سروش ایزدی: ترانه در دایره تکرار
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه
در درازای این سال ها اما تغییرات چندانی در وضعیت ترانه، نه در ایران و نه در برونمرز به وجود نیامده است.
سروش ایزدی از خوانندگان قدیمی برنامه ی گل ها در ایران پیش از انقلاب برای اجرای کنسرتی به بنِ آلمان آمده بود. با او به گذشته های دور رفتیم تا به امروز و هنوز وضعیت ترانه در ایران و برونمرز بپردازیم.
او کار خود را با برنامه ی کودک رادیو در سن هشت سالگی آغاز کرد. ترانهای از دلکش که متن آن را شادروان داوود پیرنیا نپسندید ، اما صدایش را دلپذیر تشخیص داد. نخستین ترانهی او در سنین نو جوانی که او را به شهرت رسانید، تکرار ترانهی معروف امان از این دل که داد، از قمر بود. میان صدای دلکش و قمر اما تفاوت بسیار بود. سروش ایزدی ادامه ی آموزش موسیقی را از دلایل این تغییر میداند.
«من از سن ۱۱ سالگی به هنرستان آزاد موسیقی ملی رفتم و ردیف آوازی موسیقی ایران را از استاد کریمی و دوامی آموختم. یادگیری آواز و خواندن تأثیر میگذارد روی صدا، صدا تقویت میشود و آن سبک، به هر حال به وجود می آید.
۱۸ ساله بودم که هنرستان آزاد موسیقی را تمام کردم و رفتم هنرهای زیبای کشور آواز بخوانم. بعد با بهترین گروهها کار کردیم و برنامه پخش شد. ترانهای بود از استاد امیر جاهد که آن زمانها قمر با صدای آسمانیاش خوانده بود: امان از این دل که داد/ فغان از این دل که داد. این ترانه به طور زنده در تلویزیون اجرا شد. بعد استاد امیر جاهد پیشانی من را بوسید جلو همه بچههای هنرستان و اساتید در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت:دخترم قمر را برای من زنده کردی.»
مشکلات زنان در کار هنری
سروش ایزدی اما با همه ی این تحسینها از خوانندگان کم کار رادیو بود. او دلایلی نیز برای این کم کاری دارد: «در ادارهی هنرهای زیبا آهنگساز، نوازنده و رهبر ارکستر و اینها، انتظارات دیگری از من گویا داشتند و چون برآورده نشد، به قول معروف اینها برای من زدند و یکمقدار برنامههای من تغییر پیدا کرد. به خاطر همین من در هنرهای زیبای کشور ادامه ندادم. رفتم کنکور سراسری دانشگاه را دادم و در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مشغول تحصیل شدم. سال چهارم دانشکدهی پزشکی بودم که از طرف یکی از موزیسینهای معروف و آهنگسازهای بسیار بهنام و خوب آن موقع دعوت بهکار شدم. رفتم کار کردم با ایشان، ترانه ضبط شد و به شورای رادیوی موسیقی رفت و آنها هم قبول کردند و قرار شد که من در برنامهی گلها بخوانم. ولی باز من مواجه شدم با این درخواست غیرمنطقی...این بود که چون تن ندادم به درخواستها باز آمدم کنار. یک آهنگ بسیار قشنگی هم بود: ساقی ببین افسردهام/ آزردهام/ مست و خرابم. این آهنگ اولین بار برای صدای من ساخته شده بود که پخش نشد.»
سوسن مطلوبی نام واقعی خانم ایزدی است. علاقمندانش اما او را با نام سروش ایزدی می شناسند. او خود در توضیح می گوید:« من زمانی که رزیدنت بیمارستانهای دولتی در تهران بودم، از طرف گلچین هفتهی رادیو که آقای امیرهوشنگ ابتهاج سرپرستی آن را بر عهده داشت، دعوت بهکار شدم. ترانهای ضبط کردیم و موقع پخش آن بود. من دوست داشتم یک نام دیگری غیر از نام خودم باشد. برای اینکه فکر میکردم اگر مردم بشنوند یک خانم دکتری میخواند، یک پیشداوری مثبت روی این جریان دارند و من دوست داشتم ببینم فقط صدایم چه تأثیری دارد روی مردم. برای همین دنبال پیدا کردن یک نام هنری برای خودم بودم که آقای ابتهاج کمکم کردند و پیشنهاد سروش ایزدی را دادند. من هم با کمال میل قبول کردم. اسم خیلی قشنگیست.»
