گپی با اولین نقال زن ایرانی
۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه
او از نادر زنانی است که میتواند هنر خود را در محافل تفکیک نشده زنانه و مردانه در ایران عرضه کند. گرد آفرید از سن بیست و یک سالگی در ضمن پژوهش در آثار حماسی فردوسی و کار نقالان، همزمان به اجرای نقالی در محافل عمومی مشغول شده است. نخستین اجرای برون مرزی او در پانزدهمین دوره فستیوال تاتر ایرانی در کلن بود که در اواخر ماه نوامبر ۲۰۰۸ برگزار شد.
دویچهوله: چه طور شد که به نقالی روی آوردید؟ معمولا جوانها به سراغ هنرهای نوتر میروند! آیا قصدتان بازگشت به سنت بود یا این شیوه را برای بیان چیز خاصی برگزیدید؟
گردآفرید: من با توجه به این که رشتهی دانشگاهیام میراث فرهنگی بود و به نوعی باستان شناسی و پژوهشهای باستانیست، پیشتر هم به نمایش خیلی علاقمند بودم، اما به طور رسمی و حرفهیی کاری انجام نداده بودم. زمانی که به طور تصادفی، آن اوایل دانشکده، من با آیین نقالی آشنا شدم، جوهرهی کار من را خیلی جذب کرد و به نظرم آمد که کار نقالی یک تئاتر یکنفره است...
این نقالی را در دانشکده برای شما تدریس میکردند؟
نه، بههیچوجه. ما یک موزهیی راه انداخته بودیم و یکسری فعالیتهای دانشگاهی داشتیم که در برنامهیی که در فضای میدانی و باز بود، من کار نقالی را دیدم. در حقیقت کار نقالی یکی از شاگردان مرشد ترابی را دیدم که از طرف خود ما دعوت شده بود که از ادارهی تئاتر بیاید و برای ما داستان بگوید. در واقع ما میخواستیم در آن موزهی سیاری که راه انداخته بودیم، در کنار مظاهر مختلف میراث فرهنگی، مثل آثار باستانی، اشیاء یا هرچه که هست، ادبیات شفاهی را هم به مردم معرفی بکنیم. مهمترین ابزاری که میتوانست به ما کمک بکند، نقالی بود. بنابراین از یک نقال دعوت کردیم، چون خود مرشد ترابی را با بودجهی کمی که داشتیم نتوانستیم دعوت کنیم، شاگردش آمد و برای یک هفته در آن فضای باز، در پارک دانشجو، برایمان نقالی میکرد. آنجا بود که من نقالی را دیدم و خیلی خوشم آمد. در هیچ کجا نقالی اصلا تدریس نمیشد و تدریس هم نمیشود. هنوز هم به همین ترتیب است و هرچه بود، همان چند نفریست که در گوشه و کنار ایران نقالی میکردند و آنها هم پیرند و در این فاصلهی زمانی دهساله هم، تقریبا کسانی که میشناختم، فوت کردهاند.
شما معمولا قصههایی از شاهنامه را انتخاب میکنید و برای نقالیتان میخوانید. خود فردوسی شعرهای زیادی دارد که ضد زن است. چطور شما بعنوان یک زن به فردوسی روی آوردهاید و به داستانهای او؟ خودتان میدانید که میگوید: زن و اژدها هر دو به...
اصلا این بیت به طور قطع مربوط به شاهنامه نیست. ببینید، در دوران مختلف تاریخی، نسخهنویسانی که میآمدند و به سفارش سرمایهداران آن زمان کتابت میکردند و مینوشتند، به فراخور حس و حالشان بیتی یا ابیاتی را هم اضافه میکردند و پژوهشهایی استادانی مثل دکتر خالقی، نشان میدهد که در نسخههای کهن یک چنین ابیاتی محال است وجود داشته باشد. در نسخههای فلورانس این بیت محال است وجود داشته باشد و نسخههایی که به هرحال به دوران فردوسی نزدیکتر است. اینها بیتهاییست که به گذر زمان و با مرور زمان نسخهنویسان افزودهاند که خیلی هم تعدادشان زیاد است. شاید بتوان گفت که شاهنامه هزاران بیت الحاقی دارد.
