بگذار با هنر دریچهای را بگشاییم – گفتگو با زهرا حسنآبادی
۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبهزهرا حسنآبادی فعالیت هنری خویش در آلمان را با سری آبرنگ های موسوم به "دگرگونی" آغاز کرد. در این آثار تنهایی انسان و انزوای فرهنگی او جایگاهی ویژه دارند و به فضای خالی میان انسانها اشاره میشود. دکلهای چراغ برق در آبرنگهای حسنآبادی انگار "دکل - انسانهایی" هستند که گرچه در ارتیاطی مکانیکی با یکدیگر قرار دارند، ولی همواره جدا از هم بوده و با یکدیگر فاصله دارند.
پنجره در این آثار دلتنگی هنرمند را بازگو میکند و از اشتیاق او به همفکری و گفتوگو سخن میگوید.
سر انسان همواره در آثار حسنآبادی نقشی محوری داشتهاست. وی در آخرین کارهای خود "دیالوگ" دو سر را در کنار یکدیگر قرار داده و تلفیق میکند. سری "دیالوگ" بازتاب دیدگاه نویی در آثار زهرا حسنابادی است. دویچه وله به مناسبت نمایشگاه "بیگانگی و بیگانه شدن" با این هنرمند گفتگو کرده است.
ببینید: آثاری از زهرا حسنآبادی
دویچهوله: خانم حسنآبادی، بیگانگی و انزوا از مهمترین موضوعاتی هستند که شما در آثارتان به آنها پرداختهاید. بیگانه بودن و انزوای فرهنگی چه نقشی در آثار شما دارد؟
زهرا حسنآبادی: بیگانگیای که من در کارهایم به آن اشاره میکنم، صرفاً یک نگاه احساساتی از زاویهی شخصی نبوده که از کشورش دور مانده و نمیتواند ارتباط بگیرد.
برای من بیگانگی مفهوم وسیعتری دارد و آن نگاهی است به وضعیت کلی انسان معاصر. دلنگرانی من شاید دلنگرانی یکی از همین انسانهاست، که تجربههایی را هم به همراه آورده و ارزیابی کلی از شرایط میکند و دلنگرانیهایش را در کارهایش، به صورتی که دیده میشود، نشان میدهد.
برای شما بیگانگی فرهنگی و انزوای سیاسی در جامعهای مانند ایران چه مفهومی دارد؟
ما سالهاست که به شکل روزمره و مشخص در ایران با این موضوع درگیر هستیم: وقتی میخواهیم خودمان باشیم، عقاید شخصیمان را نشان بدهیم و حتی در مسائل بسیار بسیار پیش پا افتاده و فردی، نه تنها به عنوان یک زن که حتی به عنوان یک مرد مشکل داریم و دچار سردرگمی و ترس میشویم و باید همیشه با یک نقاب حرکت کنیم تا کمتر دچار مشکل شویم.
مفهوم هویت برای یک هنرمند ایرانی که خارج از ایران زندگی میکند، یا مجبور است خارج از ایران زندگی کند، چیست؟
سئوال بسیار حساسی است و بسیار هم جواب پیچیدهای دارد. این سئوال راجع به هویت، بعضی وقتها حتی آزاردهنده میشود. چون مدام مانند یک خوره وقت و مغز هنرمند خارج از ایران را میخورد. با خودتان فکر میکنید که حالا من باید همان چیزی باشم که قبلاً بودهام؟ چی درست است و چی غلط؟
به نظر من، تصمیم برای چگونه بودن و هویتی را نشان دادن، تصمیمی نیست که ما حتماً صددرصد، بهطور آگاهانه بگیریم. چراکه یک فرد مجموعهای است از دادههای فرهنگی، دریافتهای فکری، اندیشه و مسائلی که سالها با آن زندگی کرده و با خودش یدک میکشد و به این طرف میآورد. نیازهای درونی یک انسان هم وجود دارند. همهی اینها دست به دست هم میدهند تا هویتی را شکل بدهند و این هویت را میتوانم بگویم که آدم ناخواسته در کارش وارد میکند.
برای من مهم بود که چون اینجا زندگی میکنم، بتوانم مردم اینجا را بشناسم، بتوانم بفهمم آنها چه میگویند و یا اگر چیزی را میتوانم، به آنها منتقل کنم. بهخاطر همین، فکر میکنم زبانی را که من انتخاب میکنم، مسلماً متفاوت است از کسی که این نیاز را نداشته یا ندارد.
