روایت روزنامهنگار ایرانی از اسرائيل؛ زندگی در شهرک یهودینشین
۱۳۹۲ آذر ۲۶, سهشنبهجواد طالعی همکار بخش فارسی دویچهوله یکی از معدود روزنامهنگاران ایرانی است که به اسرائيل سفر کرده است. رهآورد این سفر گزارشها و گالریهای عکسی است که بخشی از آنها به تدریج در سایت دویچهوله منتشر میشوند.
دومین گزارش: نگاهی به زندگی در شهرکهای یهودینشین:
*****
الکنا شهرکی یهودینشین در منطقهای به نام شمهرون است. شمهرون با تلآویو تنها ۳۰ کیلومتر فاصله دارد. این شهرک همسایه دیوار به دیوار برخی از روستاهای فلسطینی کرانه باختری رود اردن است. دیواری نه چندان بلند از سیم خاردار همسایگان فلسطینی ساکنان الکنا را از آنها جدا کرده است.
داستان گسترش این شهرک به تنهائی شاهدی است بر این که سیاست شهرکسازی اسرائیل در مناطق اشغالی جنبه استراتژیک حساسی دارد و به نظر نمیرسد که به سادگی دولت اسرائیل از این سیاست چشم پوشی کند.
منطقه شهمرون که هم موقعیت جغرافیائی و هم نام آن مرا به یاد ارتفاعات شمیران در شمال تهران میاندازد، یک منطقه کوهستانی مشرف به شهرهای تلآویو و پتیحتکوا است. شمهرون با پتیحتکوا حدود ۱۵ کیلومتر و با تلآویو ۳۰ کیلومتر فاصله دارد. شهرک الکنا بر بلندترین نقطه این ارتفاعات ساخته شده است.
از ۱۵ خانوار تا ۹۰۰ خانوار
تا قبل از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ در الکنا جز پایگاه و برج دیدبانی ارتش بریتانیا چیزی وجود نداشت. ۱۰ سال پس از جنگ ۶ روزه، دولت اسرائیل ۱۵ خانواده یهودی را به الکنا فرستاد تا در ساختمان پایگاه ارتش بریتانیا، که اکنون از نیروهای نظامی خالی شده بود، مستقر شوند.
"عصف شپیرا" در سال ۱۹۸۰ هنگامی که ده ساله بود همراه با پدر و مادرش به الکنا انتقال یافت. او اکنون در ۴۳ سالگی دارای همسر و ۵ فرزند است و یکی از ساکنان قدیمی الکنا به حساب میآید.
آقای شپیرا درباره دلیل انتقال ۱۵ خانواده یهودی به الکنا میگوید: «اگر اینجا در اختیار فلسطینیها قرار میگرفت، آنها میتوانستند تلآویو تا اورشلیم را تحتنظر داشته باشند. به این دلیل بود که تصمیم گرفته شد یهودیان در الکنا سکونت داده شوند. آنها ابتدا در پایگاه بریتانیا که یک سالن بزرگ بود مستقر شدند، با کشیدن پارچه فضاها را جدا کردند و ضمن اقامت در این قرارگاه، شروع به ساختن خانههائی کوچک در اطراف آن کردند.»
عصف سپس این خانهها را به من نشان میدهد که همه در سالهای نخست استقرار یهودیان ساخته شدهاند و حالا به "الکنای قدیم" معروفاند. مساحت هر خانه با یک اتاق نشیمن، یک اتاق خواب، یک آشپزخانه و یک سرویس بهداشتی کوچک از ۵۰ متر مربع بیشتر نیست. هنوز هم برخی از نخستین مهاجران شهرک الکنا در همین خانهها زندگی میکنند.
در سالن قرارگاه قدیم نیروهای بریتانیا که از سنگ ساخته شده، عصف روی دیوار تابلوی پارچهای چهل تکه بزرگی را به من نشان میدهد که از ۱۵۰ تکه مربع ۲۰ در ۲۰ سانتیمتری درست شده است. روی هر مربع، نشانهای از ۱۵۰ خانوادهای دیده میشود که ظرف ۱۳ سال پس از تاسیس شهرک الکنا در آن سکونت گزیدند.
