نمایشگاه آثار آذرخش فراهانی: رنگ و موسیقی و "چشمهایش"
۱۳۹۷ خرداد ۹, چهارشنبهیک گالری کوچک در شهر دوسلدورف آلمان، گالری لیان، چند روزی مهمان آثار هنرمندی جوان از ایران است؛ آذرخش فراهانی. از در که وارد می شوی، رنگها هجوم میآورند و چشم بیننده لای پیج و تاب فرمها گیر میکند.
رنگها جوری هجوم میآورند، انگار که سالها در جایی، گوشهای اسیر بودهاند و حالا دستپاچه و آشفته و شاد از این رهایی، چون "بوقیان شادیآباد" بر قلمی سوار، پاشیده شدهاند به دنیای بیروح و بیرنگ کاغذ. دشمن آرامش ذهناند در نگاه نخست.
نزدیکتر که میشوی، صدای موسیقی را میشنوی که روی نقشها در تار و گیتار دستِ آدمها، حیوانها، نیمآدم و نیمحیوانهاست. به تصویر که خوب "گوش کردی"، داستانها یکییکی خودشان را به تو نشان میدهند:
"پری کوچک غمگینی که در اقیانوسی خانه دارد"، با گیسوان آبیرنگ پر از رویا و شاید کابوسهای شبانه، به تماشاگر زل زده و بر موجها گویی مینوازد، شاید "دلش را آرام آرام".
نقاش، متعجب است و خوشحال از این کشف، از این تفسیر، که به اعتقاد او هنر یعنی همین.
میگوید جوری نقاشی کشیده است که "بیننده داستان و پایان آن را خود بسازد". لابد با دانستههایش، تجربهها، آرزوها، رویاها و شاید کابوسهایش. خود نقاش، داستان این تصویر را در جستجوی چرایی خودکشی نهنگها، اینگونه روایت کرده است:
«موجود نیمانسان، نیمماهی، موهاى بلند و عجيبش، پر از نقوشى درخشان بود. انگار دفتر خاطرات يک عمرم در كش و قوس اون زلفها نقاشى شده بود.»
آذرخش عاشق شب است. شب برای او "مرموز است و پوشاننده و زیبا". میگوید: «مناظر در شب خیلی عظیمتر به نظر میرسند. یک جنگل، مرموزتر، عمیقتر و عظیمتر است و این همان چیزی است که دوست دارم.» شب برای ببیننده آثار آذرخش، پر است از ستاره و ماه و البته "چشمهایش".
چشم پای ثابت بسیاری از نقاشیهای اوست. میگوید بد فهمیده شده است، در پی نماد خاصی نیست و تلاش میکند ماژیک که به دست میگیرد، ذهنش را از هر چه هست خالی کند. چشم برای او زیباییای وصفناپذیر دارد و چشمهای تصویرهای او پیوسته در حال "مشاهده"اند.
از شاعر مورد علاقهاش میپرسم. خیلی فکر میکند و نام شاعران بزرگ ایران را به زبان میآورد. اما ادامه میدهد: «چرا باید گفت چشم چون مهتاب، چشم که زیباتر از مهتاب است. چرا باید گیسو را به شاخسار درخت تشبیه کرد، گیسو که از شاخسار درخت زیباتر است.»
به دنبال خلوص است، عریانی و رهایی از تعابیر. شاید همان چیزی که سهراب میگفت، "واژه باید خود باران باشد".
تناقضها در یک قاب. نوازندگان و آلات موسیقی بر سر و گردن و گوش پیلِ یکی از نقاشیهایش، یا بهتر بگوییم، داستانهایش، سوارشدهاند. موسیقیای که با تصویر تداعی میکنی، شاید صدای طبل جنگ است و لشکری نهان در پس پیل. اما همانطور که به چشمهای "ژنده پیل ژیان" چشم میدوزی، چشمت قفل میشود به برهای کوچک در سمت راست تصویر که انگار از خواب بچهای که برهها را میشمرده، نرم و نازک بیرون جهیده باشد.
حیوانها در بیشتر تصویرها حاضرند. گاه کامل، گاه آمیختهای با پیکر انسان. میگوید حیوانها را دوست دارد "چون فکر نمیکنند" و توضیح میدهد که بعد مثبت آن مدنظرش است، چون این گونه به خلوص مد نظر نقاش نزدیکترند.
و زن. زن گاهی پشت به شما و رو به بازجو شما را میبرد به دنیای معمای موضوع گفتوگو و هزار احتمال به ذهن شما میباراند. زن گاه غمگین است، گاه تنش خوان سوری است که بر پای آن انسان و انساننما نشستهاند و زن گاه در سفر است. او زن را "موجودی درخشان، ستودنی و همصفت با شب از دید مرموزی و اثیری" میداند که با تمام این ویژگیهای برحسته گاه در تنگنا و تحت ستم است.
نقاشیهای پررنگ و پر پیچ و تاب آذرخش، حکایت شبهای پرقصهی کودکی است که پرتاب شده توی دنیای خطرناک آدم بزرگها. کودکی که با خود هنوز کودکی و سرگذشت، چراها و نبودها را به دوش میکشد. زادهی دههی ۶۰ است. سالهای خاکستری جنگ و بمب و موشک.
جیغ رنگها در نقشهایش تلافی بیرنگی سالهای پراز آهنگ آژیر است. موسیقی نشانده جای صدای موشک. اما بمب فروآمده و آن حفره هنوز همان طور دهن بازکرده، در کودکی نقاش مانده است. تا این حفره نبلعدش، تا توانسته، توی آن موسیقی چپانده و روی این سالهای بیرنگ، سالهای سیاه، سالهای خاکستری، رنگ پاشیده.
میگوید ذهنش را موقع نقاشی از هر چه هست خالی میکند. ولی شاید با ماژیکاش و روی دنیای مقوایی، در حال پر کردن جای تمامی خلاها در دنیای واقعی است. نقاشیهای آذرخش فراهانی، بوی جنگ میدهد، بوی غم زن میدهد بوی درد میدهد، در آن صدای موسیقی میآید، برای خاموش کردن صداهای ناهنجار.
میگوید: «جنگ تمام شده بود و رنگها همچنان ممنوع بودند. اما تا به امروز نگذاشتم که چیزی از رنگهایم در این تونل خاکستری خاک شود. من رنگهایم را در دلم و در نقاشیهایم زنده نگه داشتم. مثل خیلیهای دیگر.»
امین خلقت، هنرمندی ایرانی و ساکن دوسلدورف که یکی از برنامهگذاران نمایشگاه آثار فراهانی است، میگوید، زندگی هنری آذرخش فراهانی برای او جالب بوده است. به اعتقاد او آذرخش هنرمندی است به شدت عاشق موسیقی که درون خودش، هرچه در ذهناش میگذرد و روزمرگیهای خودش را نقاشی میکند.
نمایشگاه فراهانی با نام "پروژهی رنگها" امشب ۳۰ ماه مه در شهر دوسلدورف آلمان به کار خود پایان میدهد. آثار نقاشی ماژیک بر روی مقوای او، در روزهای آینده از روز ۹ ژوئن در نمایشگاهی در برلین به نمایش درمیآیند.