معمولا چه داستانهایی از شاهنامه را شما برای خواندن انتخاب میکنید ؟
ببینید، در طول تاریخ هم همین طور بوده است. نقالان معمولا در بخشهای پهلوانی که فضاهای نمایشیاش خیلی بیشتر است، آنها را انتخاب میکردند که بیشتر همان داستانهای مربوط به رستم و دیگر پهلوانان است یا مربوط به جنگهای ایران و توران است. صحنههای نمایشی این داستانها خیلی زیاد است و خود من البته گذشته ازانتخابی که دارم از این بخشهای نمایشی، عموما در زمینه داستانهای زنان کار کردهام. عموم زنان شاهنامه را کار کردهام، آنهایی که داستانیست وگزارشی صرف نیست. چون در بخش تاریخی شاهنامه، فردوسی بیشتر گزارش کرده است. یکجاهایی شاید نمایشی باشد و کمک کند به نقالی. به هر حال من داستانهای زنان را کار کردهام، چون وظیفهی خودم میدانستم. چون نقالان هم در گذشته آن طور که باید این کار را نکردهاند.
شما معمولا قصههای کوتاه طنزآمیز هم برای نقالیتان انتخاب میکنید که در آخرش، آن طور که من هم شنیدهام، یک پند کوچک هم دارد. این پند و اندرزها نقشی هم بازی میکنند، شما مخصوصا این قصهها را انتخاب میکنید؟ فکر میکنید تاثیری روی جوانها دارد؟
غرض معرفیست و این که مردم با این حکایات آشنا بشوند، به خصوص جوانها. چون ببینید، در گذشته یک نقال چنتهاش پر بود از بحر و طویلها، گل و کشتیها، رجزخوانی و حکایات و پندیات و به فراخور، اینها را رو میکرده و میگفته است. گاهی به مناسبت و گاهی هم اتفاقی میافتاده و مجبورمیشده است در جواب، حکایت یا پندی بگوید. غرض من، چون من معمولا اجراهایم با رویکرد پژوهشیست، فقط (یک) معرفیست که بگویم چنین چیزی وجود داشته است و مردم هم خیلی دوست دارند. مردم همین حکایت طنزآمیز را که حتما پندی هم در آن هست، خیلی دوست دارند. نمیدانند، اصلا آشنایی ندارند. آخر ما خیلی دور شدهایم از این حکایات، از این تمثیلها و آنچه داشتیم در حوزهی ادبیات شفاهی. این (حکایتها) سینه به سینه است، شفاهیست. جایی من ندیدهام که مکتوب شده باشد و خود من هم از مرشدان، پیران و دراویش یاد گرفتهام.
مخاطبین شما معمولا در چه گروه سنی هستند، بیشتر جوانها هستند یا بیشتر افرداد مسنتر؟
همه ردههای سنی، مگر این که دعوت خاصی باشد. مثلا از آموزش و پرورش یا فرض کنید از کانون سالمندان. اینجاست که آنوقت رده سنی مشخص میشود. یا فرض کنید روز جهانی تئاتر که آنجا مخاطب خاص است. ولی جاهایی هم هست، مثلا فضاهای فرهنگسرا، فضاهای میدانی، فضاهای خیابانی و فضاهای باز که اینجا عموم مردم و خانوادهها هستند.
شما به صورت آوازی هم در برنامهتان چیزی اجرا میکنید؟
بله، پیش آمده است. بیشتر آواز... آخر من به آن شکل نرفتم دنبال آواز، چون شرایطش پیش نیامد. ولی آنچه یاد گرفتم به اصطلاح شیوهی زورخانهیی یا صوفیانه بوده که آن پندیات و یا حتا نیایش را با آن آواز زورخانهیی و یا به اصطلاح خانقاهی و صوفیانه میگفتند، به همان ترتیبی که از خود مرشدها یاد گرفتهام اجرا میکنم که نزدیک به همان دستگاههای آوازی خودمان است.
خب این خودش یک کم موسیقی به همراه دارد و معمولا صدای زن را همراه با تونالیتهی موزیکال شنیدن در ایران ممنوع است. چه جوری است که به شما اجازه میدهند که در میان زنان و مردان هردو با همدیگر این صدا پخش بشود و کسی هم اعتراض نمیکند؟
البته من به فراخور فضا دیگر نبض مخاطبم دستم آمده است و میدانم که در کجا میشود خواند و در کجاها نمیشود خواند. منتها این شیوهی آواز زورخانهیی چون تحریر آنچنانی ندارد و خیلی محکم و در حقیقت با آوایی قدرتمندانه خوانده میشود، من مشکلی نداشتم و در فضای باز خانهی هنرمندان مثلا که شاید دو یا سه هزار تماشاگر آمده بود اجرا کردم و کسی هم چیزی نگفته.
این گفتوگو را از طریق لینکهای پائین صفحه گوش کنید: