1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

اژدهای چینی و وضعیت تازه در خلیج فارس

علی افشاری
۱۴۰۱ اسفند ۲۲, دوشنبه

اعلام توافق دولت‌های ایران و عربستان سعودی برای بازگشت به وضعیت طبیعی در روابط خارجی نقطه عطفی در سمت‌گیری چین در خاورمیانه محسوب می‌شود. علی افشاری، تحلیلگر سیاسی، به ویژگی‌های این نقطه عطف پرداخته است.

https://p.dw.com/p/4ObGq
علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، مساعد بن محمد العیبان عضو شورای وزیران عربستان و وانگ ئی عضو شورای دولتی جمهوری خلق چین، امضاکنندگان بیانیه ازسرگیری مناسبات تهران و ریاض بودند
علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، مساعد بن محمد العیبان عضو شورای وزیران عربستان و وانگ ئی عضو شورای دولتی جمهوری خلق چین، امضاکنندگان بیانیه ازسرگیری مناسبات تهران و ریاض بودندعکس: CHINA DAILY via REUTERS

نزدیک به دو دهه است که دولت چین با گسترش روابط اقتصادی و تجاری و سرمایه‌گذاری نفوذ خود در منطقه را افزایش داده و به طور مشخص با تنظیم قراردادهای طولانی راهبردی وارد معادلات قدرت در خلیح فارس شده است.

تأمین قریب به شصت درصد نفت خام مورد نیاز چین در سال ۲۰۲۱ میلادی که به احتمال زیاد در سال بعدی هم تکرار شده، اهمیت روزافزون خاورمیانه و به طور مشخص خلیج فارس برای دومین اقتصاد دنیا را نشان می‌دهد. در واقع به موازات کاهش خرید نفت آمریکا از کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس، وابستگی چین به مخازن نفت  و اهمیت امنیت ترانزیت کالا در این شاهراه استراتژیک دنیا افزایش یافته است.

نقطه اوج خرید نفت آمریکا از کشورهای خلیج فارس در ماه مه ۲۰۰۱ با رقم ۹۶.۷ میلیون بشکه بود که در ماه دسامبر ۲۰۲۰ به ۱۰.۵ میلیون بشکه کاهش یافت. این رقم در ماه دسامبر ۲۰۲۲ به ۳۱.۸ میلیون بشکه ارتقا پیدا کرد. اما کاهش چشمگیر خرید نفت در حد بیش از هفتاد درصد به معنای از بین رفتن اهمیت راهبردی خلیج فارس برای آمریکا نیست. معادلات نظامی، راهبردی و امنیتی کماکان مشارکت فعال در این خطه آبی-زمینی را برای امنیت ملی و منافع ملی آمریکا ضروری می‌کند.

ولی نیاز به رشد اقتصادی بالا، افزایش سهم کشورهای خلیج فارس در سبد تامین انرژی‌های فسیلی چین و بازار جذاب این کشورها برای سرمایه‌گذاری باعث توجه راهبردی چین به گسترش روابط در دو دهه گذشته شده است. در این راستا رشد مناسبات تجاری بین دو طرف به جایی رسید که در سال ۲۰۲۰ چین جایگزین اتحادیه اروپا به عنوان نخستین شریک اقتصادی کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس شد. علاوه بر این، چین بزرگترین شریک اقتصادی ایران در سال‌های گذشته نیز بوده است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

مذاکرات برای توافق تجارت آزاد چین و شورای همکاری خلیج فارس در سال ۲۰۰۴ میلادی آغاز شد، اما علی‌رغم پیشرفت در سال‌های اولیه بعد از بهار عربی و جنگ داخلی سوریه به تعلیق در آمد. مجددا در سال ۲۰۱۶ گفت‌وگوها برقرار شد، اما منازعه دیپلماتیک بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی با قطر رشته مذاکرات جدید را گسست.

حضور شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین، در اجلاس شورای همکاری خلیح فارس در ریاض در سال گذشته میلادی فرصتی برای اجرایی شدن این توافق قدیمی را فراهم ساخت. این اتفاق بر بستر توافق کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس برای کنار گذاشتن اختلافات و آمادگی برای گسترش مناسبات تجاری و توسعه‌رخ داد.

چین در طرح بلندپروازانه "ابتکار کمربند" جایگاه ویژه‌ای برای کشورهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی در نظر گرفته است. علاوه بر این، چین سرمایه‌گذاری گسترده در حوزه‌های مختلف با امضای ۳۴ قرارداد در عربستان را شروع کرد. همچنین دو کشور در حوزه نظامی و امنیتی نیز همکاری گسترده‌ای دارند. چین همکاری نظامی گسترده‌ای با امارات متحده عربی نیز دارد و شایع است که در حال ساخت یک پایگاه نظامی مخفی در این کشور است. چین همچنین قرارداد گسترده و طولانی در خرید گاز از قطر دارد.

