1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

حاصل كار دولت نهم در عرصه فرهنگ / گفتگويى با سيدعلى صالحى

۱۳۸۵ شهریور ۳۱, جمعه

حركت در جهت رشد «موسيقى فاخر» و حذف «مظاهر سكولاريسم و ليبراليسم» از سينما، از جمله‌ى هدفهايى بودند كه وزارت ارشاد دولت جديد مطرح كرده بود. از سوى ديگر آقاى صفارهرندى وزير ارشاد كنونى در اظهارات خود به كتابهايى اشاره كرده بود كه از دولت قبلى مجوز گرفته‌اند و مورد تاييد دولت كنونى نيستند. بسيارى از ناشران و نويسندگان از ركود بازار كتاب سخن مى‌گويند و بالاخره در هفته‌هاى اخير چند روزنامه و نشريه مستقل ديگر نيز

https://p.dw.com/p/A65N
”جنبش‌های اجتماعی که طی ده سال اخیر در ایران رخ داد موجب شده که حلقه را تنگ‌تر کنند و تازیانه را از غلاف بیرون بکشند“
”جنبش‌های اجتماعی که طی ده سال اخیر در ایران رخ داد موجب شده که حلقه را تنگ‌تر کنند و تازیانه را از غلاف بیرون بکشند“عکس: DW

به مطبوعات توقيف شده پيوستند.

در همين زمينه، سيدعلى صالحى شاعر و عضو «كانون نويسندگان ايران» در پاسخ به پرسشهاى ما، ديدگاههاى خود را در مورد وضعيت كنونى عرصه‌هاى مختلف فرهنگى در ايران توضيح مى‌دهد.

مصاحبه‌گر: بهنام باوندپور

آقای صالحی، تمامی خبرهایی که از ایران می‌رسد که بخشی از آن در بیانیه‌ی مدتی پیش کانون نویسندگان هم منعکس شده، حاکی از تنگ‌تر شدن فضای فرهنگی در ایران است. اگر بخواهید در جملاتی کوتاه وضعیت فرهنگی امروز ایران را تصویر کنید، جمعبندی‌تان چه خواهد بود؟

سیدعلى صالحی: فکر می‌کنم برای رسیدن به چنین جمعبندی باید به یکسری رئوس من اشاره بکنم. این حلقه از قتل‌های موسوم به «زنجیره‌ای» شروع می‌شود، بعد حکایت کوی دانشگاه هست، تعطیلی سیل‌آسای روزنامه‌ها، احضارها و درگیری‌های در تمام طیف و طوایف اجتماعی، بعد مسئله‌ی زنان، کارگران، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نویس‌ها، فیلترینگ سایت‌ها، از تحمل زندان از سوی اسانلوها و زرافشان‌ها گرفته تا مهندس موسوی خوئینی و بعد هم مرگ تردید برانگیز اکبر محمدی، ولی‌اله فیض مهدوی و ممانعت ۴ساله از تشکیل مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران، تعطیلی کانون مدافعان حقوق بشر، تا همین دیروز کندوکاو قضایی و رسمی در مقر ادوار دفتر تحکیم وحدت، بستن روزنامه «شرق»، ماهنامه «نامه» و چندین نشریه دیگر، مسئله سانسور و محدودیت‌ها در تمام زمینه‌ها فرهنگی و هنری همچنان ادامه دارد. حقیقتا موسیقی در حال مرگ است و تا حد ابتذال هم سقوط کرده در بخشهایی. سینما را هم که به سراشیبی سکوت درانداخته‌اند، کتابها همه در حبس‌اند، جامعه نشر و فرهنگ ما دوران حیرت و اندوه را دارد سپری می‌کند. بعدهم از سوی دیگر به هر نوع انتقاد و اعتراض مسالمت‌آمیز عناوين عجیب و غریب انقلاب رنگی و انقلاب نقاشی شده را مى‌دهند. پرسش من واقعا این است که آیا با اعمال انقلاب سکوت می‌شود شعار عدالت طلبی و مهرورزی و فرهنگ پروری را هم عملی کرد؟ به گمانم چنین نیست. رادیکالیسم در طول تاریخ بشریت هرگز دستاورد انسانی نداشته. فعلا در چنین شرایطی چنین اعمال و اعمالی نیز بسود هیچکسی نیست. حقیقتا در فردای تاریخ، من نمی‌دانم،‌ چه کسی به آلام و رنج این مردم پاسخ خواهد داد. می‌گویند، نمی‌دانم، آثار ادبی و فرهنگی و هنری شما موجبات فساد را مهیا کرده! واقعا زهی به این پاسخ بی‌دلیل. از گرسنگان و درماندگان و قربانیان نبود عدالت بپرسید، بپرسید عوامل فقر و فحشا و نکبت كيست تا در اولین نگاه آنها را به شما نشان بدهم.