جمعیت این شهرک خوشآب و هوا اکنون به ۹۰۰ خانوار رسیده که بیشتر آنها صاحب خانههای ویلایی بزرگ و زیبا شدهاند. الکنا صاحب یک کنیسه و مرکز فرهنگی، سه مدرسه ابتدائی ومتوسطه، چند فروشگاه و رستوران شده است. با این همه، ساکنان شهرک نیازهای عمده خود را همچنان از پتیحتیکوا و تلآویو تامین میکنند. آنها با اندکی رانندگی به ترمینالی در کنار شاهراه منتهی به شهرهای بزرگ میرسند. از آنجا اتوبوسها و مینیبوسهای لوکس و سریع مسافران را به تلآویو یا پتیحتکوا میرسانند. دولت ۵۰ درصد برای رفتوآمد شهرکنشینان یارانه میپردازد.
از پنجرهی خانه عصف شپیرا (متخصص کامپیوتر) و همسرش ناوا کوهن (کارشناس تعلیم و تربیت) روستاهای فلسطینی مسخا، بیدیا، بنیحسن، صنریه و بیتامین را میبینم که با فاصله هوائی ۲۰۰ تا ۵۰۰ متر در همسایگی نزدیک الکنا قرار گرفتهاند.
از آقای شپیرا میپرسم: «آیا با فلسطینیهای همسایه اصولا ارتباطی دارید؟» او آهی میکشد و میگوید: «من ده ساله بودم که به اینجا آمدم. در دوران کودکی و نوجوانی در همین ده با بچههای فلسطین به مدرسه میرفتم و حتی با برخی از آنها رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم. اما از انتفاضه دوم فلسطین به بعد همه راههای ارتباط بسته شد. من هنوز حسرت دوستیهای آن دوران را میخورم.»
تاثیرات منفی انتفاضه دوم
انتفاضه دوم فلسطین در سال ۲۰۰۰ میلادی زمانی آغاز شد که آریل شارون نخستوزیر محافظهکار وقت اسرائيل در حرمالشریفین (تمپلبرگ) وارد محوطه مسجدالاقصی و مسجدالاخضر شد که به مسلمانان تعلق دارد. از همانجا مسلمانان در اعتراض به شارون با پلیس اسرائيل درگیر شدند و شورشهائی در سراسر کرانه باختری رود اردن و باریکه غزه آغاز شد که به انتفاضه دوم شهرت یافت.
یک کارمند بانک نزدیک به جنبش "صلح اکنون" در تلآویو به من میگوید: «من فکر میکنم شارون عمدا به تمپلبرگ رفت تا میان اسرائیل و فلسطین تنش ایجاد کند و مانع تحقق صلح شود. او جزو سیاستمدارانی بود که از توافقهای به دست آمده در مذاکرات یاسرعرفات و اسحاق رابین راضی نبودند و آن را خلاف منافع اسرائيل میدانستند.»
اسحاق رابین در سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۷ و ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ دو دوره نخستوزیر اسرائيل بود. او در سال ۱۹۹۴ به خاطر تلاش در راه صلح و به رسمیت شناختن تشکیلات خودگردان فلسطینی همراه با یاسر عرفات موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد.
رابین روز ۴ نوامبر ۱۹۹۵ بهدست یک یهودی افراطی بهنام "ایگال امیر" ترور شد. محل ترور او در برابر شهرداری تلآویو اکنون "میدان رابین" نام دارد و یکی از مراکز توریستی مهم اسرائيل است.
آریل شارون روز ۴ ژانویه ۲۰۰۶ به کما رفت و با گذشت نزدیک به ده سال هنوز بههوش نیامده است. با این همه، اسرائیلیها با صرف هزینهای گزاف او را با نصب دستگاه زنده نگهداشتهاند. شارون اکنون ۸۵ سال دارد.
زندگی با حسرت گذشته و رویای صلح
وقتی عصف شپیرا از نوستالژی زندگی صلحآمیز با همنسلان فلسطینی خود در کودکی و نوجوانی میگوید، از او میپرسم: «جان کری وزیرخارجه آمریکا بسیار امیدوار است که مذاکرات فعلی صلح میان اسرائیل و فلسطین تا تابستان سال آینده به ثمر بنشیند. شما در این خوشبینی سهیم هستید؟»
میگوید: «راستش را بخواهید نه. بنیادگرایان آن سو و این سو همه تلاششان را میکنند که تلاشهای صلح به ثمر ننشیند. بهنظر من، مردم عادی هم در فلسطین و هم در اسرائیل آرزومند صلح هستند. اما متعصبان دوطرف این را نمیخواهند.»
