وقتی وزیر از منع تنبیه بدنی دانشآموزان ناتوان است!
۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبهمرگ یک دانشآموز در نیکشهر سیستان و بلوچستان در اثر تنبیه معلماش، کتک زدن کودکان خردسال در استخر توسط معلم شنا و وادار کردن دو همکلاس به سیلی زدن به یکدیگر از سوی معلم، اخباری بودند که در هفتههای اخیر به طور سراسری در رسانههای الکترونیکی منتشر شدند.
در حادثه نیکشهر معلم یک مدرسه از شاگردی که کتابش را همراه نیاورده بود پرسید چرا کتاب ندارد و شاگرد گفت که فراموش کرده. معلم با شیرازهی کتابی که در دست داشت بر سر شاگرد کوبید.
شاگرد پس از مدرسه به خانه میرود و بعد از دو سه ساعت دچار تهوع و استفراغ میشود. وی پس از رسیدن به بیمارستان به کما رفته و چندین ساعت بعد فوت میکند.
در فیلم دیگری که در شبکههای اینترنتی پخش شد، معلم یک مدرسه در سیستان و بلوچستان دو دانشآموز همکلاس را که یکی دیگری را کتک زده بوده مقابل هم قرار داده و مدام با صدای بلند از دانشآموز کتکخورده میخواهد که ضاربش را سیلی بزند. پس از چندبار سیلی زدن، معلم از هردوی آنها میخواهد که به یکدیگر سیلی بزنند و مدام فریاد میزند محکمتر بزنید!
آخرین مورد که در نیکشهر اتفاق افتاد و مرگ دانشآموز را در پی داشت، آنچنان تاسفبار بود که وزیر آموزش و پرورش را نیز وادار به موضعگیری کرد.
حمیدرضا حاجیبابایی به خبرنگار ایلنا گفت: «معلمان ما با شیوههای جدید، نوین، موثق و با عشق کار میکنند اما به هر حال در هر کشوری ممکن است اتفاقی بیفتد که مورد تایید کسی نیست و هرکس هم بشنود ناراحت میشود.» وی افزود که برای این اتفاقهای ناگوار نمیشود برنامهریزی کرد.
بر اساس قوانین ایران، تنبیه بدنی ممنوع است. طبق ماده ۷۷ آییننامه اجرایی مدارس، تنبیه بدنی مطلقا ممنوع است و اگر دانشآموزی مرتکب خطایی شود باید ابتدا به او تذکر شفاهی فردی داد، سپس تذکر شفاهی جمعی، در مرحله بعد تذکر کتبی به خانواده و در آخرین مرحله تعویض مدرسه.
اما این قانون از سوی برخی معلمان نادیده گرفته میشود. علت چیست؟ آیا قوانین بازدارنده در این زمینه دچار کمبود هستند؟ آیا معلمان به درستی آموزش داده نمیشوند؟ و یا اینکه فرهنگ حاکم بر جامعه ایران تنبیه دانشآموز توسط معلم را مشروعیت میبخشد؟ جایگاه خشونت جاری در جامعهی ایران در این پدیده کجاست؟ اجرای حکم اعدام در ملاء عام، ضرب و شتم متهمان موسوم به "اراذل و اوباش" در مقابل دیدگان مردم و اجرای احکامی چون سنگسار و قطع دست تا چه اندازه باعث بازتولید خشونت از سوی معلمان میشود؟
اینها پرسشهایی است که با دکتر سعید پیوندی کارشناس آموزشی مقیم پاریس در میان گذاشتیم.
دویچهوله: آقای دکتر پیوندی، چند وقتی است که خبرهایی مربوط به تنبیه بدنی دانشآموزان در ایران منتشر میشود و ناگوارترین و آخریناش مربوط میشد به خبر تنبیه بدنی یک دانشآموز در نیکشهر استان سیستان که منجر به مرگ این دانشآموز شد. بعضیها معتقدند که اصولاً این رویداد از نظر آماری در ایران بیشتر شده و برخی دیگر میگویند که قبلاً هم بوده، فقط الان بهواسطهی اینترنت، خبرش سریعتر پخش میشود. آیا آماری داریم از اینکه میزان تنبیه بدنی دانشآموزان توسط معلمان در ایران، افزایش پیدا کرده باشد؟
سعید پیوندی: نه هیچ آمار کارشدهای در این زمینه وجود ندارد. برای اینکه از وقتی در کلاس بسته میشود، این رابطهی تربیتی، آموزشی و اجتماعی در یک محیط بسته بین معلم و دانشآموز جریان پیدا میکند و مانند جعبهی سیاه هواپیماست که درش خیلی کم گشوده میشود؛ جز در مواقعی که حادثهی مهمی اتفاق میافتد، مانند همین حادثهی دردناکی که شما به آن اشاره کردید.
