فیليپ (Philipp) به ديدار مادرش در دهکده مى‌رود

درس اول – دیدار در روستا

یک پسر جوان به نام فیلیپ، با ماشین به روستا می‌رود. تصور او این است که در ضمن سر‌زدن به مادرش، "هانه"(Hanne)، در آرامش کامل استراحت می‌کند، ولی دیری نمی‌گذرد که جنبه‌های ناخوشایند زندگی بی دغدغه روستایی را هم درمی‌یابد.

فیلیپ، هنگامی که تصمیم می‌گیرد پیش مادرش در روستا کمی استراحت کند، با خودش می گوید: "طبیعت! عالیه!" . اما در کنار گاو‌ها و گربه‌ها، موجودات دیگری هم در دِه وجود دارند. قهوه‌خوردن با آرامش خاطردر باغ بزودی به پایان می‌رسد. حشره‌های مزاحم، آن آرامشی را که فیلیپ مشتاقش بود، از بین می‌برند. و در ضمن تجربه‌ی تلخی هم برایش پیش می‌آید.

حتا کسانی که تعداد کمی کلمه‌های آلمانی می‌شناسند، قادر هستند، این صحنه را بفهمند. صدا‌های زمینه نشان می‌دهند که فیلیپ در کجا بسر می‌برد. در ضمن شنوندگان سلام و احوال‌پرسی و خداحافظی را هم یاد می‌گیرند.