ابراهيم يونسى / آزادى و دموکراسى، شرط بالندگى ادبيات
۱۳۸۳ بهمن ۷, چهارشنبهزارت ارشاد نباشه که دخالت بکند در فکر من.
ابراهيم يونسى، گرچه هشتاد سالگى را پشت سرگذاشته، چندان به هشتاد سالگان نمىماند؛ خوشرو و قبراق و سرحال است؛ ذهن و زبان هوشيارى دارد و همچنان ساعتها کار مىکند. پاى چپش را در جوانى از دست داده اما همين پاى از دست رفته او را به اين سالها رسانده است.
ابراهيم يونسى از افسران شبکهى نظامى حزب توده بود که پس از کودتاى مرداد ۱۳۲۸ دستگير و زندانى مىشود. او به خاطر همين «نقص عضو» از حکم اعدام نجات مىيابد و با يک درجه «تخفيف» به جبس ابد محکوم مىشود. يونسى در زندان و به صورت مکاتبهاى به تحصيل زبان و ادبيات انگليسى مىپردازد و از مصالح درسى خود کتابى تاليف مىکند که با گذشت بيش از چهل سال همچنان يکى از منابع اصلى براى آشنايى با رموز داستاننويسى به زبان فارسى محسوب مىشود. اين کتاب که تا کنون نه بار تجديد چاپ شده «هنر داستاننويسي» نام دارد که براى نخستينبار در سال ۱۳۴۱ منتشر شده است.
يونسى که خود کرد است پس از انقلاب اسلامى مدتى در کابينهى مهندس مهدى بازرگان به استاندارى کردستان منصوب شد. دوران فعاليت يونسى در اين سمت چندان به درازا نکشيد و پس از آن مغضوب شد و دورانى را در خفا و با دشواريهاى بسيار سر کرد. او حتا به قصد مهاجرت مدتى را در فرانسه ماند. اما عاقبت دوباره به ايران بازگشت و به کار و زندگى ادامه داد. يونسى مدت مديدى نيز ممنوعالقلم بوده و ترجمههايش را با نامهاى ديگر منتشر مىکرده است.
او که در دوران کار خود بارها مزهى سانسور را چشيده، از پس تحربههاى بسيار بر اين اعتقاد است که آزادى و دموکراسى شرط هر تحولى است و به ويژه هنرمندان براى آفرينش خلاقانه بايد بدون هيچ مانع و سانسورى امکان باليدن و شکفتن بيابند: «من فکر مىکنم مسئله همان دموکراسى است. يعنى دموکراسى بايستى بيايد و در اين دموکراسى يک موج جديدى از نويسندگان جديد بهوجود بيايد که هيچگونه مانع و رادعى هم جلوشان نباشد. همان چيزهايى را که من نمىپسندم و مىگويم نبايد نوشت و اينها تابوست، همين تابوها را بنويسند و جاى خودشان را پيدا کنند. و جامعه اينها را انتخاب بکند. من تصور نمىکنم بدون دموکراسى بشود همچين کارى کرد. به هر ترتيب اصلش اين است که اين آزادى .... يعنى اصل اين است که وزارتى به نام وزارت ارشاد نباشه که دخالت بکند در فکر من. الان ملاحظه بکنيد، باور کنيد گاهى اوقات مىنويسند، يا نوشته بودند از صفحهى ۲۷ تا صفحهى ۹۷ حذف شود. شما برويد و از نشر نگاه در مورد کتابهاى من بپرسيد و ببينيد جوابى که دادند چطور بوده است. ديگر نمىدانند که، صدبار هم همه جا گفتيم، آقا، منى که مىآيم و رمانى مىنويسم، اين رمان پايههايى دارد، اصولى دارد. به اصطلاح «پلان» اين رمان يا «پلات» اين رمان جورى است که آقاى فلانکس بايد فلان عمل را انجام بدهد. تو وقتى همينطورى فلهاى مىگويى از صفحهى ۹۷ تا ۱۵۰ حذف شود.... آخر اين چهطور مىشود؟ باور بفرماييد که اين واقعيت است که خدمتتان عرض مىکنم.
