استنلی کوبریک و جنون کمالگرایی
۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبهاستنلی کوبریک یک کمالگرای شیفته بود. وی پیش از ساختن فیلمهای خود، سالها کار تدارکاتی انجام میداد. با نیت ساختن فیلمی دربارهی ناپلئون، ده ها تاریخدان و پژوهشگر را به خدمت گرفت. آنان انبوهی از فاکتها را در دهها دفتر قطور گردآوردند. بانک اطلاعاتی عظیمی دربارهی ناپلئون فراهم آمد. چهلهزار برگ کاغذ، رویدادهای زندگی و ویژگیها ناپلئون را ثبت کردند: از آمار و ارقام مصافهای جنگی وی گرفته تا عادات غذاخوری اش. ولی کوبریک این فیلم را هرگز نساخت!
نخستین گامها
استنلی کوبریک در تاریخ ۲۶ ژوییهی ۱۹۲۸ در خانوادهی یک پزشک یهودی در نیویورک زاده شد. پدر و مادرش اتریشیتبار بودند. کوبریک از همان نوجوانی به عکاسی و فیلمسازی دلبستگی داشت. در دورهی دبیرستان، عکاس روزنامهی دیواری مدرسه بود و پس از پایان تحصیل به عنوان عکاس برای مجلهی نیویورکی «لوک» کار میکرد.
کوبریک در سال ۱۹۵۱ نخستین فیلم خود «روز نبرد» را ساخت که مستندی کوتاه دربارهی زندگی یک مشتزن نیویورکی بود. این مستند با موفقیت روبرو شد. کوبریک پس از ساختن دو مستند کوتاه دیگر، در سال ۱۹۵۳ نخستین فیلم بلند سینمایی خود «هراس و هوس» را ساخت که افزون بر کارگردانی، فیلمبرداری، صدابرداری و تدوین آن را نیز برعهده داشت. خود او در این باره گفته بود: «برای یادگیری حرفهام، نیازمند این تجربیات بودم».
دومین فیلم بلند کوبریک «بوسهی قاتل» نام داشت که در سال ۱۹۵۵ ساخته شد. این فیلم در جشنوارهی لوکارنو درخشید و جایزهی بهترین کارگردان را نصیب کوبریک ساخت. دیگر توجه محافل هالیوود به او جلب شده بود.
کوبریک یک سال پس از آن فیلم پرهیجان «قتل» را ساخت که داستان آن دربارهی باندهای تبهکار زیرزمینی در آمریکا بود. این فیلم با ستایش منتقدان آمریکایی و جهانی روبرو شد و موفقیت آن، موقعیت مالی و هنری کوبریک را تثبیت کرد. ولی موفقیت بزرگ و جهانی کوبریک با فیلم جنگی «راههای افتخار» به دست آمد که در سال ۱۹۵۷ ساخته شد ودر آن کرک داگلاس ایفای نقش میکرد. داستان فیلم به موضوع سهل انگاری، بزدلی، فساد و نیزخیانت در واحدهای نظامی ارتش، در جریان یک حملهی نظامی مربوط میشود. کوبریک در زمان ساختن این فیلم تنها سی سال داشت.
کوبریک در ۳۲ سالگی جسورانه دست به ساختن فیلم تاریخی و عظیم «اسپارتاکوس» زد. کرگ داگلاس هنرپیشهی نامدار هالیوود که یکبار با وی همکاری داشت، کوبریک را برای کارگردانی این فیلم پیشنهاد کرده بود. این فیلم نیز با موفقیت بزرگی روبرو شد، ولی کوبریک از آن خشنود نبود. بارها از تاثیرگذاری ناچیز بر فیلمنامه و تولید و دخالت تهیهکنندگان و هنرپیشگان در کارش گله و انتقاد کرده بود. کوبریک حاضر نبود زیر کنترل کسی کار کند و تصمیم گرفت از آن پس دیگر هرگز فیلمی نسازد که اختیار کامل آن را در دست نداشته باشد. از آنجا که چنین چیزی در هالیوود ممکن نبود، کوبریک راهی انگلستان شد. این تصمیم نشانگر ارادهی استوار او برای تحقق جزء به جزء تصوراتش در فیلمها بود. بدینسان مرحلهی تازهای در زندگی هنری وی آغاز گشت.
آفرینش فیلمهای تازه
کوبریک در سالهای بعد دست به ساختن فیلمهایی زد که همگی جزو کلاسیکهای سینما به شمارمیآیند. «دکتر استرنجلاو» یا چگونه آموختم بمب را دوست داشته باشم، روایتگر ژنرالی آمریکایی است با جنون ضدکمونیستی که دائم در تلاش است با پیشدستی در آغاز جنگ، شوروی را با بمباران اتمی نابود سازد. این فیلم انتقادی دربارهی جنگ سرد، از طنز تلخ و گزندهای برخوردار است و بازی «پیتر سلرز» در نقشهای گوناگون از نقاط قوت فیلم به شمار میآید.