اما بههرحال میشود گفت که مسئلهی تنبیه بدنی دانشآموزان که تقریباً در اکثر فرهنگهای دنیا در قرنهای گذشته، وجود داشته و یک نوع هنجار آموزشی بوده و خیلی راحت هم توسط افکار عمومی و پدرومادرها، معلمها و دانشآموزها پذیرفته شده بوده، در یک قرن اخیر، موضوع بحثهای خیلی مهمی بوده و همین هم باعث شده که علیه این خشونت بدنی و اثرات مخرباش، کارهای زیادی در دنیا انجام بشود.
در ایران هم، همانطور که میدانید، این نه تنها امر رایجی بوده، بلکه امر پسندیدهای هم بوده است. حتی در ادبیات ایران میتوان موارد زیادی پیدا کرد که این نوع برخورد تحسین میشود. سعدی میگوید: «جور استاد، به ز مهر پدر». برای همین هم این مسئله احتیاج به کار و برخورد خیلی جدی دارد. میدانید که در ایران مادهی ۷۷ آییننامهی اجرایی مدارس، هرنوع برخورد بدنی را ممنوع میکند. ولی این در چهارچوب قانون مانده و در حد اجرایی، هنوز شاید کارهای زیادی انجام نگرفته و یا خیلی کم انجام گرفته است. برای همین هم ما هنوز شاهد تکرار این نوع حوادث هستیم؛ حتی در اشکال بسیار دردناکاش که شما هم در ابتدا به آن اشاره کردید.
با وجود آنچه شما اشاره کردید که همه جای دنیا سعی کردهاند این قضیه را مهار کنند و تحت کنترل درآورند، وزیر آموزش و پرورش ایران ادعا کرده این اتفاقی است که در هر کشوری ممکن است بیفتد و برای این اتفاقهای ناگوار نمیشود برنامهریزی کرد. نظرتان راجع به این صحبت ایشان چیست؟
من فکر میکنم موضعگیری آقای وزیر، موضعگیری بسیار حیرتآوری است. برای اینکه ایشان، به عنوان وزیر آموزش و پرورش باید اطلاع داشته باشند که پیشرفتهای خیلی خیلی اساسی در کشورهای مختلف دنیا، در اروپا، آمریکای شمالی و جاهای دیگر حاصل شده و نه تنها تنبیه بدنی بهکلی ممنوع شده، حتی راهکارهای خیلی جدیای برای نظارت بر آن بهوجود آمده است. چون خارج از چهارچوبهای آموزشی، حتی مادهی ۱۹ کنوانسیون جهانی حقوق کودک، آشکارا به ممنوعیت آزار جسمی و هرنوع آزار بدنی کودکان، در مدرسه و خارج از مدرسه اشاره دارد.
در بسیاری از کشورهای جهان تدابیری اندیشیده شده تا کودک و کسانی که قربانی این نوع حوادث هستند، بتوانند به مراجع قانونی و حقوقی مراجعه کنند. حتی شماره تلفن مجانی در اختیار بچهها و خانوادهها قرار داده شده و یک کار آموزشی و فرهنگی زیادی انجام شده که عواقب این نوع برخورد را برای جامعه، برای پدرومادرها، برای معلمها روشن کنند و حتی بچهها را آگاه کنند که جزو حقوقشان است که اعتراض کنند.
این که یک وزیر آموزش و پرورش بگوید ما کاری نمیتوانیم بکنیم یا کار زیادی نمیشود انجام داد، خیلی تأسفانگیز است. البته من میفهمم. شاید در درک ایشان، نوعی از تنبیه یک نوع مشروعیت دارد. بهخاطر همین هم ایشان شاید از زیر بار چنین مسئولیتی شانه خالی میکند.
این مسئولیت اولیهی دولت و وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی مدارس است که راهکارهای جدی و عملیای برای مبارزه با خشونت در مدارس پیدا کند. چون خشونتی که در مدارس انجام میشود، دوتا مشکل اساسی برای جامعه بهوجود میآورد؛ اول در بعد فردی آن شهروندانی خواهیم داشت با تنشها و اضطرابهای درونی ناشی از این خشونتها، چه در مدرسه و چه در بیرون از مدرسه توسط پدرومادرها یا کسان دیگری.