از آن دوران سال های درازی میگذرد. از زمانی که به قول ایرج جنتی عطائی ترانه در ایران اعدام شد تا باز شدن روزنههایی برای ادامه موسیقی، آن هم فقط موسیقی سنتی با اجرای مردانه. سروش ایزدی اشارهای دارد به ظلمی که به ویژه در حق زنان شده است: « وقتی یک بخش عظیمی از جامعه ، زنان را کنار میگذارند، آدم انتظار پیشرفت نمیتواند داشته باشد. وقتی میدان خالی شد و خانمها را کنار گذاشتند، میدان باز ماند برای آقایان فقط. در نتیجه آنها خیلی رشد کردند، خوانندههای زیادی پا به عرصهی موسیقی گذاشتند که خیلیهاشان هم شایستگیاش را نداشتند و ندارند. فقط به خاطر این بود که صدای مرد اجازهی پخش داشت و واقعاً ظلم بزرگی بود که به نصف جامعه شد.»
تکرار در این سو و آن سو
با همه ی آزادی که در این سوی آبها وجود دارد، تغییرات شگرفی در وضعیت ترانه به وجود نیامده است. جوانانی که در این عرصه گام گذاشتهاند اغلب ترانههای قدیمی را تکرار میکنند. ترانههای جدید نیز یا تقلیدی است از ترانه سرایان قدیمی، یا تاثیری آنچنانی بر روی شنونده ندارد.
سروش ایزدی ترانههای جدید را اسیر در دایرهی تکرار میبیند: «بههرحال ترانههای قدیمی زیبایی خاص خودش را داشت. من هنوزبه زیبایی ساختههای علی نقی وزیری نشنیدهام. خیلی کم میشود مقایسه کرد. بنابراین آن پیشرفت و نوآوریهایی که داشت انجام می گرفت، متوقف شد. در واقع همه چیز شبیه هم شده. الگو و الگوبرداری از همدیگر شده. من شخصاً تمایلی به گوش کردن موسیقیهای جدید ندارم. واقعیتش را بگویم هیچ نوآوری نیست. یعنی هیچ چیزی نیست که من را جذب کند. دوباره همان آهنگ ها و همان گوشهها را میخوانند و روی صحنه مینشینند و دست روی دست میگذارند و شروع میکنند خواندن. انگار که مثلاً دارد روضهخوانی یا نوحهخوانی میکند. خب بابا این نیست که. این آواز چه میدانم اصفهان و افشاری و شور و اینها را که یاد گرفتهایم، اینها فقط پایه و اساسی است که بعداً روی آن موسیقی را بسط و گسترش دهیم. دائم تکرار مکررات است. داریم در دایرهای همین جور واسه خودمان میچرخیم.»
برخی امیدوارند که در این دایرهی تکرار تغییراتی به وجود بیاید. خانم ایزدی اما نبود آزادی را بزرگترین مانع بر سر راه هنرمندان می داند: «وقتی که دست و پای هنرمند را میبندند، وقتی به زنان، یعنی به نیمی از جامعه اجازه خواندن نمی دهند یا در حاشیه میگویند بخوان، انتظار تحول هم نمیشود داشت. من نمیخواهم آیه یاس بخوانم. ولی تا وقتی که شما را در یک قفس بهعنوان خواننده، نوازنده، آهنگساز و یا شاعر می کنند و میگویند در این محدوده کارت را بکن، خب نمیشود کاری کرد. هنرمند باید آزاد باشد، بالش باید باز باشد و هرجا میخواهد پرواز کند. ولی در قفس، هیچ معجزهای اتفاق نمیافتد. الان ۴۰ـ ۳۰ سال است این گردونه همین طور واسه خودش میچرخد و میرود.»
سروش ایزدی در برونمرز نیز همچنان به فعالیت هنری خود ادامه می دهد. "آذر عشق" نخستین ترانهای است که در وین اجرا کرده و "کهن دیارا" با شعری از نادر نادرپور از آخرین ترانههای اوست.