تك مضراب / گفتگو با خودم
۱۳۸۵ دی ۱۶, شنبه- آخرش نگفتی كجايی هستی؟
- بابا يعنی نميتونی حدس بزنی؟
- من اهل اون جايم كه هركس مخالفهاش از همه بيشتر باشه، همون توی انتخابات از همه بيشتر رأی مياره.
- اهل اون ديارم كه تاكسيرونهای خارج كشورش حداقل ليسانس دارند و ليسانسههای داخل كشورش دست بالاش رو تاكسی كار میكنند.
- مال اون محّلم كه اگر يك هفته چای دبش و تهديگ نيمسوخته بهشون نرسه، اگر نميرند، حتماً نيمكش میشند.
- فرزند اون مردمم كه هميشه همشون سر موقع سر قرارشون ميرسند، چون همشون دير مياند.
- مال اون گوشهای از دنيا هستم كه اكتشافات و افتخاراتشون از ستارههای آسمونشون بيشتره، با اين فرق كه ستارهها را شبها خوب ميشه ديد اّما اون افتخارات مال گذشتههای خيل دوره.
- من از اون جاّده و خيابونی اومدم كه تصادف توش نسبتاً كمه، ولی نه به خاطر اينكه مردم مقررات راهنمايی و رانندگی را رعايت میكنند، بلكه چون هيچكس رعايت نمیكنه، همه مواظب روندن همديگهاند.
- خلاصه، من مال اون سرزمينيم كه خيلی چيزهام به آدميزاد ميره، ولی خدا وكيلی همه چيزم نه.
- خوب حالا فهميدی؟
- قربونت برم كه هموطنی.
- خوب حالا تو كجايی هستی؟
- من، آخه وقت نيست بگم. هست ولی در برانهی بعدی.