از طرف دیگر، وقتی شما در مدرسه چنین چیزی را مجاز میکنید و نمیتوانید جلوی آن را بگیرید، به نوعی میشود گفت که ما خشونت را در جامعه نهادی میکنیم. یعنی وقتی بچههای ما با چنین خشونتی تربیت میشوند، خود آنها بعدها این خشونت را در سطح وسیعتر و در سطح جامعه بازتولید میکنند.
این دو پیامد، هردو برای آیندهی جامعه مسائل بسیار منفی و خطرناکی هستند و یک مبارزهی فرهنگی دائمی، قانونی احتیاج دارد و برای این هم ما نیاز به یک قانون داریم و یک سری راهکارهای اجرایی و یکسری کار جدی تربیتی بر روی مربیان و پدرومادرها، با این هدف که چنین رویههایی اعمال نشود. گفتن اینکه کاری نمیشود کرد، نوعی تسلیم شدن در مقابل این شرایط است و شاید در یک تحلیل بدبینانه، نوعی پذیرش این شرایط و حتی مشروعیت دادن به آن است.
در صحبتهایتان اشاره کردید به اینکه در فرهنگ ما هم تا حدی این قضیه متأسفانه پذیرفته شده و در ادبیات کهن ما حتی به آن اشاره شده است. تا چه اندازه این مسئلهی فرهنگی را که به آن اشاره کردید، و تا چه اندازه نقش معلمها را در این مسئله مؤثر میدانید. زیرا کارشناسانی هستند که معتقدند، برخی از معلمها از این نظر درست تربیت نمیشوند.
به عنوان مسئلهی اساسی و حیاتی، پیش از همه باید اشاره کنم که مسئلهی مجازات بچهها و نوجوانان و یا مجازات بهطور کلی، در یک جامعه، بُعد انسانشناسانه و فرهنگی عمیقی دارد که در حافظهی جمعی یک جامعه هک شده است. بنابراین تغییر این بازنماها، تغییر این نظام ارزشی در مورد مجازات، امری زمانبر است که کار زیادی میخواهد و ارادهی سیاسی و اجتماعی خیلی قویای هم میخواهد.
آنچه در ایران مرا در مقابل یک تردید قرار میدهد، این است که تا چه حد مسئولان واقعاً به جلوگیری از چنین مجازاتهایی معتقدند. برای اینکه ما در سطح گفتمان عادی و عمومی جامعه، این نظام ارزشی را کاملاً داریم. یعنی مسئولان درجه اول کشور فکر میکنند از طریق خشونت و از طریق تنبیه و ارعاب است که میتوانند جامعه را اداره کنند و این امر به این ترتیب وارد ذهنیت همهی گروههای اجتماعی هم میشود و آنها هم میپذیرند که برای ادارهی جامعه، باید جامعه را ادب کرد. همانطوری که گفته میشود، باید جامعه را سر جایاش نشاند و این کار هم از طریق خشونت، اعمال زور، ترساندن و کارهای مشابه این انجام میشود و نه از طریق قانع کردن، از طریق فرهنگی از طریق ارتباط فکری و دیالوگ.
ما نمیتوانیم مدرسه را از کل جامعه جدا کنیم. ما نمیتوانیم بگوییم در آینده مدرسهای خواهیم داشت که در آن هیچ خشونتی انجام نمیگیرد، ولی اشکال مختلف این خشونت و برخورد با شهروند در سطوح دیگر جامعه جریان دارد. همان چیزی که در همهجای دنیا وجود دارد. یعنی ارتباط نزدیکی بین گفتمان عمومی و نوع برخورد نهادهای رسمی با همهی شهروندان، با آنچه در مدرسه میگذرد، وجود دارد.
یعنی معتقدید که آموزش معلمها در چنین جامعهای تا زمانی که پیشزمینههای خشونت در آن از بین نرفته، نمیتواند خیلی تأثیرگذار باشد؟
نمیگویم نمیتواند خیلی تأثیرگذار باشد، میگویم که تأثیرش به آن اندازه که انتظار داریم نیست. نمیشود دلمان خوش باشد به اینکه فقط در نظام تربیت معلم ما، در دانشگاههایی که معلمان ما تربیت میشوند، گفته شود که خشونت روی بچهها کار بدی است و کار منفیای است و این هم کاملاً تأثیرگذار باشد و انتظار داشته باشیم که فردا همه چیز عوض خواهد شد.
من فکر میکنم این مسئلهی خیلی مهمی است که معلمان ما با چنین روانشناسیای تربیت شوند، با چنین گفتمان تربیتیای تربیت شوند که در آن خشونت نقد بشود و دیالوگ و گفتوگو و درک دانشآموز و درک نوجوان و جوان محور اعمال آموزشی باشد. ولی همزمان هم باید فکر کرد که این گفتمان محدودیتهای خود را دارد. برای اینکه در سطح کل جامعه گفتمان دیگری در جریان است.
