یادی از مهرپویا، صدایی از قبیله اندوه
۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه
دویچه وله: مهرپویا خوانندهای بوده که شاید بتوان گفت تا اندازهای مهجور مانده است. بحث موسیقی تلفیقی در این سالها به ویژه بین جوانان خیلی مطرح بوده؛ ولی شاید کمتر کسی بداند که این قضیه به دهههای قبل برمیگردد و تلاشهایی در آن زمان وجود داشته و یکی از مبتکران در این عرصه مهرپویا بوده است.
محمود خوشنام: بله. همان طور که شما اشاره کردید، مهرپویا یکی از آغازگران موسیقی تلفیقیست و در واقع زمانی این کار را کرد که کمتر کسی شهامت و جرأتش را داشت که این کار را در جامعهی ایران انجام دهد. چون سنتگراها که تمام جامعه موسیقی ایران زیر تأثیر و نفوذ آنها بود، هرگونه تغییری را در سنت نفی میکردند. ولی عدهای آمدند و این کار را انجام دادند ازجمله مهرپویا. مهرپویا بهخصوص با پشتکار و ثبات قدمی که داشت کار را پیش برد. همزمان با او کسان دیگری هم بودند با تفاوت زمانی. ویگن بود، محمد نوری بود، قاسم جبلی بود در یک رشته دیگری از نوع موسیقی تلفیقی. ولی مهرپویا از جنس دیگری بود و بهخصوص استفاده از موسیقی هند از ویژگی های کار او بود.
جالب است که در کارهای مهرپویا هم رد پای موسیقی هندی شنیده میشود و هم صدای سازهای غربی چون گیتارالکتریک.
در واقع نمیدانیم که مهرپویا کار موسیقی را دقیقا از کجا شروع کرد. ولی میدانیم که او برای آموختن عود نزد معلمی رفته که از مصر به ایران آمده بود. اصلاً سراغ سازهای سنتی و سازهای غربی اول نرفت و بعد به هوای موسیقی عود رفت به مصر، سفری به مصر کرد و در آنجا درس خواند و دوباره برگشت ایران. نمیدانم باز چه حادثهای رخ داد که فکر کرد برود سراغ گیتار. و شانسی که داشت "اروین موره" یکی از گیتاریستهای معروف اسپانیایی در آن زمان در ایران بهسر میبرد، رفت پیش او یک دو سه ماهی کار گیتار را سروسامان داد.
بشنوید: گفتوگو با دکتر محمود خوشنام، کارشناس موسیقی درباره عباس مهرپویا و موسیقی او
چندی بعد باز ناگهان در شرححالش متوجه میشویم که علاقمند میشود به هند و میرود سراغ ساز سیتار در هند. حتی با "راوی شانکار" برخورد میکند و از او درس میگیرد و راوی شانکار یکی از معلمین معروف سیتار را به او معرفی میکند که پیش او تعلیم گیرد و برمیگردد و پایبند میشود به موسیقی هند. خودش در جایی گفته که هند با موسیقی زندگی میکند و موسیقی در هند. شما اگر موسیقی هندی را شنیده باشید در اجراهای کنسرتی، دیدهاید که خستگیناپذیرند. یعنی ۲۴ ساعت مینشینند پای راگا، راگا میزنند و راگا گوش میدهند.
شما به این نکته اشاره کردید که هندیها موسیقیها را زندگی میکنند. رفتن مهرپویا به هند با هدف تلفیق موسیقی آیا حس یک خلاء در موسیقی ایرانی نبوده؟
تفکر در موسیقی هندی خیلی زیاد است و در دنباله خودش هم اشاره میکند که موسیقی هندی همه چیز به آدم میدهد و من به این جهت رفتم سراغ سیتار. و بعد وقتی برمیگردد سیتار را هم با خودش میآورد و وارد موسیقی ایرانی میکند. از آنجا در واقع کار تلفیقی جدیاش شروع میشود.
