کنسرت سیما بینا در فیلارمونی کلن
۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبهدویچهوله: خانم بینا، شما در فاصله کمی با کنسرت قبلی خود در مدرسه عالی موسیقی کلن که بسیار موفق بود، کنسرت جدیدی را در فیلارمونی کلن اجرا خواهید کرد. این کنسرت چه ویژگیای دارد؟
سیما بینا: این بار هم طبق معمول مجموعهای از موسیقیهای محلی را کنار هم قرار دادهام. البته من هیچ قصدی نداشتم که به این زودی، یعنی بعد از کنسرت اولی که در کلن داشتم و با استقبال زیادی روبرو شد، با این فاصلهی کم، باز هم کنسرتی اجرا کنم. اما وقتی از طرف فیلارمونی کلن دعوتی را دریافت کردم که هم برای من یک تشویق و هم یک افتخار است، آن را پذیرفتم. من به این منظور به ایران رفتم. سه چهارماهی بطور مرتب با گروه موسیقی خودم کارهای تازهای را تمرین و آماده کردم که بتوانم این بار هم برنامه نویی را اجرا کنم. اگرچه کار در زمینهی همان موسیقی محلی خراسان است، ولی در واقع خواستم که قشنگترین آهنگهای بیرجندی، جنوب خراسان و شمال خراسان را عرضه کنم. ویژگی کار من هم این است که یک بخش از موسیقی افغان را در این مجموعه گنجاندهام و ارائه خواهم داد. در این زمینه من سابقه کار دارم. برای این که موسیقی افغانستان شباهت زیادی با موسیقی جنوب خراسان دارد و دارای همان ریتم و ویژگیهاست.
دویچهوله: شما چطور ترانههای جدید، مثلا ترانههایی از بیرجند را که به آن اشاره کردید، جمعآوری میکنید؟ سفر شما به ایران و به این منطقه برای درحال و هوای این موسیقی قرار گرفتن است و یا بهدنبال یافتن ترانههای تازهای هم هستید؟
سیما بینا: در واقع هر دو. در وقت کمی که داشتم، به دنبال کار پژوهشی نرفتم. زیباترین و قشنگترین آهنگهایی که دوست داشتم ازمجموعه کارهای جنوب خراسان، بیرجند و شمال خراسان، مجموعهای درست کردم با گروه خودم که سابقه کار مشترک داریم؛ آنهابه صدای من آشنا هستند و من به سازشان. ولی برای کار تحقیقی و رفتن به شهرستانها، در فرصت جداگانه و مخصوص این سفرها را انجام میدهم و قطعات تازهتری را جستوجو میکنم، زیر خاکیها... که خیلی دوستشان دارم. این کارهای تازه ذوق دوباره ای به من میدهند.
دویچهوله: این بار در کنسرتتان ترانههای افغانی را هم اجرا میکنید. آیا در گروه موسیقی شما هم هنرمندان افغانی هم حضور دارند؟
سیما بینا: پرسش خوبی را مطرح کردید. برای این که همیشه سعی من براین است که با سازهای هر منطقهای، موسیقی آن شهر یا دیار را اجرا کنم. به این منظور که درستترین حالت و نغمهها را ارائه داده باشم. موسیقی افغانستان هم ساز اصلیشان درواقع تابلا است، یک سازکوبهای، و در گروه من هم یک تابلا نواز بسیار ماهر که البته در اصل هندی است، و یک هنرمند هارمونیا یا هارمونیکانواز که افغانی هستند، به گروهمان اضافه میشود. سازهای دیگر توسط همان هنرمندانی نواخته میشود که تا به حال هم با من همکاری کردهاند. دو تار خراسان و کمانچه هم در گروه نواخته میشود. البته این بار یک نینواز تازه را ازشهر بیرجند معرفی میکنم که جوان خیلی خیلی با ذوق و هنرمندی است. ایشان البته نی سنتی می نوازند، ولی با نغمهها و آوازها و تمام آهنگهای محلی بیرجند آشنایی دارند. چون خودشان هم از آن دیار هستند.
دیچهوله: خانم بینا از گروه قدیمیتان و از نوازندگان قدیمی چه کسانی شما را در این کنسرت همراهی می کنند؟
سیما بینا: آقای علیرضا شیروانی، ایشان همان دوتار نواز با سابقهی من هستند. جوانی که در کارش استاد است و از شمال خراسان میآید. او دوتار جنوب خراسان را هم تمرین کرده که برای این کنسرت آن را مینوازد. این دوتار شباهت های زیادی به سازهایی مثل دوتار افغانی دارد. آقای جمال محمدی هم این بار با گروهمان هستند که کمانچه میزنند. آقای حنیف شهمیرزادی که بربط و عود مینوازند. دف را آقای امیرعباس زارع همراه ما میزنند که جوان هنرمندی است از شهر کلن. این بار و برای اولین مرتبه نوازندهای با ما همراهی خواهند کرد که از قدیم و از دوران کودکی با موسیقی من بزرگ شده و اسمشان آقای حسن مکانیکی است واسم هنریشان را حسن بیرجندی انتخاب کردهاند. ایشان نینواز و استاد برجستهای هستند.
