روزشمار برلیناله (۹): نق و نوقهای پایانی!
۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه
برلیناله امسال شکل و قالبی درست و آبرومندانه به خود گرفته بود. برنامه جشنواره بسیار پربار و متنوع بود. در بخشها و ژانرهای گوناگون، حدود ۴۰۰ فیلم متفاوت به نمایش درآمد که بیشتر آنها از سطح متوسط بالاتر بودند. روی "فرش قرمز" هم دهها ستاره و چهرهی سینمایی، که هر جشنواره بینالمللی به آنها نیاز دارد، ظاهر شدند.
اما پایان کار جشنواره، یعنی همان لحظه پرهیجان نهایی که تمام تقلاها به آن ختم میشود، زیاد درخشان نبود. ما هم مثل خیلیهای دیگر نفهمیدیم که این هیئت داوران، که ریاست آن با سینماگر برجستهای مانند مایک لی بود، با این جور تقسیم جوایز چه منظوری داشت؟!
دو رسالت برلیناله
جشنواره سینمایی برلین در طول دهها سال با دو جنبه یا به زبان امروزیها، با دو "شناسه"، مطرح شده است: یکی تعهد به اصول انسانی با تکیه بر زیست سیاسی انسان امروز، و دیگر کشف و معرفی استعدادهای تازه در سینمای جهان تا دورافتادهترین مناطق.
برلین از اوایل دهه ۱۹۷۰ نشان داد که به اصول بنیادین انسان امروز، مانند موازین حقوق بشر، حرمت و آزادی انسانها و دموکراسی، پایبند است و بهای آن را نیز میپردازد. کانونهای نابسامانی و بحران در دنیای ما، از جنگ ویتنام تا فقر و محرومیت جهان سوم، همواره در برلیناله جایی داشته است.
به علاوه جشنواره برلین، در عین احترام به جریانهای عمده سینمایی و نامهای بزرگ، همیشه به کشف چهرههای تازه گرایش داشته است. در مورد سینمای ایران میتوان از دو نمونه برجسته یاد کرد: جشنواره برلین در سال ۱۳۵۳ (برابر ۱۹۷۴) با تجلیل از فیلم زیبای "طبیعت بیجان"، سهراب شهید ثالث را به شهرت جهانی رساند.
سال گذشته نیز "برلیناله" با اهدای یک "خرس طلایی" و دو "خرس نقرهای" به فیلم "جدایی نادر از سیمین" راه این فیلم را به بازارهای جهانی باز کرد. فیلم اصغر فرهادی پس از آن در رشتهای از عرصههای جهانی درخشید، در سالنهای سینما مورد استقبال زیادی قرار گرفت؛ اکنون فرهادی آماده میشود تا فیلم بعدی خود را در فرانسه کارگردانی کند.
ضایع شدن "خرس طلایی"!
هیئت داوران "برلیناله" جایزه بزرگ جشنواره را به فیلمی تقدیم کرد که فیلم خوبی است و من در این "روزشمار" آن را "یک شاهکار کوچک" خوانده بودم، اما نمیتوان گفت که این فیلم به دو هدف یادشده کمکی میکند. فیلم "سزار باید بمیرد" فیلمی خوشساخت از دو سینماگر حرفهای و باسابقه ایتالیایی است.
برادران تاویانی که بالای ۸۰ سال سن دارند، چند دهه است که در کنار هم فیلم میسازند، در سینمای جهان جایگاهی ثابت دارند. در فیلم آخر آنها، زندانیان یک بازداشتگاه که بیشتر آنها جرایم سنگینی مرتکب شدهاند، تراژدی "یولیوس سزار" اثر ویلیام شکسپیر را به روی صحنه میبرند. فیلم با بیانی نیمهمستند، تلفیق جنبههای داستانی و واقعی، اثری دیدنی است.
اعطای جایزه بزرگ جشنواره به فیلمی جاافتاده و "خوشساخت" از دو فیلمساز کهنهکار، چیزی نیست جز بدسلیقگی. راه جشنوارهای نوگرا، کشف چهرههای کمنام و پشتیبانی از آنهاست، نه قدردانی از چهرههای قدیمی که هزار بار مورد تقدیر و ستایش قرار گرفتهاند.
