رابرت شومن كيست؟
۱۳۸۵ تیر ۲۶, دوشنبهپدرش آگوست شومن در شهر سويكاو Zicku در شرق آلمان، انتشاراتی داشت. رابرت از هفت سالگی درس پيانو گرفت و در تلاش اين بود كه از روی آثار باخ و ديگر استادان پيشين موسيقى، از چيره دست ترين پيانيستهای زمان خود گردد. از آنجا كه پدرش در نوشتن رمان و ترجمهی آثار كلاسيك انگليسی دستی بلند داشت، فرزند را هم به نوشتن تشويق میكرد. رابرت شعر میگفت و مقاله مینوشت، اّما تمام وجودش همواره متوجه آموزش و آفرينش موسيقی بود. وقتی در ۱۶ سالگی پدر را از دست داد، مادرش با اينكه خود شمى قوى در موسيقى داشت، او را مجبور به خواندن درسهای مدرسه و پس از آن تحصيل حقوق در دانشگاه لايپزيگ كرد. به طوری كه خود او در خاطراتش نوشته، هرگز به كلاسهای درس دانشگاه نرفت و همهی وقتش را صرف ادبيات و موسيقی كرد.
لايپزيگ در آن زمان دومين شهر بزرگ ايالت ساكسن آلمان بود. از سويی بنگاههاى انتشاراتى بزرگی چون بروكهاس و ركلام و از سوی ديگر تالار بزرگ اركسترهای شهر، رابرت جوان را به سوی خود میكشاندند. در همين شهر بود كه او با شخصيتی روبرو شد كه بزرگترين نقش را در زندگيش بازی كرد. فريدريش ويك مرّبی و استاد موسيقی يی بود كه توانائى خود را در آموزش پيانو و آهنگ سازی با بهترين نتيجهها ثابت كرده بود. دختر استاد، از كودكی از استعدادهای برجستهی پيانو نوازی و آهنگسازی به شمار میرفت. رابرت شومن پيش استاد رفت اّما چون تا آن زمان به صورت حرفهای نياموخته و ننواخته بود، در آغاز كار استاد را نااميد ساخت. به جلسات درس مرتب نمیرفت و برای اجرای آثار پيشنهادی استاد و كارهای خود، شگردهای نامأنوس پيشنهاد میكرد.
ناراحتی وجدان در برابر مادر، او را بر آن داشت كه پس از يك سال اقامت در لايپزيگ به مركز آلمان به شهرهايدلبرگ برود تا شايد تحصيل حقوق را در آنجا به جايی برساند. اما در آنجا هم، شور و شوقش به موسيقی او را تنها به سوی استاد حقوقش تيبو Thibaut كشانيد كه پيوسته در خانهی خود، كنسرت ترتيب میداد. همين استاد بود كه شومن را تشويق كرد به ايتاليا سفر كند. شومن در ميلان با آثار روسينی آشنا شد اما به طور كلى، موسيقی آن سرزمين برايش آنقدرها جالب و جاذب نبود.
بيست ساله بود كه در سال ۱۸۳۰ عزمش را جزم كرد و به مادرش نامه نوشت كه میخواهد حقوق را كنار بگذارد و بهترين پيانونوازِ زمانه بشود. مادر با نگرانی از استادش فريدريش ويك خواست كه لااقل وظيفهی آموزش فرزندش را به عهده بگيرد. اين بود كه رابرت شومن به لايپزيگ بازگشت و تا چندی در خانهی ويك میزيست و میآموخت. اما چون در بعضی از انگشتانش ضعف حس میكرد، چيزی نظير انگشتانه ساخت كه انگشتانش را در نواختنِ آثارِ تند و سخت، تقويت كند. اين انگشتانهها، به جای كمك به رابرت شومن، دست راستش را تا مدتها از كار انداختند و هنرمند جوان ديگر هيچگاه نتوانست به عنوان پيانيست عرض اندام كند. آيا اين بدشانسی به قول آلمانيها شانس در بدشانسى بود؟ هرچه بود، شومن از آن پس يكسره به آفرينش آثار موسيقی و نوشتن نقد در اين رشته پرداخت.