در فراسوی اقتصاد، چین به عنوان یک قدرت نوظهور در عرصه جهانی و به عنوان یکی از بنیان‌گذاران پیمان "شانگهای" تمایلی زایل‌ناشدنی در تضعیف و به چالش کشیدن هژمونی و موقعیت آمریکا و اروپا در خلیج فارس دارد.

بنابراین با توجه به ملاحظات پیش‌گفته، ثبات منطقه خلیج فارس و برقراری روابط گسترده با کشورهای عضو منافع بزرگی برای چین و اقتصاد رو به رشد آن دارد. تحقق و تضمین این منافع نیازمند کاهش تنش بین کشورهای حاشیه خلیج فارس و مدیریت اختلافات است. از این رو چین در سال گذشته تلاش زیادی را صرف رایزنی با کشورهای متخاصم و کاستن از اختلافات کرد. عادی شدن روابط دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی از نتایج این تلاش‌ها است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

چین اکنون بر بستر سیاست نگاه به شرق جمهوری اسلامی ایران و موازنه‌سازی جدید عربستان در روابط خارجی با دور شدن از غرب جایگاه ویژه و مهمی در اثرگذاری بر معادلات قدرت خلیج فارس پیدا کرده است. چین برخلاف آمریکا بر هر دو بلوک طرف منازعه منطقه اهرم فشار دارد. گسترش روابط تجاری چین با کشورهای خلیج فارس، و در سطحی بالاتر خاورمیانه، باعث می‌شود که منافع مشترکی بین آنها ایجاد شود.

در این چارچوب چین در دهه گذشته تلاش کرده است تا یک پیمان منطقه‌ای در خاورمیانه برای حل و فصل اختلافات و هماهنگی در تعاملات اقتصادی و دیپلماتیک منعقد شود. این کشور که با هر دو طرف منازعه و رقیب روابط خوبی دارد، منافع خود را با میانجی‌گری می‌تواند بهیه کند.

موفقیت چین در جایگاه میانجی و هماهنگ‌کننده در خلیج فارس از ابعادی اتفاقی مثبت است که با توجه به اثرگذاری بر هر دو طرف منازعه می‌تواند آنها را به سمت مصالحه و کاستن سطح درگیری ترغیب کند و حتی نیاز آنها به تامین سرمایه و نیازهای اقتصادی و نظامی را تبدیل به اهرم فشار برای دیکته کردن نظر خود و ایجاد موازنه در رقابت‌ها کند.

اما از سوی دیگر ،گسترش نفوذ حکومتی با مختصات چین کمونیست در خلیج فارس که ترویج‌کننده نظام حکمرانی اقتدارگرایانه و غیردمکراتیک است، تهدیدی راهبردی برای جوامع مدنی و مردم کشورهای منطقه محسوب می‌شود. همچنین با سرریز کردن رقابت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک شرق و غرب، ناآرامی‌ها و تلاطم‌های جدیدی را وارد منطقه می‌کند.

چین مطابق پیمان منطقه‌ای مورد نظرش می‌خواهد قابلیت‌های نظامی و امنیتی‌کشورهای حاشیه خلیج فارس را با مدیریت رقابت بین آنها توسعه دهد. اما از آنجا که برخی از این کشورهای پیمان‌های نظامی با دولت‌های غربی دارند، گسترش مداخلات چین باعث تشدید رقابت تسلیحاتی نیز خواهد شد. میانجی‌گری و مداخلات چین تضمینی ایجاد نمی‌کند که هر لحظه آتش منازعات قدیمی بین برخی از کشورهای مزبور بالا نگیرد.

بنابراین گسترش نقش‌آفرینی چین ریسک‌هایی، هم برای سرزمین اژدها و هم برای کشورهای حاشیه خلیج فارس، دارد که توسط حاکمان اقتدارگرا کنترل‌پذیر ارزیابی شده‌اند. از این رو میدان‌داری چین در خلیج فارس بر بستر مناسبات جهانی یک واقعیت عینی و تغییرناپذیر در افق زمانی پیش‌رو است.

اکنون خلیج فارس بعد از هلند، پرتغال، بریتانیا و آمریکا شاهد حضور چین به عنوان یک قدرت خارجی و بیرون از منطقه است که معلوم نیست چه تغییرات ماندگاری را در این منطقه حیاتی و راهبردی دنیا پدید خواهد آورد.

فعلا قدرت مالی چین و توانایی‌های فناوری آن مشوق کشورها برای گسترش همکاری است. انتظار غرب برای توجه به دمکراسی و حقوق بشر دیگر عاملی است که کشورهای پیرامون خلیج فارس را به چین نزدیک می‌کند. غرب نیز در هماوردی با چین وزن بیشتر را به خاور دور و هند و اقیانوس آرام می‌دهد و از این رو، فضا را تا حدی برای چین خالی کرده است.

در مجموع به نظر میرسد که تصمیم‌گیران کشورها چندان اعتنایی به پیامدهای ماندگار تبدیل شدن چین به قدرت اثرگذار در تنظیم معادلات سیاسی و ژئوپلتیک خلیج فارس ندارند.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

علی افشاری تحلیلگر سیاسی
پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر