1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نگاهی به "کریستینا"، آخرین اثر نسیم خاکسار

الهه خوشنام۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

"کریستینا" آخرین کتابی است که نسیم خاکسار، نویسنده‌ی مقیم هلند منتشر کرده است. او در این قصه‌ی بلند، ضمن پرداختن به سرگذشت زنی لبنانی‌تبار، روایتگر برشی از جامعه‌ی روشنفکری مهاجر است.

https://p.dw.com/p/FfL4
روی جلد کتاب

در مهاجرت کم نیستند نویسندگان ایرانی که تا حتی پس از سی چهل سال زندگی در کشوری بیگانه، هنوز هم در همان حال و هوای وطنی می‌زیند و نشانه‌ای از مهاجرت در داستان‌هایشان به چشم نمی‌خورد. بزرگ علوی یکی از نمونه‌های برجسته‌ی این نوع نویسندگان است. به نام‌های بسیاری از نویسندگان مشهور دیگر که هم اکنون در مهاجرت زندگی می‌کنند نیز می‌توان اشاره کرد. نسیم خاکسار اما از جمله نویسندگانی است که ضمن حفظ ریشه‌ها، با دیدی واقع‌بینانه به فضای جامعه‌ی میزبان نیز می‌نگرد، دید خود را محدود نمی‌کند و شخصیت‌های داستا‌ن‌های خود را از میان جامعه‌ی میزبان یا مهاجرین با فرهنگ‌های متفاوت برمی‌گزیند.

داستان "کریستینا"

Buchcover Kristina von Nasim Khaksar
"کریستینا" از انتشارات خانه هنر و ادبیات گوتنبرگ است

خاکسار در قصه‌ی بلند "کریستینا" ضمن پرداختن به یک جمع کوچک روشنفکری، سرگذشت زنی لبنانی‌تبار را در هلند دنبال می‌کند. تمام قصه در هتلی می‌گذرد که چند نویسنده و روزنامه‌نگار، هر یک به دلیل مشاغلی که دارند، گرد هم آمده‌اند. کریستینا نیز در جمع شش نفره‌ی نویسندگان است. تنها تفاوت او با دیگران این است که راوی و کریستینا پس از یک دوره عشق و عاشقی به دوستی مسالمت‌آمیز با یکدیگر تن داده‌اند.

«به این باور رسیده بودم که تو این دنیا، انگار فقط صد کیلو خوشبختی هست که طی زمان، هی دست به دست می‌شود. تا یکی می‌رفت تو نخ غم و غصه، می‌گفتم: فکر شادی و خوشبختی را نکن. سهمی از این صد کیلو فقط چند ساعت، نه، یک روز، نهایت دو روز و چند ساعت به ما می‌رسد. با صف انتظاری که برای آن هست، همین برایمان کافی است.»

روزهای عشق و عاشقی راوی با کریستینا در واقع همان سهم چند کیلویی اوست از خوشبختی.

تجمع روشنفکران در هتل، همزمان با جنگ آمریکا با عراق است. خشم روشنفکران و مخالفت‌هایشان با جنگ، هریک را به گونه‌ای به اعتراض وامی‌دارد. یکی شرم می‌کند از اینکه آمریکایی است. یکی به صدام فحش می‌دهد. یکی به جنگ لعنت می‌فرستد. و دیگری می‌گوید: «می‌دانستم دنیا را مشتی احمق می‌گردانند و ما و همه‌ی آن‌ها که مثل ما هستند، جایی در آن نداریم جز همین کافه کوچک که دق و دلمان را با یک بند آواز خالی کنیم».

و سرانجام آواز جمعی را سر می‌دهند: «به رودخانه نگاه می‌کنم، اما به دریا فکر می‌کنم».

میهمان تاجرمآب و چاق وچله هتل که از جمع خارج است، ادعا می‌کند که پیش از سقوط شاه، به ایران رفته و با او ملاقات کرده است. راوی نیز یک بار در موزه‌ی "مادام توسو" به سراغ مجسمه‌ی شاه رفته است: «هر قدر نگاهش می‌کردم، بیشتر برایم بیگانه می‌شد. هر قدر بیشتر برایم بیگانه می‌شد، بیشتر دلم می‌خواست نگاهش کنم».

فضا و شخصیت‌پردازی

نویسنده ضمن آنکه از هدف اصلی خود، یعنی کریستینا دور نمی‌شود، به تصویرسازی یک یک شخصیت‌ها می‌پردازد. از فضای محدود هتل و کافه نیز پا بیرون می‌گذارد و بخشی از سرزمین هلند را به خواننده معرفی می‌کند.

ازدواج کریستینا با مردی دیگر، و حتی دوری چند ساله‌ی او در سفری به لبنان هم گویا سبب از بین رفتن آن عشق نمی‌شود. به‌هم پیوستن شبانه‌ی آن‌دو شاید مهر تاییدی است بر عشق دیرین: «فاصله ما را هق هق خفه‌ای پر می‌کرد که نمی‌دانستم صدایش از کجای وجودمان برمی‌خاست».

خودکشی کریستینا اما همچون جمله‌ای نا تمام در گلوی راوی می‌ماند.

**********************

از نسیم خاکسار تا کنون چهار رمان، چند داستان کوتاه، داستان‌هایی برای کودکان، دو کتاب شعر و چند نمایشنامه و ترجمه به دو زبان فارسی و هلندی منتشر شده است. گام‌های پیمودن، قفس طوطی جهان خانم، روشنفکر کوچک، بادنماها و شلاق‌ها، داستان همایون و عشق و آخرین نامه از جمله کارهای اوست.