زندگی در خانهی استاد، او را با كلارا دختر ويك آشنا و آشناتر كرد. كلارا كه در آهنگسازی دست بلندی داشت، با بهترين پيانيستهای آلمان آن زمان مانند نپوموك Nepomuck همآوردی میكرد. آشنايی دو هنرمند به عشق و عشق آنها با وجود مخالفت صريح و خشنِ پدر كلارا، به ازدواج اين دو در سال ۱۸۴۰ انجاميدز در اين زمان رابرت شومن سى ساله و كلارا شومن ۲۱ ساله بود. از آن پس، زندگی اين دو به يكديگر گره خورد. نه تنها ۸ فرزند، ايشان را به هم پيوند میدادند، بلكه هرچند اينچنين نشد كه رابرت بسازد و كلارا بنوازد، بلكه هريك از نظر هنری راه خود را رفتند، ولی به اعتراف خود رابرت شومن، پيوند آن دو باعث شد كه او بيشتر و بهتر بسازد و بيافريند.
همانطور كه اشاره شد، كار رابرت شومن را میشود به دو شاخهی ادبی و موسيقايی تقسيم كرد: در زمينهی ادبى، او از كسانی است كه نقد آثار موسيقی را برجسته كرد و به اصطلاح جا انداخت. ۲۴ سال بيشتر نداشت كه به همراهی استاد پيانو اش ويك و چند هنرمند و نقاد ديگر، در برابر نشريهی موسيقی كه در لايپزيگ منتشر میشد، مجلهای بنياد نهاد كه عنوانش را میشود با تازههای موسيقی ترجمه كرد. مطالب اين مجله را، اكثراً خودش مینوشت. نقدهای او راهگشای بسياری از هنرمندان بعدی بود و از جمله اين كه بعدها هم او بود كه نابغهی آهنگسازی يوهان برامس را به جهان هنر شناساند و توصيه كرد.
در زمينهی آفرينش آثار موسيقى، شومن علاوه بر چهار سمفونی و آهنگهای مشهور و محبوبی كه بر روی سرودههای شاعران سرشناسی چون فريدريش روكرت Rueckert وهاينريشهاينه ساخت، قطعههای فراوان و ارزندهای دارد كه برای پيانو نوشت و تقريباً همه ماندگار و نزد اهل موسيقی شناخته اند. در چيره دستی اين هنرمند، همين بس كه يكی از آخرين آثارش با عنوان توكاتا يعنی ملموس، طوری ساخته شده كه نوازنده برای اجرای آن به انگشت وسط دست راست نيازی ندارد. اين اثر، در عين اين كه از كيفيت بالايی برخوردار است، توسط خود رابرت شومن كه با دست راستش مشكل داشت، اغلب اجرا میشد. از آثار برجستهی ديگر شومن، قطعههای موسوم به صحنههای كودكانه است كه از ديدگاه يك كودك ۱۳ صحنهی گوناگون مانند بازى، خواب و مشغوليات ديگر را با آهنگ ترسيم میكنند. آثار او، اغلب از شيوههای مكتب رومانتيسم پيروی میكنند يعنی كه بيشتر اندوه روان انسان را ترسيم میكنند. در دورهی شومن، بحث شديدی ميان موسيقى دانان درگرفته بود كه آيا يك اثر بايد موسيقی مطلق يعنی هنر برای هنر باشد يا منظور و پيامی را دربر گيرد؟ شومن خود از دستهی دوم است و هميشه احساسات گوناگون انسانها را با آهنگهای خود بيان میكند.
اين هنرمند بزرگ، در تمام طول عمر كوتاه ۴۶ ساله اش، با مشكلات روانی روبرو بود. اغلب اوقات افسردگی به سراغش میآمد و او را از كار بازميداشت. حتی سفر او در اواخر عمرش به شهر دوسلدورف در غرب آلمان و استقبال فراوان اهل هنر از او، نتوانست اين دل نازك و روان بى تاب را تسّلی دهد. كار بجايی رسيد كه در سال ۱۸۵۴ او را برای هميشه به درمانگاه روانی بردند. دو سال بعد از اين واقعه، رابرت شومن در ۲۹ ژوئيهی ۱۸۵۶ در محلهی اندنيش Endenich در شهر بن يعنی همينجا كه هم اكنون صدای ما از آن پخش میشود، درگذشت. همسرش كلارا شومن در كار موسيقی راه خود را رفت اما تا مدتها همگان او را تنها در رابطه با رابرت شومن میشناختند.