شهلا رستمی: "جدایی نادر از سیمین" و "بندر هاور"
۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه
در میان خیل فیلمهائی که ما درسال میبینیم، تها چند فیلم تأثیر گذار میشوند. این تأثیر گذاری الزامأ پس از دیدن فیلم احساس نمیشود. چرا که بارها فیلمی که ما را در همان لحظه به گروگان گرفته، روز بعد فراموش کردهایم. بر عکس، فیلمهائی هستند که صحنههای آنها تا سالها بعد در ذهن جرقه میزند و فراموش نمیشوند. منتها مشکل این است که گرچه تأثیر یک فیلم خوب دیرپاست، اما فیلمهای بد هم به همان اندازه و در دراز مدت خشمیگن میکنند.
در مورد فیلمهای ایرانی، در وحله اول، نباید این را ازنظر دور داشت که ما به همه تولیدات ایران، از خوب و بد، دسترسی نداریم و بر حسب اتفاق برخی از آنها را روی "دی وی دی" وبرخی دیگر را در فستیوالها میبینیم.
امسال به هر حال، کار آسان بود چرا که فیلم "جدائی نادر از سیمین"، ساخته اصغر فرهادی، نه تنها یک سر و گردن ازفیلمهای ایرانی، بلکه از شماری از فیلمهای بین المللی هم بلندتر بود.
حال ببینیم چگونه یک جدائی، به شکلی خارقالعاده توافق میان تماشاگران به وجود آورد. آنچه فیلم "جدائی نادر از سیمین" را از دیگر فیلمها متمایز میسازد، افزون بر کارگردانی دقیق، بازیهای بسیار خوب همه نقش آفرینها، اعم از نقش اول و نقش دوم، عمق سوژه و نحوه میزانسن آن است.
میدانیم که "اصغر فرهادی" از تآتر میآید و از این رو میتوان انتظار داشت بر هنر دشوار کار با شخصیتهای متعدد، آنهم در فضائی بسته مسلط باشد. اما در این فیلم و در دیگر فیلمهای او "رقص در میان غبار"، "شهرزیبا"، "چهارشنبه سوری" و "درباره الی" چیز دیگری نسج میگیرد و تکرار میشود که آن، به درون افراد فرو رفتن، آنها را ماهرانه در برابر معمای گزینش میان دو راه قرار دادن و زیر پرسش بردن مفهوم خوب و بد است.
فرهادی به ما نشان میدهد که انسانها پیچیده تر از آن هستند که بتوان آنها را دریک قالب قرار داد و از آنها انتظار داشت هیچگاه تغییر نکنند.
اصغر فرهادی پیچیدگی را نه در دکور و نه در موضوع جستجو میکند، بلکه با استفاده از یک انتریگ ساده، فیلمی عمیق و به فکر وادارنده در مورد روابط انسانها و به ویژه دروغ و شکافتن دلائل گفتن آن میپردازد.در فیلمهای او، گر چه دکور اصلی را فضائی گسترده چون کویر، دریا و شهر میسازد، اما همه چیز در فضائی بسته میگذرد. حتا اگر شخصیتهای فیلم متعدد باشند، بازهم کارگردان سر در گم نمیشود و بیننده را هم سر درگم نمیکند.
او شخصیت واقعی افراد را در شرایط استرسزا نشان میدهد. تماشاگر میبیند چگونه افراد، واحتمالأ خود او، با گناه را به گردن دیگری انداختن تلاش به کاستن از بار مسئولیت خود دارد. کارگردان با مهارت، بیننده را در محور تلاطمهای اجتماعات کوچک قرار میدهد که معرف همه جامعه هستند. انتخاب این سبک و به ویژه تبلور گرفتن دروغ، پنهانکاری یا چند چهرهگی افراد در زندگیشان و نیز مقوله اخلاق و قرار گرفتن شخص دربرابر موقعیتهای دشوار که بستر اصلی فیلمهای فرهادی را تشکیل میدهند، آنها را برای تماشاگر خاص وعام و ملموس میسازد.
هوشمندی فرهادی در پرورش سوژههای اجتماعی بدون ساختن مانیفستی سیاسی- اجتماعی، به تأثیرگذاری فیلم میافزاید. استفاده از ضربآهنگ دقیق و جلوگیری از کسالت تماشاگر، فیلمهای او را مناسب همه گونه تماشاگر در گوشه و کنار جهان میسازد. و از این روست که به فروشی چشمگیر در فرانسه دست یافته و هنوز هم در شمار بالائی سینما نشان داده میشود. این محبوبیت که به ویژه در آغاز دهن به دهن به دست آمد، اکنون با موفقیت گیشه، به همه کشورهای دیگر هم سرایت کرده که یکی پس از دیگری در حال نشان دادن فیلم "جدائی نادر از سیمین" هستند.
