لزوم تحول در حزبیت
۱۳۸۶ شهریور ۲۱, چهارشنبهدورینگ مدیر بنیاد فریدریش نویمان (Friedrich Neumann Stiftung) است، بنیادی که اتاق فکر حزب لیبرالهای آزاد آلمان (FDP) به شمار میرود.
دویچه وله: از یک سو جامعهی مدنی عهدهدار وظایف سنتی احزاب سیاسی میشود، واز سوی دیگر قدرت این احزاب در برابر روندهای جهانیشدن نیز رو به تحلیل رفتن است. چه چشماندازی برای احزاب سیاسی آلمان وجود دارد؟
دتمار دورینگ: این که احزاب در برابر روندههای جهانی فاقد قدرت هستند, یک ارزیابی فلهای است که چندان مبنا و اعتباری ندارد. البته این درست است که در حال حاضر سازمانهای غیردولتی نقشی فائق در عرصهی سیاست بینالمللی بازی میکنند و احزاب سیاسی تنها به طور مستقیم بر این عرصه تأثیر میگذارند، با این همه، این تأثیر غیرمستقیم را نباید دستکم گرفت. احزاب در آلمان با توجه به پیوندهای نهادی آنها با جامعه باقی خواهند ماند و همچنان نقش مهمی در حکومت و سیاست بازی خواهند کرد. ولی اگر آنها بخواهند کماکان نقش حائز اهمیتی در چشم مردم داشته باشند و مشروعیت خود را از این رهگذر کسب کنند لازم است که شیوه کار خود را تغییر دهند و آن را علنیتر و شفافتر کنند.
دقیقاَ در چه شکلی؟
برای مثال در عضوگیری موقت بر سر پروژههای معین که به اراده شهروندان برای فعالیت بدون پیوندهای سیاسی درازمدت فرصت برآمد و بروز دهد. و یا در تشدید فعالیتهای اینترنتی که نوعی دیالوگگونه از ارتباط را ایجاد میکند. به همان اندازه مهم است که حواشی و دامنه اجتماعی حزب نیز به گونهای باورپذیر در روندهای سیاستسازی و تصمیمگیری حزب دخالت داده شود مثلاَ از طریق ایجاد شبکههای حامیان حزب. یک عامل مهم دیگر هم طبیعتاَ "شرایط بیرونی" و یا قوانین و مقرارت انتخابات است. برای مثال تجربهی آمریکا در محدودکردن شانس انتخاب متوالی نمانیدگان تجربهای است که دستکم باید به آن توجه و اعتنا شود.از این رهگذر میتوان ساختارهای سخت و متصلبشده مبتنی بر حضور چهرههایی معین و یکنواخت در احزاب را که به اعتبار و وجهه سیاست خدشه وارد آورده رفع و دفع کرد.
شمار اعضای احزاب به گونهای پیوسته رو به کاهش است، امری که تنزل حق عضویتها و کاهش قدرت مالی احزاب رابه دنبال میآورد. اخیراَ برای جبران ضعف مالی احزاب بحثهای داغی در باره شکل جدیدی از کمک دولت به آنها درگرفت. آیا در آلمان نیز بسان آمریکا، به زودی احزاب فقط در مواقع انتخابات حضور و نمود خواهند داشت؟
با توجه به تفاوت ها در توضیح مبانی و جنبههای مختلف فعالیت احزاب در قانون اساسی آمریکا و آلمان به سختی میتوان نظام حزبی را در این دو کشور با هم مقایسه کرد. در آلمان با توجه به پیوندهای نهادی احزاب با جامعه و درک و تبیینی که قانون اساسی از فعالیت آنها دارد،این تشکلها صرفاَ به عنوان نهادهایی که دائم مشغول فعالیت هستند قابل تصورند.
