روزشمار برلیناله (۷): برخورد فرهنگها در جشنواره
۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه
فیلم "کوما" به کارگردانی اوموت داغ، به عنوان فیلمی از اتریش به برلیناله راه یافته و در بخش "پانوراما" شرکت کرده است. اولین فیلم سینمایی اوموت داغ، تولد سینماگری پراستعداد و با آتیه را نوید میدهد. این فیلم داستانی منسجم را بر بستر زندگی مهاجران و مشکلات فرهنگی آنها روایت میکند.
عایشه دختری از روستایی در آناتولی است که به عقد حسن، پسر خانوادهای ترک و مقیم اتریش در میآید. دختر زیبای روستایی پس از رسیدن به وین در مییابد که نه با حسن، بلکه در واقع با پدر او مصطفی ازدواج کرده است.
همسر مصطفی، زنی مهربان است که با اخلاق و منش سنتی، رابطهای مهرآمیز و انسانی با عایشه برقرار میکند. برخلاف دخترانش که عایشه را به عنوان "هوو" یا "زن بابا" تحقیر و طرد میکنند، او با عایشه برخوردی عطوفتآمیز دارد. عایشه نیز میکوشد از هر نظر به خانواده خدمت کند.
مصطفی، پدر خانواده، همسر عایشه و فاطمه، به زودی میمیرد. عایشه که فرزندی نیز به دنیا آورده، خود را وقف خانواده میکند و یاور دست فاطمه میشود. اما او که جوان و زیباست و پس از مرگ همسر، خود را "آزاد" حس میکند، بنا به غریزه طبیعی به مردی جوان به نام عثمان دل میبازد.
او این رابطه را مدتی پنهان نگه میدارد تا این که اعضای خانواده، از رابطه عاشقانه او باخبر میشوند و فاجعهای شکل میگیرد.
اوج فیلم در صحنه پایانی فیلم است: فاطمه، همان زن "فرشته" و مهربان با بیرحمی عایشه را به باد کتک میگیرد. این صحنه با تمهیدهای دراماتیک قوی، انباشته از حس و تأثیر است. در اینجا فاطمه، با آن عطوفت و ظرافت دلنشین مادرانه به دیوی کینهتوز بدل میشود، که میتواند "هوو"ی جوان را با دست خود به قتل برساند.
فاطمه حس میکند که تمام اصول اخلاقی و معیارهای انسانی او پایمال شده است. در اینجا دیگر نه با موجودی با عقل و احساس انسانی، بلکه با مشتی "اصول" و تعصبات سنتی روبرو هستیم که از هر نیروی انسانی قویتر است.
سرانجام همان فرزندان هستند که عایشه را از چنگ خشمآگین مادر نجات میدهند. و از همه بیشتر پسرش حسن، که همجنسگراست، و درست مانند عایشه از سنتها و تعصبات کهنه رنج میبرد و زخم آن را بر بدن دارد.
با "موبایل" در میان چادرنشینان
فیلم "ولایت" به کارگردانی پدرو پرس روسادو، سینماگر جوان اسپانیایی، درونمایهی "برخورد فرهنگی" را در فضایی دیگر و در جهتی مخالف با فیلم "کوما" روایت میکند. فیلم "ولایت" به عنوان محصولی اسپانیایی به بخش "پانوراما" راه یافته، اما کمابیش سراسر فیلم در "جمهوری دموکراتیک صحرا" میگذرد.
دختری به نام فاطمه، پس از ۱۶ سال زندگی در اسپانیا به "ولایت اسمرا" در صحرای غربی برمیگردد، تا پس از مرگ مادر، از خواهر علیل خود نگهداری کند. تمام فیلم ماجرای تلاش فاطمه برای درک و همزیستی با جامعهایست که هنجارها و ساختارهای کهنهی آن برای او بیگانه است.
فاطمه را در نخستین نمای فیلم با یک "موبایل" در دست میبینیم. او که ۱۶ سال در والنسیا زندگی کرده، باید به میان خانواده چادرنشین خود، در صحرای شنزار آفریقا، برگردد، که تازه با یخچال و تلویزیون آشنا شده است.
ناهمسازی او از نخستین مشکلات معیشتی، مانند نظافت و شستشو شروع میشود، تا پیچیدهترین درگیریها با فرهنگ قبیلهای. زیرا دستاوردها و اختراعات فنی کمابیش به "صحرا" راه یافته، اما سنتهای هزار ساله همچنان در برابر فرهنگ و مدنیت مدرن مقاومت میکند.
جامعه سنتی بر پایه "خانواده" استوار است، درحالیکه فاطمه با ارزشهای مدرن بار آمده که در آن اصالت از آن "فرد" است. وقتی خواهرش میگوید: "برای ما خانواده از همه چیز مهمتر است". فاطمه به او با پرسشی دیگر جواب میدهد: «تو در زندگی هیچوقت عاشق شدی؟»
تجربهی زندگی در غرب به فاطمه آموخته که تنها با "استقلال مالی" است که میتواند در برابر ساختارهای مردسالار و فشار برادرانی که برای سلطه بر او نقشه میکشند، مقاومت کند. او در اولین فرصت یک اتومبیل میخرد و به کار بارکشی مشغول میشود. با این کار هم در جامعهی عقبمانده، خودی نشان میدهد و هم از موقعیت مستقل خود در برابر ساختارهای عشیرهای دفاع میکند.
اما سرنوشت فاطمه، در نهایت سرنوشت مشترک تمام مهاجران و تبعیدیان است. در آخرین نمای فیلم او که با خواهرش در چشم انداز غروب آفتاب، در دامنه کویر نشسته، نمیداند که باید خود را "صحراوی" بداند یا اسپانیایی.
علی امینی
تحریریه: شهرام احدی