من معتقدم وجود آن بههرحال بسیار مثبتتر از عدم وجودش است. برای اینکه بههرحال آن گفتمان کلی هم تا حدود زیادی تحت تأثیر آن رفتارهای عمومی جامعه است. ما باید از جایی شروع کنیم و با آن برخورد کنیم. ولی همزمان هم این یک موضوع خیلی اساسیتر است و شاید هم در بعد عمومی باید به این مسئله توجه کرد و هم در بعد خاص آموزشی. هردوی اینها توأمان لازماند و یکی بدون دیگری، سخت است که به نتیجهی مطلوب برسد. همانطور که تجربهی کشورهای دیگر این را نشان میدهد.
توجه کنید که رابطهی نسلها با همدیگر یکی از گرهگاههای اصلی زندگی اجتماعی همهی ماست. یعنی رابطه با نسل جوان، با روح زمانه و با موقعیتی که یک نسل در هر دورهی تاریخی و در هر فضای جغرافیایی دارد، موضوع خیلی پیچیدهای است که نیاز به فکر کردن، بازاندیشی و بازنگری دائمی دارد. چیزی که در جامعهی ما انجام نمیشود و پدران نمادین جامعهی ما، که رهبران جامعهی ما باشند، اینها بهطور منظم در گفتمانشان خشونت، چه به صورت خشونت فیزیکی و چه به صورت خشونت نمادین یا سرد، بهطور دائمی وجود دارد و جامعهی ما هم تحت تأثیر این گفتمان عمومی است.
به تازگی دو فیلم در اینترنت پخش شد که حتماً شما هم دیدهاید. در یکی از این فیلمها یک معلم، بازهم در استان سیستان و بلوچستان، دو شاگرد را وادار میکرد که یکدیگر را کتک بزنند و مدام از آن یکی میخواست که محکمتر به همشاگردیاش سیلی بزند. فیلم دیگر هم مربوط به معلم شنایی در امجدیه بود که یکی یکی بچهها را میخواباند و آنها را تنبیه بدنی میکرد. این نشان میدهد که بعضی از معلمهای ما اصلاً خودشان مشکل دارند و از این نظر مورد گزینش قرار نگرفتهاند. در حالیکه برای شغل معلمی در ایران گزینشهای خیلی سخت ایدئولوژیک وجود دارد، ولی گویا از این نظر مورد گزینش قرار نمیگیرند. آیا در دیگر کشورهای دنیا چنین چیزی وجود دارد؟
هیچ نوع گزینشی در این رابطه در دنیا وجود ندارد. ولی در آموزشهایی که به معلمان داده میشود که دورهی آن خیلی طولانی هم هست، به این امر پرداخته میشود. برای مثال در آلمان، فرانسه و خیلی کشورهای دیگر، معلمان پنج سال دورهی آموزشی دانشگاهی میبینند، برای اینکه بتوانند معلم بشوند. بخش مهمی از این آموزش به رویکردها و تئوریهای تربیتی و روانشناسانه برمیگردد که آنها باید هنگام کار آموزشی، به عنوان معلم به آن توجه کنند. در ایران به این جنبه، نه اینکه بهکلی توجه نمیشود، ولی بهایی که به آن داده میشود خیلی کم است و از همه مهمتر، بعدها در پراکتیک عادی آموزشی هیچ نوع چارچوب و برخورد تربیتی و آموزشی و حقوقی وجود ندارد. برای اینکه اگر چنین اتفاقی افتاد، ما بتوانیم جلوی آن را بگیریم و با آن برخورد کنیم.
آنچه مثبت است، به نظر من این است که این نوع اتفاقات، امروز در جامعهی ایران انعکاس خیلی وسیع پیدا میکند و افکار عمومی نسبت به آن خیلی منفی برخورد میکند. این نکتهی خیلی مثبت این حادثه است. یعنی نشان میدهد که این نوع اعمال، این نوع برخورد با جوانها و کلاً استفاده از خشونتهای بدنی و یا تنبیه بدنی علیه جوانها، امروز امری ناپسند برای افکار عمومی است و برای همین هم آنها به این ترتیب واکنش نشان میدهند. اما همزمان، متأسفانه راهکارهای لازم در جامعه برای اینکه با این مسئله برخورد بشود، وجود ندارد و همین هم باعث میشود امر مبارزه با خشونت در محیطهای آموزشی خیلی کند پیش برود.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: داود خدابخش