جایزهی لوموند برای یک نویسندهی ایرانی
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبهشهلا شفيق، نويسنده و پژوهشگر ايرانی مقیم پاریس، جایزهی پژوهشی سال ۲۰۱۰ روزنامهی لوموند فرانسه را از آن خود کرد. این جایزه که از ۱۳ سال پیش برای تمجید از کارهای علمی "نوآور" بنا گذاشته شده، هر ساله به ده تز "برجسته" تعلق میگیرد: پنج تز در رشتههای مربوط به علوم دقيقه و پنج تز در زمینههای علوم انسانی.
رياست هیئت داوران این دورهی رشتهی علوم انسانی را ادگار مورن، يکی از مهمترين متفکران فرانسه به عهده داشته است. اهميت این جایزه که جنبهی مادی ندارد، در انتشار کتاب حاوی این تز از سوی یک انتشاراتی معتبر آکادميک است. تز دکتر شهلا شفيق، "اسلام، سياست، سکس، جنسيت و جامعه" عنوان دارد و بهزودی از سوی انتشارات دانشگاهی "پرس يونيورسيته" فرانسه منتشر میشود.
شهلا شفیق، پژوهشگر و نويسندهای است که در سال ۱۹۸۲ به اجبار ايران را ترک گفته و از آن زمان در فرانسه زندگی میکند. از او تاکنون چهار کتاب به زبان فرانسه و سه کتاب به زبان فارسی به چاپ رسیده است. از جمله داستانهای "جاده و مه" و "سوگ" و کتابهای پژوهشی "زنان و اسلام سياسی" و "توتاليتاريسم اسلامی : پندار يا واقعيت؟". شفیق یکی از اولین امضا کنندگان فراخوان تشکیل "شبکهی همبستگی بين المللی با مبارزات زنان ايران" است.
دویچهوله با شهلا شفیق گفتوگویی داشته است:
دویچه وله: خانم شفیق، تازگی "برداشت"های شما در مورد اسلام و سياست و جنسیت، چه نکتههایی را در برمیگیرد؟ آیا این تعبیر و تأویلها تفاوتی با دید (مثلاً) فاطمه مرنیسی و السعداوی، نویسندگان و پژوهشگران عرب، دارد که درآثارشان به سرکوب جنسيتی در ايدئولوژی اسلام گرا هم میپردازند؟
شهلا شفیق: من با جمعبندی از نقطه نظرات متفاوتی که تاکنون در نظريهپردازی مربوط به اسلامگرائی ارائه شده، به طرح معضلاتی پرداختهام که پديدهی اسلامگرائی، به مثابه یک ايدئولوژی، در برابر ما قرار میدهد و کوشيدهام نشان دهم که تحليل از زاويهی مناسبات جنسيتی، برای تعميق مباحث موجود اهميتی حياتی دارد. آنگاه براساس تجربهی ايران و در نگاهی مقايسهای با سه کشور الجزاير و مراکش و تونس، کوشيدهام از منظر مناسبات جنسيتی به تبيين ايدئولوژی اسلامگرا و دلايل رشد و نتايج اجتماعی و سياسی و فرهنگی آن بپردازم. نقد نظريات فاطمه مرنيسی که اسلامگرائی را همچون واکنشی صرفا عقبگرا ارزيابی میکند، نيز مورد توجه من بوده است.
