آقای نویسنده، ۹۰ سالگیتان مبارک!
۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه
"جروم دیوید سلینجر" ( به اختصار جی. دی. سلینجر) به هیچ عنوان از آن دست نویسندههایی نیست که عادت دارند هر روز سری به کافهی دنج و کوچک شهرشان بزنند، چیزی بنوشند، کمی خوش و بش کنند و بعد از چند ساعت هم راهی خانه شوند. دستکم مردم شهر "کورنیش" در "نیوهمپشایر" آمریکا، جایی که این نویسنده زندگی میکند، چنین تصویری را از او به یاد ندارند.
سلینجر چگونه زندگی میکند؟ هنوز هم مینویسد؟ آیا داستانهای بیشتری از خانواده "گلس" در راه خواهند بود یا اینکه او قبل از مرگش تمام دست نوشتههایش را خواهد سوزاند؟
نزدیک به ۴۳ سال است که این سوالها بیجواب ماندهاند، یعنی درست از زمانی که سلینجر تصمیم گرفت، در خلوت بنویسد و از آن زمان به بعد هم ارتباطش را با دنیای بیرون قطع کرد. در تمام این سالها هیچ نوشتهای از او در جایی منتشر نشده و زندگی خصوصیاش همچنان مبهم است. تنها چیزی که با قطعیت میتوان میگفت، این است که سلینجر زنده است و در روز اول ژانویه، نود ساله شده است.
سال ۱۹۴۴ ارنست همینگوی، سلینجر جوان را یک "استعداد بینظیر" خواند، آن هم زمانی که تازه برای نخستین بار داستانی از سلینجر به چاپ رسیده بود. هفت سال بعد از آن تاریخ رمان "ناتور دشت" نشان داد که پیشگویی همینگوی هیچ به خطا نرفته است. چاپ این کتاب در سال ۱۹۵۱ پایه شهرت و محبوبیت فراگیر سلینجر بود. دو سال بعد، یعنی در سال ۱۹۵۳ کتاب دیگر او با نام "نه داستان" منتشر شد.
دهه ۶۰ با چاپ کتاب "فرانی و زویی" شروع شد؛ دو داستان بلند درباره خانواده "گلس" که بدنه اصلی داستانهای سلینجر را تشکیل میدادند. سال ۱۹۶۳ بار دیگر همین خانواده در کتاب "تیرهای سقف را بالا بگذارید، سیمور: یک پیشگفتار" سر از کتابفروشیها در آورد.
در شماره ۱۹ ژوئن سال ۱۹۶۵، مجله "نیویورکر" داستان "هپورت، شانزدهم، ۱۹۲۴" را منتشر کرد. داستان در واقع نامهای است از طرف سیمور گلس هفت ساله که در یک اردوی تابستانی آن را نوشته و برای خانوادهاش فرستاده است. این داستان تنها برای یک بار در این مجله چاپ شد.
دوران سکوت
در دهه ۶۰، در حالی که شهرت سلینجر جهانی شده بود و همه چشم به انتظار نوشتههای بیشتری از او بودند، سلینجر بدون هیچگونه توضیح از پیش اعلام شدهای، به سکوت فرو رفت و انزواطلبی را برگزید. از آن زمان به بعد هیچ خطی از داستانهای او در جایی منتشر نشدند و او تنها در یک گفتوگوی تلفنی در سال ۱۹۷۴، به خبرنگار "نیویورک تایمز" گفت که «تنها برای سرگرمی مینویسد.»
هر چه که در این میان از زندگی خصوصی سلینجر به بیرون درز پیدا کرده، از زبان دیگران بوده است. در سال ۱۹۹۸ کتاب خاطراتی چاپ شد که نویسندهاش، "جویس ماینراد"، برای نه ماه یکی از معشوقههای سلینجر به شمار میرفت. با این کتاب بود که هواداران فهمیدند، نویسنده محبوبشان هر روز یک لباس کار آبی رنگ میپوشد، پشت ماشین تحریرش مینشیند و تمام روز را با نوشتن سر میکند. البته ماینراد در زمانی که با سلینجر هم خانه شده بود، نوزده سال داشت و سلینجر ۵۳ ساله بود.
سلینجر در میان ایرانیان هم نویسنده شناختهشدهای است. کتاب "ناتور دشت" او با دو ترجمه روانه بازار شد و بعد از آن هم آثار دیگری از این نویسنده آمریکایی مثل نه داستان (در ایران با نام دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم)، جنگل واژگون، فرانی و زویی و یادداشتهای یک سرباز توسط مؤسسههای انتشاراتی مختلف چاپ شدند که در این میان سهم انتشارات ققنوس و نیلا بیشتر بوده است.
پای این نویسنده آمریکایی به سینمای ایران هم کشیده شده است. سال ۱۳۷۳ داریوش مهرجویی فیلم "پری" را با برداشتی آزاد از داستان "فرانی و زویی" ساخت.
سلینجر روز اول ژانویه سال ۲۰۰۹، نود ساله شد.