سر انسان، موتیوی است که در تمام کارهای شما به شکلی دیده میشود. اهمیت سر در کارهای شما چیست؟
زهرا حسنآبادی: سر انسان، همانطور که کاملا مشخص است، منشأ تصمیمگیری است، منشأ تفاوت است، منشأ شباهتهای انسانی است. هویت ما، تمام چیزهایی را که ما در زندگی با خودمان میکشیم و باعث میشود که ما تفاوتهایی با دیگران داشته باشیم، از آن تغذیه میکند.
انسان بدون جایگاه هویت فردیاش چیست؟! ریشههای این هویت فردی از جایگاه تفکر انسان شروع میشود. به همین دلیل است که وقتی من میخواهم به این موضوع بپردازم، وقتی برای من یک سئوال یا نیاز وجود دارد که راجع به آن فکر کنم و یا کار کنم، چه چیزی میتواند برای من حالتی سمبلیکتر از این داشته باشد که به سر انسان بپردازم.
سرهای آثار شما هویت مشخصی ندارند. علت آن چیست؟
زهرا حسنآبادی: هویتهای ژنتیکی، هویتهای فردی و ملیتی یا قومی را من به عمد از این سرها حذف کردهام. سرها در نوع خودشان، به گونهای آبستراکت (انتزاعی) هستند و بههمین علت، به حالت ماسکگونه تمایل پیدا میکنند.
علت آن هم این بوده که من دوست داشتم به انسان در کلیت خودش اشاره کنم و یا کار کنم. اساساً موجودیت انسان را همانطوری که هست مطرح کنم و به همین دلیل، راهی برای من باقی نمیماند، به جز اینکه من سرها را بسیار ساده و مینیمالیستی کرده و به یک اشارهی کلی در کارهایم بسنده کنم.
شما در آثارتان از مواد و جنسیتهای مختلف استفاده میکنید. رویهی کار چه اهمیتی در آثار هنریتان دارد؟ بهطور نمونه، در سرها هم ما این مواد مختلف را میبینیم.
زهرا حسنآبادی: من آگاهانه و به عمد جنسیت سرها را بسیار متفاوت انتخاب کردهام. چون برای خود من، اصلاً این تجربه خیلی جالب و هیجانانگیز بود که ببینم وقتی یک فرم کلی مینیمالیستی شده را با روبناهای مختلف اجرا میکنم، چه نتیجه و حسی را به من میدهد.
چرا که این متفاوت بودن سر، برای من به نوعی، اشارهای است به فردیت انسانها. همانطور که آدمها در تعداد بیشمار خودشان، تنوعی بیشمار دارند، من خواستم اجرای کوچکی از این تنوع را در کارم داشته باشم. ولی خُب فردیت هم نقش مؤثری در زندگی هرکدام از ما ایفا میکند.
علت دیگر اینکه من جنسیتهای زیادی را در کارهایم بهکار گرفتهام و یا بهخصوص آن اوایل بهکار میگرفتم، برخوردی بود به تأثیر زندگی مصرفی این جامعه.
موضوع آخرین کارهای شما، همبستگی و گفتوگو با یکدیگر است. آیا این برخوردی است که شما به مسئلهی بیگانکی فرهنگی و انزوای هنری داشتهاید؟
زهرا حسنآبادی: کارهای آخر من "گروه دیالوگ"، برخوردی است که من در مقابل فردیت کردهام که در این جامعه بهشکلی کاملا بارز خود را نشان میدهد و در عین حال واکنشی است به آن شرایطی که ما در جامعهی خودمان داریم؛ عدم گفتوگو، فشار، شرایطی که در آن امکان گفتوگوی راحت و آرام بین انسانها موجود نیست.
این کارها شاید نشاندهندهی آن بخشی از آرزوهای من هستند که شاید شرایطی بوجود بیاید که انسانها در عین اینکه هویت خودشان را حفظ میکنند و اجازه دارند فردیت خود را نشان بدهند، بتوانند در کنار هم زندگی کنند و مورد قبول یکدیگر باشند. زندگیای که لذت هم جزو آن است و همحرفی و همدلی هم بخشی از آن است.
آیا این پاسخی است به شرایط کنونی جهان؟
زهرا حسنآبادی: من فکر میکنم که کلاً مشکل تمام جهان این است که با هم حرف نمیزنند و اگر حرف میزنند، با یک روش انسانی با هم صحبت نمیکنند. یا تحمیل میکنند یا از هم میگریزند. اما این راهحل نیست، ایننوع برخورد فقط مشکلات جدیدتری را ایجاد میکند.
مصاحبه گر: الهه وزیری
تحریریه: مهیندخت مصباح