آقای صالحی به یکی از حوزه‌های فرهنگی می‌پردازیم، شما هم به آن اشاره کردید. وزیر ارشاد آقای صفار هرندی در همان اوایل آغاز کارشان در مخالفت با موسیقی به اصطلاح «سطحی» خواستار توجه بیشتر به آن چیزی شدند که ایشان آن را موسیقی «فاخر» اسم می‌گذارند. ممکن است بفرمایید امروز مردم ایران از رادیو و تلویزیون دولتی چه نوع موسیقی‌ای می‌شنوند و حاصل کار وزارت ارشاد در این عرصه چه بوده؟

سیدعلى صالحی: در آغاز شروع دوره وزارت آقای صفار هرندی تقریبا برگزاری کنسرتها نیمه‌تعطیل شده و بندرت اتفاق می‌افتاد. از سوی دیگر اگر ادعایی هست مبنی بر اینکه ما به موسیقی فاخر و ملی و سنتی می‌خواهیم اعتنا کنیم و اعتبار بدهیم و در برابرش موسیقی مثلا غربی را به زاویه برانیم موضوع اصلی به جنگ کلاسیک سنت و تجدد برمی‌گردد. ببینید، هنرهای بی‌خطر، هنرهای غیرمعترض مثل خوشنویسی و یا بخش‌هایی از موسیقی سنتی سوای البته کلمه و شعر و ترانه و تصنیف‌ها طبعا مورد استقبال هر نوع حکومتی قرار می‌گیرد که بخواهد با اعمال سکوت جامعه را به سمت آرامش هدایت بکند. ولی آنچه را که از عملکرد نهایی این سیاست جدید در حلقه اجتماعی امروز ما پدید آمده تا الان ما هیچ نتیجه مثبتی ندیدیم و نشنیدیم و هنوز هم عجیب اینکه می‌بینیم بازهم همان ترانه‌ها و تصنیف‌های کاملا مبتذل در جامعه جریان دارد و هیچ ربطی به تجدد و موسیقی مدرن و اثرگذار ندارد. شما ببینید تمام این تلاش‌هایی ۲۸ ساله که در حوزه موسیقی شد که اخیرا در این فاز جدید دارد به بن‌بست‌های تازه می‌رسد چند آهنگساز پرقدرت و خواننده و آوازخوان ملی و اثرگذار تربیت کرده‌اند؟ هیچ! نه در حوزه موسیقی مدرن فرهاد بدنیا آمد،‌ و نه درحوزه موسیقی ملی و سنتی ما محمدرضا شجریانی پا به عرصه حیات گذاشت. به گمانم این تلاشها بیشتر تلاش‌های سیاسی‌ست که با رنگ و بو و لعاب فرهنگی می‌خواهند آن را اعمال کنند.

می‌رسیم به یک حوزه دیگر فرهنگی. وزیر ارشاد بسیاری از فیلم‌های اکران شده را جزو محصولات فرهنگی دولت جدید ندانسته و آنها را فیلم‌هایی خوانده که مجوزشان توسط دولت سابق صادر شده که مورد تایید دولت کنونی نیستند. شما بعنوان یک چهره فرهنگی وضعیت امروز سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟

سیدعلى صالحی: یک نوع پاکسازی در تمام شعبه‌ها و جوارح اجتماعی دارد اعمال می‌شود که طبعا بخش فرهنگ، هنر و اندیشه هم از آن جدا نیست و اتفاقا در راس آن قرار دارد، چون مقام رسانه، فرهنگ، اندیشه و بیان آزاد می‌تواند جلوی فساد و فحشا را بگیرد و دست به افشاگری بزند. سینمای این دوره متاسفانه مثل بقیه بخش‌های فرهنگی و هنری ما هم با محدودیت‌های جدی روبه‌رو شده و یک نوع تثبیت ملوک‌الطوایفی دارد می‌شود به معنای «خودی و غیرخودی» و سعی می‌کنند تمام مشکلاتی که امروز هست، بن‌بست‌هایی که نتیجه سیاستگذاری این جریان جدید هست به گردن و دامن مسئولین قبلی بیندازند. پرسش من این است که آیا دولت قبلی و حاکمیت اجرایی پیشین از سیاره دیگر آمده بود بر این مردم حکومت بکند، یا برادران خود شما بودند؟ چرا ناتوانی خود را همواره پای دیگری می‌نویسید؟ چرا به قول معروف و عوامانه‌ی آن مرتب توپ را در زمین اهل غیبت و غایب‌شدگان می‌اندازید که توان پاسخگویی اجرایی ندارند؟ اگر اعتراضی به دولت پیشین داشتید، شما زنده بودید، حضور داشتید، تقریبا ۸۰درصد مراکز قدرت دست شما بود، می‌توانستید برخورد بکنید و همانزمان به قول خودتان به این پاکسازی دست بیابید. الان چرا وقتی که کارگزاران آن دولت غایب‌اند و دسترسی وجود ندارد، ناتوانی خود را پای آنها می‌نویسید و از خود سوال نمی‌کنید که دولت بعدی هم همین نظر و قاعده را نسبت به شما تعبیر بکند؟ به نظر من سینما هم در همان حال سکوت و سراشیبی تخریبی خودش دارد قدم برمی‌دارد و در این دوره اگر به همین شیوه مسئولین تغییر رویه ندهند، سینمای ما به یک سینما کاملا پاسیو و منفعل و عاری از خلاقیت تبدیل خواهد شد.

آقای صالحی حوزه دیگر مسئله فشار بر مطبوعات است و توقیف آنها، شما هم به این مسئله اشاره کردید، مثل توقیف «شرق»، «نامه» و مثلا «خاطره»...

سیدعلى صالحی: و «حافظ»...

بله و حافظ ! این مسئله توجه محافل فرهنگی و مطبوعاتی را بیش از دیگر مسایل به‌خودش جلب کرده. پرسشی که کمتر مطرح می‌شود و یا كمتر به آن پرداخته می‌شود این است که روزنامه‌نگارها یا نویسندگان و شاعرانی که درآمدشان از راه روزنامه‌نگاری تامین می‌شود با از دست‌دادن شغل‌شان هزینه زندگی‌شان را از چه راهی تامین می‌کنند؟

سیدعلى صالحی: اساسا وقتی یک انسان اهل اندیشه صاحب قلم می‌شود در جامعه‌ی ما و پا به حوزه نوشتن می‌گذارد، پیش از هر چیز باید بپذیرد که تحمل فقر یکی از هزینه‌هایی‌ست که باید بپردازد. روزنامه‌های ما تا آنجایی که من تجربه داشتم در این سالها و بی‌خبر هم نیستم، مخصوصا مطبوعات مستقل و نیمه‌مستقل چندان از امکانات مالی کاملی برخوردار نیستند که جوابگوی کارکنان خودشان باشند. اما همان مقدار که به‌دست اهل قلم شاغل در رسانه‌ها می‌رسد هم می‌توانست گوشه‌هایی از زندگی را بگیرد و این گلیم را از آب بیرون بکشد. وای به امروز که قریب به ۳۰۰ نفر جمعا در تمام حوزه‌های وابسته به این نشریات بیکار شده‌اند. این ۳۰۰ نفر هم می‌پیوندند به ۱۷میلیون نفری که زیر خط فقر دارند زندگی می‌کنند. دریغا که اندیشیدن یکی از هزینه‌هایش تحمل فقر و نداشتن هست! چه کنیم که هیچ چاره و مفری وجود ندارد که دوستان اهل قلم ما، روزنامه‌نگاران بویژه جوان ما همچنان سرگردان‌اند در جامعه و از این روزنامه به آن روزنامه دارند زندگی خودشان را پیش می‌برند. یقینا این ۳۰۰ نفر در این بن‌بست رسانه‌ای که نشریه و رسانه مستقل وجود ندارد و روزنامه‌نگاران مستقل هم حاضر نیستند به هیچ بهایی بروند و عمله‌های رسانه‌ها و روزنامه‌های دولتی بشوند باید تنهایی و همچنان فقر خود را تحمل بکنند، تا ببینیم چه خواهد شد.