در کنار شهرک الکنا که نخستین کلنگ آن ۳۶ سال پیش زده شده است، مجموعه ساختمانهای نوسازی دیده میشوند که هنوز خالی از سکنه ماندهاند. از ناوا کوهن همسر ۳۷ ساله عصف میپرسم: «فکر نمیکنید در ادامه سیاست شهرکسازی منافع اقتصادی شرکتهای ساختمانی هم نقش دارد؟ آنها با پشتیبانی دولت زمینهای ارزان را میگیرند و میسازند و با سود کلان به مردمی که از گرانی مسکن در شهرهای بزرگ به ستوه آمدهاند میفروشند.»
ناوا میگوید: «سیاست شهرکسازی بیش از این که انگیزه اقتصادی داشته باشد، یک مسئله ایدئولوژیک و استراتژیک است. یهودیان از هزاران سال پیش در اسرائيل زندگی میکردهاند. حالا فلسطینیها میگویند این سرزمین مال آنهاست. دولت میخواهد با گسترش شهرکها حضور یهودیان را تثبیت کند.»
روند رشد شهرک الکنا تاییدکنندهی نظر ناوا است. در سال ۱۹۷۷ هنگامی که تنها ۱۵ خانواده یهودی در این منطقه مستقر شدند، شاید جابهجا کردن آنها برای تحقق صلح عملی بود، اما اکنون الکنا برای خودش شهری شده و خانههای بزرگی را که ۹۰۰ خانواده یهودی اغلب اشکنازی در آن بنا کردهاند نمیتوان از آنها پس گرفت. با توجه به پرجمعیت بودن خانوادههای یهودی، جمعیت این شهرک اکنون به بیش از ۵ هزار نفر رسیده است.
در پایان گفتوگو با عصف و ناوا به دیدن تنها کنیسه نوساز شهرک میرویم که بهتازگی در الکنا ساخته شده و بیشتر به یک مرکز فرهنگی میماند. عصف میگوید: «در سراسر اسرائيل یهودیان اسرائيلی، روسی و آفریقائی به کنیسههای جداگانه میروند. اما اینجا در کنیسه الکنا برای هرکدامشان فضای جداگانهای هست و این باعث میشود که همه گروهها به یک کنیسه واحد بیایند.»
در یکی از سالنهای کنیسه جدید چند کودک حدود ده ساله دور یک میز نشستهاند و مرد جوانی به آنها خواندن تورات را میآموزد. آنها چنانکه در میان یهودیان متداول است، تورات را با آهنگی خاص میخوانند. صحنه مرا به یاد مکتبخانههای قدیم ایران میاندازد؛ جائی که ملاها همهچیز را با آهنگ به کودکان میآموختند تا در ذهنشان بنشیند.
احساس دوگانه در کنار کفرقاسم
هنگام بازگشت از شهرک الکنا، عصف با خودروی خود من و مترجمم را به ترمینال اتوبوسها در کنار شاهراه منتهی به تلآویو میرساند. در میان راه، به یکی از پستهای کنترل مرزی اسرائیل در مرز کرانه باختری رود اردن میرسیم. در راه الکنا، چندبار هم تابلوی "کفرقاسم" را دیدهام. نامی که از کودکی در حافظهی من حک شده است:
روستای کفر قاسم روز ۲۹ اکتبر سال ۱۹۵۶ مورد حمله نظامیان اسرائيلی قرار گرفت و ۴۹ فلسطینی در آن به قتل رسیدند. در این تاریخ تنها ۸ سال از تاسیس اسرائيل و ۶ سال از تولد من گذشته بود.
در برابر پست کنترل کرانه باختری، با احساسی دوگانه میجنگم. از یک سو مجذوب آزادی بیحد و حصری که در جامعه اسرائيل حس کردهام و از سوی دیگر اندوهگین جامعه فلسطین و محدودیتهایی که به آن تحمیل شده است. میخواهم با گرفتن یکعکس، این احساس دوگانه را ثبت کنم. عصف خودروی خود را برای پاسخ دادن به یک تماس تلفنی در برابر پست متوقف کرده است. از او میپرسم: «فکر میکنید میتوانم یک عکس از پست مرزی بگیرم؟»
اندکی تامل میکند. بعد چیزی میگوید و مترجم من آن را ترجمه میکند: «بگیر، اما اگر سربازان آمدند، کارت خبرنگاریات را نشان نده. ممکن است باعث دردسر شود.»
عکسی میگیرم و عصف استارت میزند.