دویچهوله: شما مدتیست که در خارج از کشور و در آلمان زندگی میکنید. قاعدتا بسیاری از تماشاگران شما هم در کنسرتهایی که در این کشور اجرا میکنید، علاوه بر ایرانیان، آلمانیها و یا علاقمندان به موسیقی فولکلور ایران از کشورهای دیگر هستند. شما وقتی اینجا به روی صحنه میروید، چه احساسی دارید؟ آیا شندوندگان غیر ایرانی میتوانند همه گوشه و کنارها و ظرافتهای کار شما را دنبال کنند؟
سیما بینا: خیلی سوال قشنگی کردید و من میتوانم بگویم با تجربهای که در خارج از کشور داشتم، بقول شما برنامههای زیادی برای کسانی اجرا کردم که گوششان قبلا به موسیقی ما آشنا نبوده است. نه تنها برای آلمانیها، بلکه برای تماشاگرانی از کشورهای گوناگون جهان. خوشبختانه میتوانم بگویم موسیقی محلی ما مورد استقبال زیادی قرار میگیرد. نمیتوانم بگویم به چه دلیل، شاید رنگآمیزی بیشتری دارد، به دلیل ریتم آن و یا حتی به خاطر صحنههای رنگین. ولی آنچه مشخص است، آنها خیلی دقیق به این موسیقی و ریتم آن توجه دارند وحتا در بعضی مواقع برخوردهایی داشتم که برخی از تماشاگران از ملودی و از حس آهنگ، برداشت درستی از کلام آن هم داشتهاند.
دویچهوله: اجرای کار در اینجا به چه صورتی است؟ آیا مترجمی اشعار ترانههای شما را بازگو میکند؟
سیما بینا: در بعضی از برنامهها که از طریق رادیو هم پخش میشوند وحتما طیف شنوندگان گستردهتری دارند، ترجمه بعضی از ترانهها توسط گوینده دکلمه میشود. ولی این میسر نیست که تمام شعرها و ترانههایی که من در دو ساعت میخوانم، ترجمه شوند. اما به هرحال مفهوم و پیام اصلی را گوینده بیان میکند. گاهی در بروشور برنامه و یا دفترچههای سی.دی. هم ترجمه بعضی شعرها را مینویسیم و اطلاعاتی را در مورد موسیقی محلی و کلام آن در اختیار علاقمندان قرار میدهیم. البته باید گفت، وقتی من به مازندارانی یا کردی و لری میخوانم، برای برخی از ایرانیها هم کلمه به کلمه قابل فهمیدن نیست. ولی آنچه مسلم است، موسیقیهای محلی و مردمی همه از زندگیمیگویند، ازعلائق، مهرها و دلتنگیها. این احساسات در انسانها مشترک است و در یک کلام مهر و محبت و عشق است که انسانها را به هم پیوند میدهد.
دویچهوله: همان احساسی که میتوان گفت مرزی نمیشناسد.
سیما بینا: همین طور است. یعنی موسیقی در واقع مرز نمیشناسد. همین باعث شد که من بتوانم برنامههایم را در اینجا ضبط کنم و یا ارائه بدهم.
دویچهوله: خانم بینا زندگی در شهر کلن چه تأثیری در کار هنری شما گذاشته است؟
سیما بینا: خوشبختانه هنوز من این شانس را دارم که مرتب به ایران رفت و آمد کنم. زمانی که به ایران میروم، مدت خیلی طولانی در آنجا میمانم. برای این که باید به سفرهای مختلف، به دنبال همان کارهای پژوهشی و گردآوری نغمههای محلی بروم. در آنجا هم ارتباطات خیلی خیلی زیادی را با دوستانم و با هنرآموزانی که با یکدیگر کار آواز و تمرین را انجام میدهیم، دارم. در عین حال من برای تدوین آنچه گردآوری میکنم، به زمان احتیاج دارم. همه این ارتباطها، دیدارها، گفتگوها و تمرینها وقتگیر هستند. در واقع میتوانم بگویم در آنجا خیلی سر شلوغی دارم. اما این شلوغی را دوست دارم. وقتی که به اینجا برمیگردم، زمان کافی برای سرو سامان دادن به آنچه در ایران گردآوری و یادداشت کردم، پیدا میکنم. میتوانم سر فرصت آنها را بنویسم و آنچه لازم است مثلا ضبط کنم.
دویچهوله: زندگی در خارج از کشور، یا بهتر بگویم آن بخشی از زندگی که در خارج از کشور هستید، چه نقاط مثبتی را برای شما داشته، یعنی چه دریچهی جدیدی را برای شما باز کرده و آیا چه مواقعی بوده که دلتان بگیرد و احساس کنید که ایکاش اینجا نبودید؟
سیما بینا: خیلی پیش نیامده که بگویم ایکاش اینجا نبودم. بلکه این حسرت برایم پیش میآید که ایکاش وطنخودم با این شرایط و این آزادیها و این امکانات بود. یعنی همیشه وقتی شرایط خوبی را در جاهای دیگر میبینم، این را آرزو را میکنم که همه واقعا یک زمانی به ایران برگردیم. چون بالاخره آنجاست که دلمان گرم است. یعنی در ایران وقتی با دوستان مینشینیم خوش میگذرد. شما وقتی با دوستان به سفر میروید، با مردم و چهرههایی که برایتان آشنا هستند و تاریخ مشترک دارند، روبرو میشوید و گفتوگو میکنید. شما مجبور نیستید همه چیز را معنی و معرفی کنید، حرفتان یکی است. حرف دلتان یکی است، تاریختان یکی است. خب وطن آدم است. اما آنچه میتوانم بگویم، این است که اینجا به دلیل اینکه در خلوت بتوانم کار کنم و آنها را ارائه دهم، برای من فایده داشته است.