کوبریک در سال ۱۹۶۸ فیلم علمی ـ تخیلی «راز کیهان» (اودیسهی فضایی در سال ۲۰۰۱) را ساخت که بسیاری از منتقدان آن را یک شاهکار سینمایی میدانند. این فیلم روایتگر سفری است از آغاز پیدایش انسان، تا تسخیر کیهان به دست او. «راز کیهان» جایزهی اسکار جلوههای ویژه را از آن خود ساخت و به ژانر علمی ـ تخیلی در جهان سینما تکانهای تازه بخشید. «راز کیهان» را باید سلف فیلمهای علمی ـ تخیلی از گونهی «جنگ ستارگان»، «برخورد نزدیک از نوع سوم» و «ای تی» دانست که بعدها توسط کارگردانانی چون جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ ساخته شدند.
در «راز کیهان» با همهی عناصر سینمای کوبریکی روبرو هستیم: داستانی تخیلی که با موضوعات و معضلات گوناگونی از جمله تکامل انسان، تکنولوژی و شعور مصنوعی سروکار دارد، بدون اینکه پاسخ یا راه حلی روشن برای آنها ارائه دهد؛ استهتیک ویژهی کوبریکی با رویکردهای درازمدت، تاکید برمیمیک چهرهها؛ و همزمان فضایی سرد و با فاصله.
کوبریک دربارهی تصور آرمانی خود از یک فیلم گفته بود: «فیلمها باید مانند موسیقی باشند: زنجیرهای از حالات و احساسات. موضوع، معنا و همهی چیزهایی که در پشت احساسات نهفتهاند، در مرحلهی بعد قرار دارند».
کوبریک در سال ۱۹۷۱ فیلم تخیلی و طنزآمیز «پرتقال کوکی» را ساخت. این فیلم روایتگر زندگی جوان تبهکار و خشونت طلبی است که در زندان تحت رواندرمانی قرار میگیرد تا سرانجام به موجودی مسلوب الاراده تبدیل گردد. قدرت همهجانبهی دانش و کنترل دولت بر همهی ارکان زندگی آدمیان، بیانگر نقد سیاسی و اجتماعی کوبریک است.
کوبریک پس از آن یک فیلم تاریخی دیگر به نام «بری لیندون» ساخت که کار تدارک آن سه سال به درازا کشیده بود. این فیلم نیز مانند «پرتقال کوکی» موفق و پرفروش بود. ولی این موفقیتها ذره ای از سختگیری کوبریک در کار نمیکاست. بلکه بر عکس، وی با گذشت زمان وسواسیتر و کمالگراتر میشد. هالیوود نیز که کوبریک از آن روی گردانده بود، او را ستایش میکرد.
تنها سه فیلم در ۲۵ سال
همین وسواس و شیدایی کمالگرایانه باعث شد که کوبریک در بیست و پنج سال آخر زندگی، تنها سه فیلم بسازد. فیلمهایی با تدارکات درازمدت و از نظر موضوعی کاملا متفاوت که نشانگر توانایی و چیره دستی کوبریک در ساختهای گوناگون بودند. یک فیلم ترسناک به نام «درخشش» (۱۹۸۰) برپایهی رمانی از استفن کینگ و با بازی درخشان جک نیکلسن که در آن نویسندهای در یک اقامتگاه کوهستانی بر اثر حوادثی عجیب دچار جنون و تبدیل به یک جانی میشود. یک فیلم جنگی به نام «غلاف کاملا فلزی» (۱۹۸۹) دربارهی آموزش نظامی سربازان برای گسیل آنان به جبهههای جنگ ویتنام که نقدی کوبنده از دامنزدن به روحیهی خشونت طلبی و کشتن وجدان انسانی در سربازخانههاست. و سرانجام فیلمی اروتیک به نام «چشمان کاملا بسته» (۱۹۹۹) که بحثانگیز و جنجالی بود. کوبریک مدتی کوتاه پس از ساختن این فیلم و پیش از نمایش عمومی آن، بر اثر سکتهی قلبی در لندن درگذشت.
استنلی کوبریک یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینماست. نگاه تیز او به انسان و ژرف بینی او نسبت به بیماریهای اجتماعی، در میان فیلمسازان جهان جایگاه ویژهای به او میبخشد. کوبریک در جشنوارههای سینمایی جوایز گوناگونی برد. وی بارها نیز نامزد دریافت جایزهی اسکار برای بهترین کارگردان یا فیلمنامهنویس اقتباسی شد، ولی تنها یک بار فیلم «راز کیهان» او توانست اسکار جلوههای ویژه را به چنگ آورد.