گمان مىکنم در مورد کتاب من، همين «گورستان غريبان» بود که يک روزى آقاى احمد محمود گفتند که من مىروم آنجا [ارشاد] يهلوى آقايى، که گويا از راديو و تلويزيون منتقل شده بودند براى همکارى با وزارت ارشاد، گفتند به من حرمتى قائل است من حق دارم بروم و براى کتاب تو هم صحبتى بکنم. گفتم آره. خيلى هم ممنون مىشوم. ساعت تقريبا دوازده بود که به من تلفن کرد که آقا، همين حالا به ناشرت بگو همين حالا بره آنجا اجازه کتابت را بگيرد. من هر چى زنگ زدم ناشر را پيدا نکردم، فردا گشتم و ناشر را پيدا کردم و به هر ترتيب او را فرستادم. اولا پانزده روز او را برد و دواند و او را نديد. بعد از پانزده روز ديديم يک کاغذ براى ما آمده، سابق فرض بفرماييد ۸۷ فقره بود، که نوشته بودند بايد حذف شود يا اينطور و آنطور بشود، حالا شده ۱۲۰ فقره .... توجه مىکنيد؟ خيلى راحت. گفتم اقاى محمود واقعا خيلى متشکرم. گفت خيلى خوشحالم برايت اين کار را کردم. گفتم برادر سى مورد ديگر هم اضافهکردند! توجه فرموديد؟ خب، نفهميدم آخر، شما که داستان ننوشتهايد، شما که رمان ننوشتهايد، آخر نمىفهميد که اين شخصيت داستانى موتور اين داستان است؟ شخصيات داستانى موتورهاى داستان هستند. تو نمىدانستى وقتى اين بابا رو حذف کنى من ديگر يک موتورم افتاده؟! و بعد ديگران و جاهاى ديگر ....»
ابراهيم يونسى که سطح ادبيات داستانى در ايران را نازل مىداند و به صلاحيت برخى از کسانى که کلاسهاى داستاننويسى برپا کردهاند به ديدهى ترديد مىنگرد، دربارهى سهم مميزى و عوامل ديگرى که کيفيت ادبيالت را تنزل داده اعتقاد دارد: «اين را مطمئن باشيد که در مورد ما اينطورى است. يعنى يک مقدار سهيم شدن وزارت ارشاد يا هر ارشاد ديگرى که خواسته ارشاد بکند، در فکر و ذهن نويسنده باعث آن است. و يک مقدارش را هم بايد نگاه کنيم و ببينيم، مثلا، کى رمان و داستان به کشور ما آمدهاند. با تاريخ مشروطه شروع مىشود؛ با بزرگ علوى و آقاى جمالزاده آمده. تا اين «هنر داستاننويسي» که در سال ۱۳۴۱ منتشر شد، تا آن وقت، چه کتابى در مورد داستاننويسى منتشر شده بود؟ هيچى نبود. الانش را هم که شما نگاه بکنيد، من که نگاه مىکنم همان اصطلاحات سوم شخص و اول شخص مفرد و فلان و ... نمىدانم از همين صحبتهاست. همه به اصطلاح ناخنک از همانجاست. بنده هم که اينها مال خودم نبوده. دورهاى را در زندان و از طريق مکاتبهاى گذراندم که در اين دوره کتاب درسىاش اين جزواتى بود که بنده برداشت کردم و با يک مقدار مطالعهى خودم و اينها را آوردم و به صورت يک کتاب از آنها استفاده کردم. شما مىبينيد با همين مصالح، که يک عدهايش را هم شايد بتوان ناپخته و خام گفت، چون غير از آن چيزهايى که من از دروس آن موسسه برداشت کردم باقيش که قضاوت خودم بوده قضاوتى نبوده که مثلا فرض بکنيد امتحان داده باشه و صحت و سلامتش يا عمقش ... توجه مىکنيد؟ اين است که بنده فکر نمىکنم در چنين شرايطى، وقتى هم اينقدر جوانيم و اينقدر خاميم، و هم اينقدر بهاصطلاح کارنکرده هستيم و بىمرجع و چيزى دم دست نداريم بخواهيم به خودمان اجازه بدهيم حالا کلاس داستاننويسى باز بکنيم. کلاس داستاننويسى باز کردنش هيچ اشکالى ندارد، به شرط اينکه بدانى و بشناسى، حداقل صدتا داستانى که بزرگان نقد کردهاند و در صداقت حرفشان شک و شبهه نيست، اينها را خوانده باشي. شما بايد وقتى به عنوان معلم درس مىدهى، قواعد و اصولش را بلد باشى، مثل هر کار ديگر و مثل هر معلمى در هر کلاسي.»
ابراهيم يونسى در کنار ترجمه به نوشتن رمان نيز مىپردازد. او همچنين خاطرات خود را در کتابى با نام «زمستان بىبهار» گردآورده است. يونسى اين نام را اشاره به بهارانى مىداند که نسلها در پى و در انتظار آن حکومتهاى مختلف، و زمستانهاى بسيار را تجربه کردنهاند.
بهزاد کشميرىپور، گزارشگر صداى آلمان در تهران