گفتید که مهرپویا از مبتکران موسیقی تلفیقیست. ولی قبل از مهرپویا ما موسیقی تلفیقی هم داشتیم. مزیتی که مهرپویا نسبت به آن گذشتگان خودش داشته در مورد این موسیقی تلفیقی در چیست؟
البته من اشاره کردم که مهرپویا یکی از آغازگران موسیقی تلفیقیست و نه نخستین آغازگر واقعی. ویژگی او هم این بود که موسیقی هند را وارد موسیقی ایران میکند که تا آن زمان نبود. بیشتر کسانی که سراغ موسیقی تلفیقی میرفتند، به موسیقی عربی بیشتر روی میکردند. مثل جبلی، شفیعی یا حتی کسانی مثل آغاسی بعدها. اینها بیشتر عناصری از موسیقی عرب را میگرفتند و در کار خودشان عرضه میکردند. مورد مهرپویا ویژه است که به موسیقی هندی روی آورده و بعد هم نوع کارش موسیقی تلفیقی پرسروصدا نیست، بلکه تفکر برانگیزتر است. یک موقع محمد نوری گفته بود که به من میگویند تو موسیقی پاپ کار میکنی. من پاپ کار نمیکنم. من یک نوع موسیقی سبک فاخر عرضه میکنم. در واقع کاری هم که مهرپویا میکرد، نوعی موسیقی سبک فاخر عرضه میکرد. با ریتمهایی خیلی کشیده، ریتمهایی باز که شنونده جای تفکر و اندیشیدن داشته باشد.
مثلاً ترانهای دارد روی شعر مولانا که "دگر باره پریشانم/ دگر باره پریشانم/چنان مستم چنان مستم/ ره خانه نمیدانم". عرفان مولوی را با چهار مصراع، با چهار نغمه که روی مصراعهای او گذاشته بسیار زیبا برجسته کرده و به شنونده عرضه میکند. چیزی که باز در زندگیاو هست، و من دو سه بار به این اشاره کردم و تکرار میکنم، ثبات قدمیست که داشته. از هیچ چیز خسته نمیشده. من در خاطرات مرحوم پرویز خطیبی خواندم که اولین بار مهرپویا را دیده که به عنوان راهنمای سینما، کار میکرده. در آنجا مدیر سینما به پرویز خطیبی میگوید که این جوان، یعنی آقای مهرپویا، روی هر پلهای که میایستد، اولین فکرش این است که چه طور دو پله بیآید بالاتر و او حتماً به یکجایی خواهد رسید. و واقعاً این کار را میکند و از هیچ به شهرت میرسد.
این شهرتی که شما از آن صحبت میکنید و همچنین کششهای درونی و علائق شخصی مهرپویا و تلفیق موسیقی هند با کلام فارسی یک سوی قضیه است. آن سوی دیگر حاصل کار و تلاش اوست. کسانی که اهل موسیقی بودند این "محصول موسیقایی" را در آن زمان چه طور محک میزدند؟ آیا میگفتند چه چیز جالبی از آب درآمده یا بیشتر با انتقاد با این قضیه برخورد میکردند؟
مهرپویا بیشتر جامعه روشنفکری ایران را نشانه گرفته بود. یعنی دلش میخواست نفوذ در جامعه روشنفکری داشته باشد. و تا این حد موفق هم بود. یعنی روشنفکران بودند که ترانههایش را زمزمه میکردند و دربارهاش صحبت میکردند. عامه مردم که تحت تأثیر موسیقی سنتی بودند، تن به این نوع ترانه ها نمیدادند. یا حتی اگرهم موسیقی تلفیقی را دوست میداشتند، بیشتر از نوعی که جبلی کار میکرد یا آغاسی بعدها کار میکرد میپسندیدند. و به همین جهت پافشاری مهرپویا سبب شد که کار تلفیقی خودش را ادامه دهد.
صحبت از کتاب پرویز خطیبی شد؛ در همان خاطرات پرویز خطیبی نوشته شده که گویا عباس مهرپویا مشغول ضبط صدا بوده و خانم دلکش صدا را میشنود و میگوید «این کیه که نعره میکشد؟» حالا خانم دلکش بهعنوان یک خواننده در مورد مهرپویا این طوری قضاوت میکرده. ولی اگر بخواهیم یک کاتگوری مشخصی برای صدای مهرپویا تعیین کنیم، شما در چه کاتگوری مهرپویا را قرار میدهید؟
مهرپویا صدایش در محدودهی باسـ باریتون است. یعنی صداهایی که هم در محدودهی باریتون جای میگیرند و هم در محدودهی باس. از همین جهت هم به نظر من ارزش دارد. صدای باس باریتون در ایران خیلی کمیاب است و هر خوانندهای که داشته باشد نعمتیست. حتی در اپرای ایران ما یک باریتونخوان داشتیم که آن هم آقای سرشار بود و اگر دوتا باریتون در یک قطعهی اپرایی موجود بود، نمیتوانستیم آن را روی صحنه بیآوریم؛ چون خوانندهی دیگر باریتون نداشتیم. از این بابت کمیابی صدایش خیلی مؤثر است. منتهی این صدا را مردم ایران به جهت این که کمیاب بوده، آشنا هم با آن نیستند. حتی آن زمان به صورت توهین اشاره میکردند، میگفتند "عباس گاوصدا". یعنی صدای باریتون مرحوم مهرپویا را به صدای گاو تشبیه میکردند. ولی بعدها روشن شد که این صدا اتفاقاً صداییست که در بیان بسیاری از حالات و روحیات و رویدادها سخت نقش مهم بازی میکند.