همین برخورد نادرست را میتوان در رابطه با فیلم "یک ماجرای شاهانه" (یا "ملکه و پزشک او") دید که توسط نیکلای آرسل، سینماگر دانمارکی، کارگردانی شده است. این فیلم نیز در بهترین حالت اثری عامهپسند، با تکنیک قوی و بازیهای قراردادی است. فیلم روی هم رفته اثری سطحی است و هیچ چیز تازهای ندارد.
هیئت داوران از این فیلم "تاریخی" در ستایش جنبش "روشنگری"، با اعطای دو "خرس نقرهای" ستایش به عمل آورد: جایزه بهترین بازیگر مرد به میکل بو فوسگارد داده شد که در فیلم نقش کریستیان هفتم، پادشاه "مشنگ" دانمارک را ایفا کرده است. این بازیگر در ایفای نقش افراد لوده و مضحک شهرت دارد.
جشنواره جایزهای هم به فیلمنامهی "ماجرای شاهانه" داد، درحالیکه فیلم آشکارا در برقراری رابطهای استوار و متعادل میان "جنبش روشنگری"، اروپای آن روز و قهرمانان داستان ناتوان است.
جایزه بهترین بازیگر زن به راشل موانزا، دخترک بازیگر فیلم "شورشی" تعلق گرفت، که امروزه ۱۵ سال دارد. دختری عادی و البته با استعداد که در کینشازا زندگی میکند. او در فیلم بازی مؤثر و بااحساسی ارائه داده که بیتردید از تجارب شخصی او مایه گرفته است. این "استعداد" ستایشانگیز است، اما به هنر بازیگری ربطی ندارد.
در این دورهی جشنواره، چندین بازیگر زن، بازیهای بسیار هنرمندانهای ارائه دادند. از ستارگان ناموری مانند ایزابل هوپر و نینا هوس گرفته تا لئا سیدو (دختر جوان فیلم سویسی "خواهر") و آگاتا بونیتزر، بازیگر فیلم فرانسوی "فقط به من".
سهم گمشدهی "تنها باد"
از میان سه فیلم آلمانی که در مسابقه شرکت داشتنند، بیتردید "باربارا" بهترین آنها بود. هیئت داوران با جایزهای از کریستیان پتسولد، سازنده فیلم، تقدیر به عمل آورد.
فیلم "تنها باد" به کارگردانی بنس فلیگوف، سینماگر مجار، جایزه ویژه هیئت داوران را دریافت کرد، اما به نظر بسیاری از منتقدان، این فیلم نامزد لایقتری بود برای جایزه "خرس طلایی"، به این دلیل ساده که با دو مشخصه اصلی جشنواره انطباق کامل داشت. فیلم هم در القای پیامی انسانی، دفاع از اقلیتی محروم و ستمدیده، و هم در بیان سینمایی اثری نو و جسورانه بود.
فیلم به دفاع از اقلیت کولیهای "روما" میپردازد که در بسیاری از کشورهای شرق اروپا زیر ستم نژادپرستی و فشار اجتماعی هستند و با آنها همچون "انسانهای درجه دوم" رفتار میشود.
این فیلم با داستانی ساده و فشرده، در تصاویری مؤثر و زیبا، روایتی مؤثر از اعضای یک خانواده کولی ارائه میدهد، که تلاش دارند از مهلکهای که آنها را فرا گرفته، بگریزند، اما بیصدا و مظلومانه، مانند حیوانات بیزبان از پا در میآیند.
قدرت فیلم "تنها باد" در بیان ساده و طبیعی و آرام آن است. فاجعه با کمترین نمود و تظاهر، در پشت تصاویر عینی و حرکات موجز جریان مییابد. در این آرامش ظاهر است که شعر فیلم شکل میگیرد و از سکوت، فریادی میسازد رعدآسا.
فیلم دیگری که به نظر من مورد بیمهری کامل قرار گرفت، فیلم یونانی "متئورا" بود، به کارگردانی اسپیروس استاتولوپولوس. فیلم داستان یک "عشق ممنوع" را در صومعهای بر فراز قله کوه روایت میکند. در فیلم دستمایهی کهنه و قدیمی دلدادگی راهب و راهبه، با برداشت و بیانی تازه بازگو شده است.
جوایز برلیناله هر جور که پخش شود، بالاخره عدهای موافق و مخالف هستند. مهم این است که برلیناله امسال در جهت درستی پیش رفته بود، پس امیدوار باشیم که سال آینده با جشنواره باز هم بهتری دیدار خواهیم داشت.
علی امینی
تحریریه: مصطفی ملکان