مینو مرتاضی لنگرودی: بعد از انقلاب ۵۷ چشممان باز شد
۱۳۸۶ بهمن ۱۹, جمعهخانم مرتاضی نظر شما در باره انقلاب ۵۷ چیست؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید به چرایی وقوع انقلاب اشاره کنم. از یک ضرب المثلی استفاده میکنم که میگوید کودکان بد وجود ندارند بلکه تنها والدین بد وجود دارند. من میخواهم این را به یک سطوح اجتماعی تعمیم بدهم. من هم مانند برخی از جامعه شناسان معتقدم که ملتهای بد وجود ندارند بلکه حاکمان بد وجود دارند.
انقلاب یک روش برای برطرف کردن تعارضات اجتماعی است. البته روشی خشونت آمیز. باید دید که مردم چرا به جایی میرسند که مجبورند با خشونت مسائلشان را حل میکنند. این خشونتی که در روشهای انقلابی برای حل تعارضات اجتماعی وجود دارد ناشی از یک نارضایتی عمیقی است که حاکمیت در مردم بوجود می آورد. من علت العلل نارضایی ملی را در حقیقت تحقیر شدگی میبینم.
در ایران قبل از انقلاب بویژه طبقه متوسط برای حل سادهترین مسائل بسیار تحقیر شده بود، به تنگ میاید و در یک عصیان و شورش به روش انقلابی و خشونت آمیز بر علیه حاکمینی که او را دائم تحقیر میکردند و آنها را به کناری میزند.
در واقع انقلاب یک روش خشونت بار است برای پاسخ گفتن به تحقیر دائمی که از طرف قدرت بر ملت حاکم میشود. علاوه بر این تحقیر شدگی که البته بخش وسیعی از مردم را در بر میگرفت نظام سلطنتی در واقع به یک جایی رسیده بود که با تمرکز قدرت و ثروت در نزد خودش علاوه بر تحقیر مردم تمام راههای حیاتی و ارتباطی خودش با مردم را بسته بود و خودش را در یک انزوا و بن بستی قرار داده بود. و به دلیل همین بن بست و انزوا قرار گرفتن بود که نتوانست نارضایتی مردم و عمق تحقیر شدگی و مشکلات جامعه را درک کند.
از طرفی شخصیت های کاریزما بخصوص شخصیت کاریزمای آیت الله خمینی توانست با خلاقیتهای بسیار زیادی جلب توجه و اعتماد عمومی را بکند و بتواند با قاطعیت همان قاطعیتی که مردم در سرکوب دائم از دست داده بودند در پایداری از خواستههایشان این رهبری توانست آن قاطعیت را به عرصه بیاورد. و مجموع این عوامل شد که یک قدرت تحقیر کننده و سرکوب کننده از بین برود.
من فکر میکنم که در آن شرایط چارهایی جز وقوع انقلاب نبود. بسیار کسان بعدها نقد کردند که راههای دیگری هم وجود داشتند. ولی پس بینی فایده ندارد. میباید قبلش این پیش بینیها میشد. اگر راه چاره دیگری بود مردم فرصتهای زیادی داده بودند به نظام سلطنتی که هربار سلطنت از این فرصتها استفاده نکرد و به محض این که کمی قدرت میگرفت دوباره سرکوب را ادامه میداد. وبدین ترتیب من فکر میکنم که چارهایی جز وقوع انقلاب نبود. اگر نظام سلطنتی راه اصلاح را نبسته بود و اگر حاکمیت سلطنتی دچار تعارض نقش نمیشد. ما در حاکمیت همواره این تعارض نقش را میبینیم که از طرفی قدرت و ثروت را در خود تمرکز میدهند و از طرفی دم از عدالت و دمکراسی میزنند. در زمان سلطنت هم این تعارض نقش وجود داشت از طرفی آرمان شهریاری ایرانی را مطرح میکردند که سرشار از عدل و دادگری و از طرفی یک حکومت مدرن دمکراتیک بر اساس روشهای انتخابگری پارلمانی وسپردن حکومت مردم به مردم را تبلیغ میکردند که در عمل این تعارض نقش هم نتوانست به بقای سلطنت کمک بکند. و من فکر میکنم که این تحقیر شدگی جمعی باعث واکنش جمعی به قدرت شد.