شما بیشتر به ايدئولوژی اسلامگرا پرداختهاید یا به اسلام سیاسی؟ چرا این روش را برگزیدید؟
به نظر من يکی از مهمترين موانع در راه تحليل ماهيت اسلامگرائی، تقليل آن به بنيادگرائی به مثابه بازگشت به سنت است. من با بهرهگيری از آثار مورخان، اقتصاددانان و صاحبنظران علوم سياسی و اجتماعی که به ايران معاصر پرداختهاند و نيز دادههای موجود در بارهی وضعيت امروز، کوشيدهام نشان دهم که اسلامگرائی پديدهای نو است که بر عليه مدرنيت به مثابه پروژهای سياسی که حامل ارزشهای دمکراتيک است، قد علم کرده. فهم اين پارادوکس، به گمان من به توضيح ماهيت توتاليتر اسلامگرائی کمک شايانی میکند. در همان حال، اين رويکرد به درک اين مسئله راه میبرد که در دنيائی که حقوق بشر، وجهی جهانشمول يافته، هر دستگاه عقيدتی که با هر نيت، ولو خير، اسلام و يا هر مذهب ديگری را به مثابه هويتی سياسی ـ اجتماعی فراگير سازد و به عنوان مرجعی برای تعيين قوانين اجتماعی ارائه دهد، در راه ايدئولوژیساختن آن گام بر می دارد و حاصل، جز نظامی سرکوبگرکه حقوق دمکراتيک شهروندان را نفی میکند، نیست و نخواهد بود.
برداشت شما در بارهی مقولهی "دموکراسی جنسيتی و اسلامگرایی" چیست؟ آیا فکر میکنید که این ایدئولوژی مذهبی، ظرفیت تأثیرپذیری از موازین دموکراتیک را دارد؟ چرا؟ و چگونه؟
اول بگویم که به نظر من، ويژگی متمايزکنندهی دمکراسی، طرحافکنی، مدلی اجتماعی ـ سياسی بر پايهی بازشناسی ارزش خود، تعيَنی فردی و عمومی است و اين دو وجه، بدون هم امکان ناپذير هستند: نمیشود فرديت صاحب حق و خلاق را، بدون بازشناسی حق مجموعهی شهروندان برای تعيیَن و تغيير قوانين، بهرسميت شناخت؛ لازمه اين امر تقدسزدائی از قوانين است. آنگاه که مذهب و قدرت سياسی باهم در آميزند، از شهروندی دمکراتيک، نشانی بر جا نمیماند. ديگر آنکه، چنانکه در اين تز نشان دادهام، در ايدئولوژی اسلامگرا، سلسله مراتب جنسيتی، نقشی محوری دارد و سرکوب جنسيتی در ذات آن است.
روند گرایش برخی از گروههای چپ به ایدئولوژی اسلامگرا را چگونه میبینید؟ بهنظر شما بازتاب سیاسی این "همگرایی" در عرصهی جهانی به کجا میانجامد؟
اگرچه تجربه تلخ به قدرت رسيدن اسلامگرايان، اين گرايش را در ايران ضعيف کرده، اما در باقی نقاط جهان شاهد تداوم آن هستيم. در کشورهای عربی، در آمريکای لاتين و در آمريکا، برخی نيروهای چپ با گفتار احمدی نژاد نوعی همدلی نشان میدهند و آن را ضد امپرياليستی تلقی میکنند. نتايج آن برای مبارزه آزادیخواهانه در ايران طبعا بسيار منفی است.
این که این روزها "ایرانیها" در گسترهی جهانی مطرح شدهاند و در زمینههای گوناگون جوایز بسیاری دریافت میکنند، بیشتر جنبهی سیاسی دارد یا نشانهی نوعی ارزشگذاری مثبت بر کار و فعالیت آنان، جدا از ملیتشان، است؟
گمان نمی کنم که در جايزه لوموند، تبار ايرانی من نقشی بازی کرده باشد. اما، دريغ، تجربهی ايران آزمايشگاهی بديع برای تحليل اسلامگرائی است و اين نکته طبعا در پر بار شدن کار من نقش داشته است. کاش امکان این وجود داشت که کشور ما از چنين مسيری گذر نکند! اما فرای اين دريغ ، آرزو میکنم که انديشه در چرائی آن، به کار مبارزه برای دستيابی به آزادی زنان ،دمکراسی و عدالت اجتماعی بیايد.
مصاحبهگر: بهجت امید
تحریریه: جواد طالعی