جوانها به احزاب سیاسی چندان اعتنایی ندارند و پناهبردن به زندگی خصوصی در میان آنها به خوبی قابل مشاهده است. از چند سال پیش دائما از "سرخوردگی از احزاب" صحبت میشود. آیا چنین پدیدهای واقعاَ وجود دارد؟
بدون شک شمار شهروندان به لحاظ سیاسی تشکلیافته رو به کاهش است. وجهه عمومی احزاب در سالهای اخیر به گونهای ملموس تنزل پیدا کرده است. شاید بتوان علت را وجود گزینههای سیاسی دیگری در" جامعه مدنی" تلقی کرد که با احزاب شدیداَ و به نحوی اعتمادانگیز برای جلب افراد به لحاظ اجتماعی فعال در حال رقابتاند. این فی نفسه در یک جامعه مبتنی بر پلورالیسم و تکثرگرایی بیش از نقص, نشانهی بلوغ و پختگی است. رقابت فعالیتها را پویا و زنده نگه میدارد. پیامد این رقابت باید این باشد که احزاب به دنبال اشکال جذابتر از تأثیرگذاری باشند.
اینک محافظهکارها نیز در عرصه اقتصادی مواضعی لیبرالی را نمایندگی میکنند و سوسیال دمکراتها نیز دائم شهروندان را فرامیخوانند که در گستره (خدمات) اجتماعی انتظار کمتری از دولت داشته باشند و هر کس سعی کند که خودش گلیم خودش را از آب بکشد. به این ترتیب، یعنی با عمومیشدن گرایشهای لیبرالی در همه احزاب، دیگر چه جایی برای یک حزب لیبرال، مثل حزب شما باقی میماند؟
این البته خوب است که در همه احزاب یک توافق مشترک بر سر دیدگاهها و مواضع لیبرالی پیدا میشود، وگرنه دموکراسی به گونهای حاد در معرض خطر قرار میگرفت. البته این میزان از توافق و لیبرالگرایی هنوز کافی نیست. واقعیت این است که ما در حال حاضر ما شاهد رد علنی مبانی و معیارهای لیبرالی نیستیم، ولی فرسایش خزنده آزادیها چیزی نیست که قابل رویت نباشد. به رغم ضرورت و نیاز, لیبرالیسم اقتصادی از بسط و گسترش بازمانده است. حکومت برای تعمیم نظارت و دخالت خود در همه عرصهها مقررات و قوانین سختگیرانهای وضع میکند. این گونه تصمیمگیریها و سیاستگذاریها بر درکی ناسیونالیستی و پدرسالارانه از مفهوم و کارکرد حکومت استوار است و درصدد است به ضرب و زور قانون و مقررات به زندگی مردم (مثلاَ سیاستهایی که در عرصه مسائل خانوادگی در دست بررسی است) و و به رفتار آحاد جامعه(مثل ممنوعیت اخیر در مورد استعمال دود و دخانیات) سمت و سو دهد. در عرصه بینالمللی نیز سیاستهای لیبرالی در حال عقبنشینیاند. گرایشهای حمایتگرایانه از تولید داخلی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، بنبست مذاکرات دوحه، یعنی مذاکرات سازمان تجارت جهانی برای لیبرالیزهکردن اقتصاد جهان و نیز عقبگشت ایدئولوژیک در شماری از کشورهای آمریکای لاتین شاهدی بر این مدعا هستند. یک نتیجهگیری عمومی از این وضعیت قطعاَ بیش از هر زمان دیگری به ضرورت وجودی یک حزب لیبرال خواهد رسید.
این راز به سر مهری نیست که میان محافظهکاران، سبزها و لیبرالها تماسهای سیاسی در جریان است. آیا به زودی آلمان شاهد دولتی مرکب از این احزاب خواهد بود؟
در نهایتاَ این رأیدهندگان هستند که تصمیم خواهند گرفت چه ائتلافی ممکن است. به لحاظ تئوریک ائتلاف باید میان همه احزاب دموکراتیک ممکن باشد. ولی اصولاَ در ائتلافهای سه حزبی، چالش و اختلاف داخلی بیشتر از ائتلافهای مرکب از دو حزب است. این هم هست که شمار اصلاحات ضروری در آلمان، وجود دولتی را ضروری کرده است که که کارآ و قادر به عمل باشد. علاوه بر این، گرفتن سهمی از قدرت فی نفسه هدف نیست. به عبارت دیگر، تنها وقتی باید وارد یک دولت ائتلافی شد که آن دولت بتواند برای همه شهروندان واقعاَ آزادی بیشتری را متحقق کند.