اوته وبر، معلم دبیرستان
۱۳۸۹ تیر ۲۲, سهشنبهاوته وبر جغرافیا و زبان انگلیسی تدریس میکند. او میگوید: «هر روز صبح وقتی خانه را ترک میکنم آرزو میکنم که ای کارش مدرسه اینقدر زود شروع نمیشد. دوست داشتم یک کم دیرتر سر کار میرفتم.» خانم معلم در مدرسه دخترانه "اسنبورگ" کار میکند. مدرسهای که به نظر او:«هیچ کس دوست ندارد آن را ترک کند. چون شاگردان خوبی دارد.»
اوته وبر ۵۷ ساله علاقمند است در زمینهای که تدریس میکند، اطلاعات عمومی بیشتری داشته باشد. او به همین جهت سعی میکند منابع درسی را مرتب تغییر دهد. با این کار از درسدادن لذت بیشتری میبرد. در مورد شغل معلمی میگوید: «چیزی که دوست ندارم، در خانه نشستن و برگه تصحیحکردن است. آمادهکردن سوالهای امتحانی را دوست دارم چون خودم هم کنجکاو هستم.»
خانواده معلمها
اوته وبر برخی از روزها تا شش ساعت تدریس میکند. درچنین روزهایی او حتی در زنگهای تفریح هم وقت نفسکشیدن ندارد. معلم مدرسه بودن آسان نیست. خانم معلم خود میگوید: «من معلم شدم چون پدرم معتقد بود که معلمی کار بدی نیست. او خودش کارمند اداره مالیات بود. من دوست نداشتم پشت میز کار کنم. اما معلم بودن یعنی چه؟ را هم در طول این سالها فهمیدم.»
شوهر اوته وبر هم معلم دبیرستان است. البته او در مورد شوهرش میگوید: «وقتی با هم آشنا شدیم نمیدانستم که معلم مدرسه است. معلم اسکی من بود. جالب اینجاست که در یک دانشگاه و یک رشته تحصیل کرده بودیم اما همدیگر را قبل از اسکی هرگز ندیده بودیم.»
اوته وبر غیر از تدریس، داوطلبانه با یک پروژه آموزشی هم همکاری میکند. این پروژه بخشی از فعالیتهای موسسه "اقتصاد آلمان" در شهر کلن است. هدف این پروژه آشنا کردن دانشآموزان با دنیای کار است. در این پروژه دانشآموزان یک شرکت تأسیس میکند و بعد یک سال تمام آن اداره میکنند.
اوته وبر به دلیل همکاری با این پروژه از طرف وزیر آموزش و پروش ایالت نوردراین-وستفالن هم تقدیرنامه دریافت کرده است. او توضیح میدهد که کاملا اتفاقی با این پروژه آشنا شده است. اوته وبر در واقع به جای همکار دیگری که نمیتوانست این پروژه را همراهی کند، مسئولیت این کار را بر عهده گرفت. او میگوید: «خیلی هم خوشم آمد و تصمیم گرفتم که سالهای بعد هم همکاری داشته باشم.»
پروژه خانههای دستهجمعی سالمندان
اوته بر به کارش علاقمند است اما دوست دارد بعد از سه دهه تدریس کاری دیگر بکند، حتی بهصورت داوطلبانه. او میگوید: «مثلا دوست دارم برای سازماندهی خانههای جمعی سالمندان کاری بکنم. شیاد کمی مسخره به نظر برسد اما من به هیچ وجه دوست ندارم وقتی پیر شدم سر از خانه سالمندان دربیاورم.»
به همین دلیل هم خانم معلم معتقد است باید روی پروژهایی مثل خانههای دستهجمعی برای سالمندان کار کرد. او توضیح میدهد: «یعنی افراد مسن در یک خانه جمعی با آشناها، دوستان و حتی برخی از اعضای فامیل زندگی کنند. حتی با جوانترها. اینطور همه دور هم هستند و کسی احساس تنهایی نمیکند.»
دو دختر اوته وبر نزدیک او زندگی میکنند. دختر کوچکترش در طبقه بالای خانه آنها ساکن است. این خانه را خانم معلم و شوهرش ۲۵ سال پیش خریدند. دخترها زندگی خودشان را دارند. اوته وبر مادربزگ است، اما لازم نیست مراقب نوههایش باشد. او به اندازه کافی وقت دارد تا به کارهایی که دوست دارد برسد؛ مثلا زبان یاد بگیرد: اسپانیایی یا پرتغالی. او در ضمن دوست دارد زبان روسیاش را کمی تقویت کند. اوته روسی را در دوران مدرسه یادگرفته است. او دوست دارد سفر کند؛ سفر به سرزمینهای که تا به حال ندیده است.