانه در جریانهای انقلاب، تئاتری که آقای مهرتاش در آنجا کلاس آواز داشتند، آتش گرفت و شاگردها همه متفرق شدند و بعدها دیگر جریانهای انقلابی پیش آمد. این گذشت تا بعد که من دوباره کلاسهای مرکز هنری چاووش را در خیابان حقوقی پیدا کردم که در آنجا پیش استاد نصرالله ناصحپور ادامه دادم.
از کجا و کی، فعالیتهای هنریتان در آلمان ادامه یافت؟
سال ۱۹۸۶ به آلمان آمدم و بلافاصله با گروه "نوا"، به سرپرستی آقای مجید درخشانی شروع به کار کردم. گروهی که قبلاً اینجا بود و ظاهراً خواننده نداشتند و من که وارد شدم، در واقع کامل شدیم و توانستیم با هم کنسرتهایی برگزار کنیم.
بعد از آن هم اینجا ادامه دادم و با گروه "چکاوک" کار کردم. همراه آقای متبسم و تعداد زیادی از همکارانمان که کم و بیش به آلمان آمده بودند، آقای محمد حقیقیفرد، مسیح مدنی، مرتضی اعیان، احمد انوشه، ناصر شکرایی و خیلی دیگر از دوستان، گروه بزرگی تشکیل دادیم و تورهای زیادی در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی برگزار کردیم.
یکی از کارهای شما در خارج از کشور تشکیل گروه بانو است که همه اعضای آن را زنان تشکیل میدهند. چه شد که به فکر تشکیل این گروه افتادید؟ در ایران بهخاطر محدودیتهای پخش صدای خانمها، معمولاً از این نوع گروهها بیشتر است و فقط بانوان میتوانند در کنسرتهای چنین گروههایی شرکت کنند. اما چرا گروه بانوان در آلمان؟
من کلاسهای آواز داشتم و در این کلاسها خانمهایی شرکت میکردند که حتماً صدای خوبی نداشتند، ولی خیلی علاقه داشتند که بخوانند. اکثراً هم دوست داشتند ترانههای سالهای ۵۰ و ۶۰ را بخوانند. فکر تشکیل یک گروه زنان از آنجا برای من آغاز شد که فکر کردم صدای زنها، خودش یکجور ساز است. سازی که در بدن ماست، سازی که متعلق به ماست و طبیعیترین سازی است که همه دارند و نمیشود از انسان گرفت و از آن خیلی خوب میشود استفاده کرد. من فکر کردم اتفاقاً زنهایی که صداهای تعلیمیافته ندارند، بهترین کسانی هستند که میتوانند این ترانهها را اجرا کنند.
ولی در برخی از کارهای شما، شعرهایی هستند که همانطور که خودتان اشاره کردید، زنها در هنگام کار و یا در مراسمهای مختلف میخواندند. چطور شما به شعرها و آهنگهای این ترانهها دسترسی پیدا کردید؟
خیلی از این کارها قبلاً خوانده شده و آنطور نایاب نبود. منتها این تصنیفها غالباً از طریق مردان خوانده شدهاند. حتی داستانی که مربوط به زنها و مادرها است، به دلایل ممنوعیت و یا به هر دلیل دیگری، با صدای مردها خوانده شدهاند. برای پیدا کردن بخشی از آنها در ایران به جاهایی که توانستم مراجعه کردهام. مثلاً آوازهای زنان قالیباف همدان که هنگام قالیبافی در زیرزمینهای تاریک، آرزوهاشان را توی آوازهاشان میخوانند.
یکی دیگر از کارهای شما، استفاده از اشعار آلمانی یا همکاری با آهنگسازها یا خوانندههای آلمانی است. بعضی مواقع حتی ممکن است خوانندهی آلمانی شعرهای فارسی را بخواند یا شما اشعاری را به آلمانی بخوانید. آیا فکر میکنید از این طریق موسیقی ایرانی بهتر معرفی میشود، با توجه به اینکه ترانه آلمانی است؟
سوژهی ارتباط با دیگران، امروز دیگر چیز تازهای نیست، بلکه برای زندگیهای امروز ما، امری اجتنابناپذیر است. وقتی شما ۳۰ سال در خارج از کشور زندگی میکنی، موهبتی است که بتوانی از فرهنگهای اطراف خودت هم خبر داشته باشی و با آنها ارتباط برقرار کنی. آواز هم یکی از سادهترین و طبیعیترین وسایلی است که آدم میتواند از طریق آن، با انسانهای پیرامون خود رابطه بگیرد.
همکاری من با گروههای آلمانی از آنجا شروع شد که یک گروه آلمانی از من دعوت کرد که با آنها بخوانم. این یکی از گروههایی بود که بسیار از آن استقبال شد، مورد توجه انستیتو گوته قرار گرفت و ما را به عنوان نمایندهی موسیقی تلفیقی در آلمان (موسیقی اروپایی با موسیقی شرقی) به خیلی از کشورهای دنیا فرستاد.
از آن کار، چند آلبوم بیرون دادیم که برای من باعث افتخار است. این ارتباط ادامه دارد، من با پروژههای دیگری هم کار کردهام و در رشتهی موسیقی کلاسیک، با یک خوانندهی اپرا، با هم میخوانیم. من شعرهای حافظ را میخوانم، ایشان شوبرت میخواند. همینطور با هلندیها کار کردهام. در واقع، این ارتباطی است که جریان دارد و باعث خوشحالی است.
خانم آخوندی، شما به مناسبت دوازدهمین سالگرد تاسیس گروه بانو، در شهر کلن کنسرتی خواهید داشت. چه برنامههایی در این کنسرت قرار است اجرا بشود؟
گروه بانو، یک گروه زنان ایرانی برای خواندن آوازهای مربوط به زنان است. ولی این همهی کار گروه نیست. ما ۱۲ سال است که در صحنهی همین شهر کلن و شهرها و کشورهای دیگر برنامه اجرا کردهایم و در فستیوالهای مختلف شرکت داشتهایم. در نتیجه ارتباطهای زیادی با موسیقی این جوامع داریم. برای دوازدهمین سالگرد گروه بانو، فکر کردم از ارتباطهائی که در این دوازده سال داشتهایم استفاده کنم و تعدادی از هنرمندان شهر کلن را دعوت کردهام که با ما همکاری کنند. ما یک خوانندهی اوکرایینی را دعوت کردهایم، همچنین یک خوانندهی آلمانی داریم که با ما فارسی میخواند. او بسیار زیبا فارسی میخواند، از هنرجویانی است که خیلی علاقهمند بوده، خودش خواننده است و پیش ما فارسی یاد گرفته است. یک خوانندهی پرویی- آلمانی هم داریم. همچنین موسیقی آذربایجانی داریم که الان با ما در پروژهی آذربایجانیمان همکاری میکند.
گروه بانو در دوازدهسال گذشته ترانههای محلی از مناطق مختلف ایران را معرفی کرده است. اکنون سعی میکنیم هربار موسیقی یک منطقه را پررنگتر نشان بدهیم. الان پروژهی آذربایجان را در دست داریم. در کنسرتها، یک بخش به برنامههای معمولیمان اختصاص دارد و در بخش دیگر، با تکیه بر موسیقی آذربایجان، ترانههای آذری میخوانیم.
کاوه بهرامی
تحریریه: جواد طالعی