انچه در این رویداد کم نظیر مهم است، این است که نام "اصغر فرهادی" مترادف شده با کیفیت و از این رو باعث شده فیلمهای دیگر او را، که تنها مورد خوشایند جمعی سینمارو قرار گرفته بود، بازهم روی پرده سینماها بیاورند و مردم برای نام فرهادی به دیدن آنها بروند. این توجه میتواند تأثیر مثبتی برای دیگر فیلمهای ایرانی هم به ارمغان بیاورد که از این پس به نمایش گذاشته خواهند شد و از جمله "به امید دیدار" ساخته محمد رسولف است که آنهم حکایت از توانائی کارگردان و شهامتش در پرورندان موضوعی بسیار دردناک با مینمالیسمی کامل، با استفاده خوب از صداها و نور و رنگ خاص دارد و اکنون بر پرده سینماهای پاریس است.
"بندر هاور"، کارگردان: اکی کاریسماکی
در میان فیلم های خارجی، به ویژه آنهائی که پس از مطرح شدن در فستیوالها به روی پرده سینماها آمدند، میتوانم به فیلمی اشاره کنم که از جهاتی به همان بافت وساختار فیلم اصغر فرهادی و محمد رسولف نزدیک میشود. این فیلم "بندر هاور"، ساخته "اکی کاریسماکی" است که او نیزبا سبک مینمالیست و تآترال خود تماشاگران را به فکر وا میدارد و بدون این که شعار بدهد، آگاه و متأثر میسازد.
از "اکی کاریسماکی"، همواره فیلمهای لطیف اجتماعی بسیارخوبی دیدهایم . "کاریسماکی" به سبک همیشگی خود یعنی مینیمالیسم کامل، دکور خود را در فرانسه قرار میدهد و فیلمش را به زبان فرانسه میسازد. او به درون " بندر لوهاور"، بندری در شمال فرانسه که نقطه گذر همه مهاجران غیر قانونی است که میخواهند به انگلستان برسند و میزان بیکاری در آن بالاست، میرود و شخصیتهای اغراق آمیز خود را در کنار یکدیگر قرار میدهد.
او که همواره همان هنرپیشگان را در فیلمهایش به کار میگیرد، این بارعلاوه بر هنرپیشه همیشگی خود "کتی اوتینن"، از هنرپیشگان فرانسویای استفاده کرده که سبکشان با سبک وی همخوانی دارد. بدین معنا که هنرپیشگان تقریبأ دکلمه میکنند، اما این خشکی کلام از انسانیت آنها نمیکاهد. او شخصیتهای خود را ار میان کسانی بر میگزیند که با دنیای کاپیتالیسم و کارمندان جوان، فعال و خوشپوش آن میانهای ندارند؛ شکستخوردگانی هستند که با انسانیتشان فیلم را روشن میکنند و از آن یک قصه پریان میسازند. "کاریسماکی" گر چه همواره به طبقات پائین و فراموششده اجتماع میپردازد، اما در درام هم غرق نمیشود. پایان خوش فیلمهای او که کاریکاتوروار انتخاب میشوند، به کل اثر او بسیار میآیند و از ارزش فیلم کم نمیکنند. دکور پر از رنگهای متضاد فیلمهای او که تبدیل به یکی از شخصیتهای فیلم میشود، نیز نقشی اساسی در رساندن جنبه شاعرانه و انسانی آثار "کاریسماکی" ایفا میکند.
جالب اینجاست که این فیلم، با موضعگیری اجتماعی و انتقاد از سیاستهای خارجی گریز دولت فرانسه و سبک شخصیتها به فیلمهای "روبر گدیگیان"، کارگردان فرانسوی نزدیک میشود که او بندر مارسی، زادگاه خود را با شخصیتهائی مردمی، معضلات و لهجه بسیار غلیظشان به تصویر میکشد. دیگر این که در "بندر لوهار" "کاریسماکی" فنلاندی که کشور کوچکش چندان با مسئله پناهنده و پناهجو روبرو نیست، به معضلی اساسی در کشورهای پر جمعیت و مهاجرپذیر اروپا میپردازد، زبان فرانسه را بر میگزیند که زبان مادریاش نیست و باز هم آرمان گرائی همیشگی خود را بدون مرثیهسرائی و مشتکوبی مطرح میسازد.
فیلم "بندر لوهاور"، همچون دیگر فیلمهای "کاریسماکی"، تماشگر را وارد یک دنیای نیمه تخیلی ـ نیمه واقعی میکند و بسیار خوب به بندر میرساند.