آقای صالحی به نظر شما چرا دولت آقای احمدی‌نژاد چنین سیاست محدودکننده‌ای را در عرصه‌ی فرهنگی انتخاب کرده؟ چه هدفی در این میان دنبال می‌شود؟

سیدعلى صالحی: به گمانم این مبحث را باید در دو صورت دنبال کرد با این معنا که نخست مسئله‌ی جهانی و منطقه‌ای بسیار مهم است. شما ببینید، از دستگیری عبداله اوجالان و سپس سرکوب کردها و بعد حمله غرب به افغانستان، حمله غرب به عراق و بعد جنگ لبنان و اسراییل، مرگ زرقاوی و عدم آرامش در عراق و تشدید جنگ‌های خانمان‌برانداز و خانوادگی در عراق و الان خیزش دوباره‌ی ترور و طالبان در افغانستان، بمب‌گذاری در ترکیه و بعد سرکوب قومی در بلوچستان و پاکستان، مرگ امنیت در کلیه کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و بعد داستان پرونده هسته‌ای و تهدیدهای غرب، بويژه آمریکا، علیه منطقه. مجموعه‌ اینها فضایی را بوجود آورده که احتمالا حدس زده می‌شود برای کنترل تمامی به اصطلاح سدها و موانع در درون ایران در حال حاضر شخصیتی مثل احمدی‌نژاد می‌باید در راس امور اجرایی قرار می‌گرفته یا قرار می‌دادند. کسی که بتواند در برابر توفان‌های سهمگین سیاسی و نظامی که خاورمیانه را دارد زیر و زبر می‌کند و به این سادگی هم آرام نخواهد گرفت، بایستد و من‌باب مثال شخصیتی مثل آقای خاتمی نباشد که سخن از گفت‌وگو و مسالمت و صلح می‌زده. این یک سوی قضیه است که پیش‌بینی شده، یعنی به اصطلاح دست‌خوانی شده و رصد شده و سپس چنین نیروهایی را بر سر کار آوردند و از سوی دیگر مسئله‌ی عملکردهایی‌ست که از گذشته وجود داشته و آرام آرام کشور ما، تمدن ما، فرهنگ ما آمادگی گسترش دمکراسی و حقوق بشر را داشته است. در کمترین امکانی که در دوره آقای خاتمی اعمال شد و دیدیم که مردم، بويژه طبقات روشنفکر و اهل قلم و اهل اندیشه بسرعت NGOها و کانون‌ها و تشکل‌های مدنی‌شان را تشکیل دادند و این جریان‌ها به‌سمتی حرکت می‌کرد که بتواند یک‌نوع حداقل آزادی اولیه را برای مردم ما به ارمغان بیاورد. خوب، طبعا بعضی‌ها در راس تسلط بر سرنوشت مردم احساس خطر کردند. به همین دلیل با نگاه به جنبش‌های اجتماعی که طی ۱۰ سال اخیر در ایران رخ داد که جنبش دانشجویی، کارگری و یا جنبش مسالمت‌آمیز زنان مجموعه اینها موجب شده که اکنون حلقه را تنگ‌تر کنند و تازیانه را از غلاف بیرون بکشند و دوره سکوت را اعمال بکنند. دوره‌ای که می‌گویند ما مجبور هستیم، به زعم خودشان و تعبیر و ادبیات خودشان، که آرامش را در مملکت حفظ بکنیم و مسئله ی کردستان، خوزستان،‌ آذربایجان و دیگر اقوام مجموعه اینها احساس خطری را برای بقای این حاکمیت بوجود آورد که درحال حاضر هدف نهایی‌شان کنترل اوضاع است.