1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

القاعده در مغرب • تفسیر

پتر فیلیپ۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه

انگیزه‌های بمب‌گذاران الجزایر در میان مردم این کشور رواج و اعتبار ندارد، ولی نارضایتی این مردم از رژیم عبدالعزیز بوتفلیقه آنها را به حمایت از گروه‌های افراطی سوق می‌دهد.

https://p.dw.com/p/AEwi

از پس ا ز یازده سپتامبر، حملات تروریستی، در هر جایی که اتفاق بیفتند، بی‌حساب و کتاب به القاعده نسبت داده می‌شوند. اغلب هم به این دلیل ساده، که هم از حمله و هم از کسانی که طراح آن بوده‌اند، می‌توان چهره خبیث‌تری در افکار عمومی به وجود آورد و از این طریق ناتوانی و درماندگی خود در قبال آنها را راحت‌تر توجیه کرد. در این میان، به دلایل مشابه، برای معرفی عاملان ترورها استفاده از یک مارک فراگیر به نام " ترور- شرکت با مسئولیت محدود" رایج شده است که حوزه عملش گویا گستره‌ای به وسعت جهان است. این مارک را حالا دیگر خود عاملان حملات تروریستی نیز به کار می‌گیرند. و این در حالی است که جماعت گردآمده به دور اسامه بن لادن مدت‌ها دیگر آن نیست که قبل از 11 سپتامبر بود. به عبارت دیگر، القاعده دیگر نه یک شبکه بین‌المللی تروریستی با هدایت و رهبری متمرکز، که شرکتی است با واحدها و نمایندگی‌های مستقل، که صرفا از لحاظ طرح‌ها و رویکردهای کلی با هم پیوند دارند. القاعده اینک به نامی بدل شده که هر کس بنا به مقتضیات می‌تواند آن را به کار گیرد.

از اوایل سال جاری گروه‌های اسلامی مغرب به همین شیوه روی آورده‌اند. گروه الجزایری موسوم به "دعوت و قِتال" (الجماعة السلفية للدعوة والقتال) همراه با گروه‌های هم‌مرام و هم‌بسته‌اش در مراکش و تونس و موریتانی، مشترکاً نام "سازمان القاعده برای مغرب اسلامی" را برای خود انتخاب کرده‌اند. آنها به رژیم‌های حاکم بر این کشورها اعلام جهاد داده‌اند تا به جای آنها یک نظم اجتماعی مبتنی بر مبانی اسلام ایجاد کنند.

این هدف البته تازه نیست. در دهه گذشته میلادی نیز، گروه‌های رادیکال جورواجوری تلاش کردند از طریق یک منازعه خونین، رژیم الجزایر را ساقط کنند. زمینه‌ساز چنین نزاعی، اقدام رژیم در بی‌اعتبار اعلام کردن نتایج انتخابات پارلمانی سال 1992 بود که گروه‌های رادیکال یادشده در آن به پیروزی رسیده بودند. هسته تندرو و سخت این گروه‌ها را کسانی تشکیل می‌دادند که اصطلاحاً "افغان‌ها" نامیده می‌شدند. اینان داوطلبانه به افغانستان رفته بودند تا علیه نیروهای اشغالگر شوروی مبارزه کنند و پس از بازگشت به الجزایر، باورشان این بود که می‌توان در میهن خویش نیز به اهداف مشابه‌ای دست یافت.

در واقع، افغانستان حلقه پیوند این الجزایری‌ها با اسامه بن لادن و گروه القاعده بود. ولی انگیزه شورش آنان در کشور خودشان از عوامل و مسائل بومی‌ای نشأت می‌گرفت که با ایدئولوژی اسلامی هم درآمیخته بود. این عوامل بومی عبارت بودند از فلاکت اقتصادی و فقدان چشم‌انداز، به ویژه در نزد جوانان، به علاوه سرکوب رژیم و نیز رابطه نزدیک آن با به اصطلاح "کافران"، که در وهله اول به فرانسه و آمریکا اطلاق می‌شد.

در سال‌های اخیر تلاش عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس‌جمهور الجزایر این بوده است که با پیشنهاد عفو به اسلام‌گرایان این دور باطل را بشکند. البته رسواترین و بدنام‌ترین گروه‌ها و افراد خشونت‌‌گرا از دائره پیشنهاد بوتفلیقه مسثثنی شده بودند و گروه‌های سَلَفی هم، خود آن را نپذیرفتند. حالا این گروه‌ها که به یک نیروی چند صد نفری متکی‌اند قصد ادامه نبرد و گسترش آن به کشورهای همسایه را دارند. در این کشورها نیز شرایطی مشابه الجزایر، ناراضیان را به دامن گروه‌های ستیزه‌جوی یادشده می‌راند.

خطا است اگر از ترورهای الجزایر شکست سیاست آشتی ملی نتیجه گرفته شود. اکثریت مردم این کشور خواهان صلح و آرامش‌اند. برای آنها دویست‌هزار کشته جنگ داخلی در دهه گذشته از کافی هم کافی‌تر است. ولی این مردم در عین‌حال خواهان کمینه‌ای از رفاه و آزادی هم هستند. و مادام که این اندک رفاه و آزادی از آنها دریغ شود، نیروهای تندرو چه در الجزایر چه در سایر کشورهای مغرب زمینه مساعدی برای رشد و جولان خواهند یافت. خشم و غضب این گروه‌ها هم، نه تنها حکومت‌های خودی بلکه دوستان این حکومت‌ها در آن سوی مدیترانه (اروپا) و در آن سوی اقیانوس اطلس ( آمریکا) را نیز نشانه خواهد رفت.