1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

به نام "شرافت"

شبنم نوریان۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه

بر اساس آمار سازمان ملل متحد، سالیانه حدود پنج هزار زن و دختر جوان، به نام ناموس و حیثیت به قتل می‌رسند. پديده‌‌ی قتل ناموسى در فرهنگ ايرانى هم قدمتى طولانى دارد، هر چند كه در محافل عمومى كمتر به آن پرداخته مى‌شود.

https://p.dw.com/p/F7FG

آمار واقعی قتل‌های ناموسی بى‌ترديد بسیار بالاتر از ارقام ارائه‌شده از سوی سازمان ملل است. در بسیاری از موارد شکایتی مطرح نمی‌شود یا خانواده‌های قربانیان به دورغ این جنایات را به عنوان تصادف، خودکشی، یا ناپدید شدن گزارش می‌کنند.

به‌هنگام ورق زدن روزنامه‌های ایران، هر از گاهى گوشه‌ی صفحه‌ی حوادث، خبر كوتاهى به چشم مى‌خورد. خبرى خلاصه شده در چند جمله، حداكثر دو سه سطر، خبرى از يك قتل ناموسى. مرد شرافتمند خانواده، زن خطاكار را به سزاى عملش مى‌رساند. مثل پدر سميه كه يك پيت نفت روى او پاشيد و بعد كبريت را كشيد.

در خبرها آمده بود که دهم مرداد ماه، ماموران كلانترى ۱۳۰ نازى‌آباد، از طريق پليس ۱۱۰ از يك آتش‌سوزى كه منجر به مرگ مشكوك دخترى ۲۵ ساله شده بود، مطلع شده‌اند. تلاش پدر اين دختر، براى صحنه‌سازى و ادعاى اينكه دخترش خودسوزى كرده، راه به جایى نمی‌برد. سميه خودسوزى نكرده بود، آتش زده شده بود. مثل زليخا محمدى در مهاباد، مثل فرشته نجاتى در مريوان و مثل ديگر زنانى كه در گوشه و كنار ايران قربانى قتلهاى ناموسى مى‌شوند؛ زنانى كه معلوم نیست كجا بايد سراغ آمار آنان رفت.

رويا كريمى مجد مى‌گويد: «هيچ وقت، تو هيچ وقت نمى‌توانى آمار مشخصى از قتلهاى ناموسى پیدا كنى. نه تنها آمارى در اين مورد منتشر نمى‌شود، بلكه در بسيارى از اين قتلها حتى روشن نمى‌شود كه اين قتل ناموسى بوده. سالها بعد كه اين قتل كشف می‌شود گاه مى‌بينى كه حتى انگيزه‌ها هم فراموش شده است».

رويا كريمى مجد از معدود روزنامه‌نگارانی است كه از خشونت عليه زنان و قتلهاى ناموسى در ايران گزارش تهيه كرده است. در ايران هم مثل تركيه، عراق، اكوادور، برزيل، و مثل تمامى جوامعى كه اسير تعصبات شديد فرهنگى هستند، زنان قربانى قتلهاى ناموسى می‌شوند. گزارش‌ها و آمار جسته گريخته در ايران بيانگر آن است كه پديده‌ی زن‌كشى يا قتل ناموسى در ايران رو به افزايش است.

فقدان شاکی

دكتر شهلا اعزازى، جامعه شناسى كه در زمينه‌ی خشونت عليه زنان پژوهش مى‌كند، در مورد علل افزايش قتلهاى ناموسى مى‌گويد: "جامعه عملا به آنچه مجاز مى‌داند يا مورد تشويق قرار مى‌گيرد، پاسخ مثبت مى‌دهد. مضاف بر اينكه سنتهایی هم در اين زمينه ‌وجود داشته باشد. قتل‌هاى ناموسى مسئله‌اى است كه هميشه وجود داشته است، مثلا در روابط عشيره‌اى و طايفه‌ای ‌وجود داشته. آنچه كه باعث افزايش آن شده است، برخوردى است كه جامعه در كل با اين مسئله مى‌كند، يعنى برخورد بدى با آن نمى‌شود و مجازات قانونى سنگينى هم به دنبال ندارد".

قتل‌هاى ناموسى در كشورهايى اتفاق مى‌افتند كه حقوق فردى واجتماعی انسانها هنوز تعريف ثابت و مشخصى ندارند. هر كس تا جايى كه مى‌تواند قانون وضع و اجرا مى‌كند. دكتر اعزازى توضيح مى‌دهد: "چون اين قتل، معمولا از طريق اولياى دم صورت مى‌گيرد، يعنى كسى كه خودش بايد شاكى پرونده باشد، بنابراين چون شاكى وجود ندارد، اصلا قتلى گويا اتفاق نيافتاده. مثلا هيچكس نيست از پدرى كه دخترش را كشته شكايت كند".

