ملکهای بدون ولیعهد
۱۳۹۹ تیر ۱, یکشنبهمینويسد: "هميشه اشتياق بازی در تئاتر با من بود. شوق خارج شدن از پوستی كه متناسب با من نبود".
مادر ثريا اسفندياری بختياری يك فروشنده آلمانی و پدرش از خانهای عشاير و سفير ايران در آلمان بود.
نوزاد بود كه مادرش او را به برلين برد. پنج ساله بود كه او را به اصفهان بازگرداندند و به يك آموزگار آلمانی سپردند:
"ميان دو فرهنگ كاملا متفاوت در نوسان بودم. در ميان بچههای ايرانی خود را كودك ايرانی نمیشمردم و با بچههای مدرسه مادام اِلی يك كودك واقعی آلمانی نبودم و اين نوعی گسيختگی بود: اروپايی منظم و ايرانی رامنشدنی گريزپا".
دبيرستان را در مدرسه ميسيونِرهای انگليسی گذراند و ۱۵ ساله بود كه به سوئيس رفت و در مدارس شبانهروزی مونترو و لوزان، زبان فرانسوی را تكميل كرد.
به "چهار زبان مسلط" بود. از كودكی شيفته بازيگری بود و اگر پدرش مخالفت نمیكرد بيگمان راه هنرپيشگی تئاتر و سينما را میپيمود.
۱۶ ساله بود كه در لندن با شمس خواهر بزرگ شاه آشنا شد كه او را برای همسری برادرش معرفی كرد.
آغاز زناشويی او در سال ۱۳۲۹ با فراز و نشيبهای سياسی تندی همراه بود: اوج مبارزات ملی شدن نفت، نخستوزيری دکتر محمد مصدق و سرانجام كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ كه او ادعا میكند طرحش را شخصا به همسرش پيشنهاد كرده است:
"در حالی كه صدايم از شدت هيجان دورگه شده بود، حرف آخرم را زدم: فقط كودتا عليه مصدق میتواند كشور را نجات دهد".
۲۴ ساله بود كه "بنياد ثريا" را تأسيس و چندين پرورشگاه، نوانخانه و بيمارستان را در سراسر ايران راهاندازی كرد.
۲۵ ساله بود كه شاه به علت نازايیاش او را به اروپا فرستاد و سپس طلاق داد، هرچند او مینويسد كه اين پيشنهاد نخست از سوی خودش مطرح شده است:
"محمدَ من هنوز نتوانستهام بچهای برای شما بياورم و نمیخواهم باعث اغتشاشی باشم كه به دليل نبودن جانشين برای شما در كشور پيش میآيد".
۳۳ ساله بود كه به آرزوی ديرينهاش رسيد و در فيلم ايتاليايی "سه چهره يك زن" بازی كرد كه ماجرای زنی است كه به خاطر عشق به هنر، همسر و فرزندش را رها میكند.
او در هنگام تهيه آن فيلم يار و همراه كارگردان جوانی به نام فرانكو ايندووينا شد اما فرانكو دو سال بعد در سانحه هواپيما جان باخت و او ديگر برای هميشه مردمگريز و گوشهگير شد.
ثريا اسفندياری بختياری در ۶۹ سالگی در پاريس درگذشت.