صدای عباس مهرپویا را از جنس متفاوت عنوان میکنند. ولی این عنوان را به صدای فرهاد هم میدهند. آیا میشود تفاوتهایی قائل شد، هرچند که همزمان نبودند؟ یا هر دو اینها در جامعهی روشنفکری فقط نفوذ داشتند و این جامعهی روشنفکری بود که این صداهای متفاوت را میپذیرفت و دیگران نه؟
از نوع جنس صدای فرهاد باریتون نبود، بیشتر در همان مایهی تنور عمل میکرد، آن هم تنور بم. ولی تفسیرش همان طور که شما گفتید در واقع یکسان است. تفسیر یعنی این که آدم مطلبی را که میخواهد، درست بتواند تبیین کند، بتواند سببها و علتهایش را روشن القاء کند و موسیقی هر دو اینها این کار را میکرد و در دو ردهی مختلف. ردهی مهرپویا ردهی هندی بود که با تفکر بیشتری آمیخته است. ردهی فرهاد مهراد بیشتر غربی بود. او بیشتر زیر تأثیر بیتلها وارد میدان شد.
شما وقتی آهنگها و ترانههای مهرپویا را مرور میکنید، فکر میکنید که او تا چه اندازه در این تلاش تلفیقیاش موفق بوده؟
من فکر میکنم مهرپویا یک استعدادی هم داشت که جنس شعر را میشناخت و آن شعری را انتخاب میکرد که از نظر محتوایی با موسیقی خودش سازگاری داشته باشد. مثلاً شعر مولوی سخت سازگار است، عرفان مولوی با یک چنین شیوهای خواندن و این جنس صدا. یا ترانهی «مرگ قو» حمیدی شیرازی را خوانده. در واقع با مرگ قو حمیدی را از انزوا نجات داد. چون مهدی حمیدی شیرازی داشت فراموش میشد و با خواندن مرگ قو بهوسیلهی مهرپویا دوباره آمد به عرصهی شهرت. یا ترانه دیگری دارد به نام «قبیلهی لیلی، قبیلهی مجنون». خب بسیار شعر قشنگیست. شعریست از پرویز وکیلی که یکی از ترانهسراهای معروف آن زمان است: "تو از قبیلهی لیلی/ من از قبیلهی مجنون/ تو از سپیده و نوری/ من از شقایق پرخون/ تو از قبیله لبخند/ من از قبیله اندوه/ فضای فاصله صد آه/ فضای فاصله صد کوه".
اول صحبتمان به این نکته اشاره شد که بحث موسیقی تلفیقی در ایران مشغلهی خیلی از جوانهاست که میخواهند چیزهای جدیدی را تجربه کنند. فکر میکنید که نسل جوان ایران از موسیقی مهرپویا، سوای این که سلیقهاش هست یا نیست، میتواند چیزی یاد بگیرد برای این که در این عرصهی تلفیق چیزهای جدیدی را بهتر تجربه کند؟
من در این موسیقی تلفیقی زمان خودمان، یعنی همین روزهایی که در آن هستیم، یک نوع بیشتر بازی با ریتم میبینم تا بازی با ملودی. یعنی ریتم ارجحیت دارد به ملودی. در کارهای مهرپویا یا نوع موسیقی تلفیقی که قبلاً عرضه میشد، ملودی خیلی نقش عمده بازی میکرد. یعنی حتی ملودیهای هندی شباهت و خویشاوندیهای زیادی با ملودیهای ایرانی دارد. اینها وقتی به صورت کشیده عرضه میشد، برای مزاج مردم ایران سازگارتر بود. شما این را در نظر داشته باشید، موسیقی پاپ هم که وارد ایران شد، اول از طریق شانسون وارد شد، از طریق همان چیزی که نوری به آن میگفت سبک فاخر تا ریتمهای تند و راک یا نمیدانم از این چیزهایی که بعداً باب شد. مزاج ایرانی با موسیقی نرم بیشتر سازگار است تا موسیقی تند.