رويا كريمى مجد كه به عنوان خبرنگار مجله‌ی توقيف شده زنان مواردى، از جمله قتلهاى ناموسى را دنبال كرده است، از پرونده‌اى كه گزارش آن را تهيه كرده مى‌گويد: ماجراى دختر هفت ساله‌اى به نام مريم. دخترى اهل خوزستان كه پدر سرش را بريده بوده است. پدر مريم مدعى بوده كه دايى مريم به او تجاوز كرده است.

كريمى مجد مى‌گويد: «اين آدم با وجود اينكه به نظر من آدم خيلى باهوشى به نظر مى‌رسد، ولى نوع خاصى از روان‌پريشى داشت، چون به‌طور مداوم مواد مخدر و مشروبات الكلى مصرف مى‌كرد. آنچه كه به من مى‌گفت اين بود كه مريم سه بار پيش من اعتراف كرده كه دايى‌اش به او دست زده و من هر چه اصرار مى‌كردم كه اين دست زدن يعنى چه، اطلاعاتش را در همين حد محدود مى‌كرد و مى‌گفت، چون دايى‌اش به او دست زده، من او را كشتم.»

معاينه پزشكى قانونى نشان مى‌دهد كه به اين بچه‌ی هفت ساله تجاوز نشده بوده، اما مريم ساعت‌ها گرسنگى ‌كشيده و بارها كتك خورده بوده. پدر مريم به چند سال زندان محکوم می‌شود.

معضلی به نام ناتوانی اقتصادی

قتل مريم هفت ساله و بسيارى این قبیل قتلها ريشه در مشکلات روانى قاتل يا مشكلات خانوادگی، از جمله ناتوانى اقتصادى خانواده دارد. براى قربانيان اين خشونت، گاه تنها يك راه باقى است: اگر مى‌خواهى زنده بمانى بايد فرار كنى.

بهار هفت سال پيش از خانه فرار كرده است، فرار از خانه‌ی دايى كه مى‌خواسته او را به زور شوهر دهد. بهار بيست‌وسه ساله ‌كه در گوشه‌اى از شهر تهران، زير چتر سازمان بهزيستى پناه‌گاهى پيدا كرده، با ته لهجه كردى تعريف مى‌كند كه چطور از كرمانشاه به تهران آمده است. او می‌گوید: «فكر مى‌كردم برایم مهم نيست كه چه اتفاقى مى‌افتد. فقط مى‌خواستم از اين خانه بيرون بیایم. خودم هم نمى‌دانستم چه مى‌خواهم. به یاد دارم دو هزار تومان هم بيشتر نداشتم. هزار تومانش را پول بليط دادم براى تهران و راه افتادم. حتى شناسنامه هم نداشتم.»

سرپرستى بهار بعد از به زندان افتادن پدر و مادرش به جرم خريد و فروش مواد مخدر، برعهده‌ی دايى‌اى مى‌افتد كه توانايى تامين مالى خانواده‌ی خود را هم ندارد. بهار ادامه مى‌دهد: «واقعا خدا كمك كرد. توى راه با خانمى آشنا شدم كه خواهرزاده‌اش در بهزيستى مددكار بود. من هم همين‌كه رسيدم تهران، يك راست رفتم دم بهزيستى، اما چون پنج‌شنبه بود گفتند كسى را قبول نمى‌كنيم. من هم كه هيچ جا را بلد نبودم شروع كردم به گريه و زارى، آن هم با لهجه كردى كه كسى نمى‌فهميد.»

شانس با همه فراری‌ها یار نیست

بهار كه امروز مى‌خندد، بعد از اينكه مسولان بهزيستى را راضى مى‌كند او را نگه دارند، مدرسه شبانه را در كنار كارى نيمه‌وقت، كه مددكارى، آن هم با مسئوليت شخصى، برايش فراهم مى‌كند تمام مى‌كند و امروز همراه دختر ديگرى در گوشه‌اى از شهر تهران، ناشناس زندگى ‌مى‌كند. او كه هرگز سراغى از خانه و خانواده‌اش نگرفته است مى‌گويد: «مى‌ترسيدم. از دايى‌ام مى‌‌ترسيدم. مى‌دانستم كه اگر برگردم كرمانشاه، سرم را مى‌برد.»

اما شانس، يار همه‌ی آنهايى نيست كه از خانه گريخته‌اند. دكتر شهلا اعزازى با زنانى برخورد كرده است كه از ترس جانشان از خانه گريخته‌اند، اما نه پناهگاهى و نه قانونى براى حمايت از آنها وجود دارد.

دكتر اعزازى مى‌گويد: « خانه امن كه عملا وجود ندارد. مت حتى كسانى را داشتيم كه به پليس مراجعه كردند و گفتند كه پدر يا برادر يا شوهرشان مى‌ترسد و تهديد به مرگ شده‌اند اما پليس گفته است: تا وقتى قتلى اتفاق نيافتاده ما نمى‌توانيم كارى كنيم. ساير اشخاص هم از نظر قانونى اجازه ندارد زن يا دختر مرد ديگرى پيش خودشان نگه دارند، چون پدر يا شوهر مى‌تواند فورا شكايت كند و قانون هم حق را به او مى‌‌دهد. هيچ جايى براى حمايت از اين افراد وجود ندارد.»