نسلی که انقلاب کرد چه دستاوردی را انتظار داشت و چه بدست آورد؟
نسل ما نسل تحقیر شدهای بود برخاسته از شکست های پی در پی جنبش های اجتماعی که راهی جز انقلابیگری پیدا نکرد. ما یاد گرفته بودیم که جامعه را به دوقطب اقلیت ظالم و حاکم و اکثریت مظلوم و محکوم تقسیم بکنیم این نسل فکر میکرد که جز از راه تضاد خوب و بد نمیتواند راهی برای آیندهاش باز کند.
باید که از این طریق بدیها را کنار بزند و خوبیها را به عرصه بیاورد. ما از یک چیز شاید غافل بودیم و آن این بود که خشونت نمینواند منجر به صلح شود بلکه این صلح است که مسالمت و مدارا را امکان پذیر میکند. دو قطبی کردن جامعه و دو قطبی کردن مسائل اجتماعی هرگز راه حل مناسبی نیست.
اما عبور از این راه وفهم این نقطه گرچه خیلی سخت بود ولی ظاهرا جز از راه انقلاب ممکن نبود چون ما بعد از عبور از آن و بعد از انقلاب ۵۷ چشممان باز شد و فهمیدیم که راههای دیگری هست.
راهی که به نظر من نسل امروز به درستی برگزیده و در برابر دو قطبی شدن جامعه بشدت مقاومت می کند و به جای سیاه و سفید کردن سعی در تحلیل شرایط دارد و سعی میکند با تمرکز بر خواستههای صنفی و حقوق انسانی و خرد خود بنیادش عرصههای عمومی را که یکصد سال است توسط دولت در ایران مصادره شده باز پس بگیرد. خواستههایش اصیل و واقعی است و شناخت نسبی از خودش و خواستههایش دارد. در انقلاب ما فقط میخواستیم این تحقیر و سایه شوم تحقیر ملی از سر ما برداشته شود. علیرغم خواستگاههای متفاوت طبقاتی و خواستهای متفاوت ما روی بر طرف شدن ظلم و زور تحقیر کننده متمرکز شدیم.
نسل امروز بر سر خواستههای خودش متمرکز شده است. عدالت آزادی و دمکراسی در نسل ما یک مقدار حالت اتوپیا داشت و حالت آرمانی و شعاری داشت و فکر میکردیم غیر از حالت انقلاب عملیاتی نمیشود.
نسل امروز متفاوت از ما فکر میکند هنوز پیران و زنان و مردان میانسال انقلابی تر فکر میکنند تا جوانهای ما و جوانان بیشتر اصلاح طلب هستند.
اعتمادی که امروز بین روشنفکران و اپوزیسیون داخل و خارج کشور و بخصوص جوانان روی اصلاح طلبی و حل تعارضات اجتماعی از طریق اصلاح طلبی وجود دارد در تاریخ ایران کم سابقه است.
نسل انقلاب نسل تحقیر شدهایی بود که تنها با اثبات خودش از طریق خشونت ولو به قیمت مرگ خودش میخواست که پرده فریب و ظلم را کنار بزند.
نسل امروز که تجربه انقلاب و جنگ را در حافظه تاریخی خودش دارد، ظاهرا نیازی به اثبات خودش از طریق تخریب خود و تخریب جامعه نمی بیند. این روحیه اصلاح گری و هویت اصلاح طلبی برای تحقق آرمانهای انقلاب که عدالت و آزادی و دمکراسی بود کارآمدتر است.
بشرطی که نیروهای خارجی که زیاد تعجیل دارند در تحقق دمکراسی و بدون توجه به نوسازی روانی در ذهن جامعه ایران میخواهند که خیلی زود دمکراسی را بسته بندی شده به جامعه ما بفرستند، خوب است که آنها توجه کنند و این تعجیل را کنار بگذارند و پایشان را پس بکشند و اجازه بدهند که نوسازی و مدرن شدن در تمامی ابعاد و ساختارهای وجودی این ملت شکل بگیرد.
آنگاه تحقق دمکراسی کار سختی نیست من فکر میکنم که ملت ما بعد از انقلاب راه درستی را پیش گرفته است، گرچه کند است ولی راهش درست است.