1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

گفت وگو با فرهاد دریا آوازخوان محبوب ونامدارافغانستان

۱۳۸۴ آذر ۱۰, پنجشنبه

"موسیقی دانشکده آموزش ارزش های فرهنگی برای اجتماعات شهروندان بیرون از افغانستان است. عشق برای من یک بیکرانگی یی است که بدون آن من هیچ هویت ندارم"

https://p.dw.com/p/DF6v
"من عشق را میسرایم ، عشق را فریاد میکشم ، عشق را زندگی میکنم و نفس میکشم . "
"من عشق را میسرایم ، عشق را فریاد میکشم ، عشق را زندگی میکنم و نفس میکشم . "

فرهاد دریا هنرمند نامدار افغانستان با اجرای کنسرتهایی در شهر های هامبورگHamburg ، اسنEssen ،فرانکفورت Frankfurt، و مونشنMünchen آلمان که نه تنها موسیقی و هنرش بلکه ابتکار تغییر در نحوه ی اجرای برنامه ها و کنسرتهایش از جانب دوستان هنرش مورد استقبال خوبی قرار گرفت ،درگفت وگویی ویژه ای با رادیودویچه ویله ، درمورد تغییرات درنحوه ی اجرای برنامه هایش ودرمورد دلیل موفقیت هایش صحبت نموده است .

دویچه ویله : کنسرت شما خیلی متفاوت باکنسرت های دیگران بود. تغییرات در اجرای کنسرتهایتان را چگونه یافتید و احساس تان پس از این موفقیت چگونه است؟
فرهاد دریا :ابتداء خوشحال هستم که آنچه را که شما هم تغییر مینامید و من هم تغییر اعلام کردم. از سوی دوستداران کار و هنر من با خوشحالی پذیرفته شد که این کمال خوشبختی و سربلندی من است. چون نتیجه سالیان دراز کار هایم است . من تلاش کردم که فضای کنسرتها را عوض نمایم ، دگرگون بسازم. در ابتداء باید گفت که این فضاء چگونه و چه بوده که ضرورت به تغییرش است . یک نوع فضای بسته ، قید و قبض در تمام این برنامه ها حکمفرما بود ، البته من نمیخواهم بگویم که این قصور تنها از خود هنرمند است و اشخاص مشخصی هم منظورم نیست . در ین رابطه عوامل متعددی سهیم است که باعث خلق چنین فضایی شده است ، و باعث ایجاد چنین فضایی شده بود که در تنیجه فضایی ایجاد شده بود که برای هیچکسی شیرین و دلخواه نبود ، و قرار قرار شنونده های کنسرتها از سالون های کنسرت افغانی فرار کرده میرفتند و تعداد کنسرت ها کمتر شده و به ین صورت از رونق میافتد . اول باید بگویم که در اجرای یک کنسرت ، اگر مؤفق یا نا مؤفق است در مجموع ، عمدتآ سه جانب سهیم است به این مفهوم که هنرمند ،کنسرت گزار و شنونده یا مردم ، جوانبیست که در اجرای کنسرت سهم دارند . بناءً وقتی هرسه جهت را که یاد کردم با هم همصدا و در تفاهم نباشند یک گوشه ی این مثلث که بلنگد ، یک گوشه ی این فضاء خراب می شود . این فضاء ناراحت کننده بود. بخاطریکه هر سه این گوشه شکست و ریختی درکارشان بود .
دویچه ویله : وضعیت موسیقی افغانستان را چگونه می بینید ؟
فرهاد دریا : اینرا همیشه گفته ام که به قول تاجیکها که موسیقی رسمی ما ، موسیقی جدی ما حالا طوی گَرد است . یعنی حتی جدی ترین آواز خوان های ما که بهترین آواز ها را هم دارند کمتر به خود زحمت میدهند واز ساده ترین و روان ترین آهنگها استفاده میکنند . همان لیست ها را از جیب میکشند و با عین نوازنده ها ، حتی با یک نوازنده آنرا اجراء می کنند . حتی گاهی در یک ستیژ کلان ، فقط یک تنه روی ستیژ میاستند و تمام آلات موسیقی را هم خود شخص آواز خوان مینوازد و حتی وسایل صوتی خودرا هم خود آواز خوان کنترول و اداره می کند .

دویچه ویله : چقدرنیازبه تغییر وجودداردوچگونه می شود تغییرآورد؟

فرهاد دریا: باید گفت که قسمت اعظم ، نه تنها قسمت اعظم حتی تقریبآ کل موسیقی دیده افغانستان ، مهاجر شدند. وموسیقی بخاطر کمبود های بزرگتر در زندگی این قشر ، جای بزرگتر گرفت. یعنی تقاضای بیشتر را باید موسیقی پوره میکرد و اینرا اهل موسیقی کمتر دانست . توجه کنید بیرون از افغانستان ، جوانتر ها ، نسل جوان فقط به ارتباط موسیقی در کنار خانواده های خود جمع میشوند .یا اگر جشنی باشد ، عیدی و یا براتی باشد ، یا مناسبت فرهنگی دیگری باشد؛آنها فقط به ارتباط موسیقی کنار هم میاستند و به نام افغان یک مناسبت فرهنگی را تجلیل می کنند. با زبانهای اصلی پدری و مادری خود از طریق موسیقی آشنا میشوند ، هزار و یک گوشه اخلاق و زندگی افغانی را جوانان از طریق موسیقی و مجالس موسیقی تجربه میکنند و میاموزند. یعنی موسیقی یک دانشکده آموزش ارزش های فرهنگی برای اجتماعات بیرون از افغانستان افغانها میشود بنابرین ما باید موسیقی را بسیار جدی بگیریم ، دست کم نگیریم. و اکنون ببینیم که آنانیکه کنسرت گزار اند که ضلع دیگر کنسرت است آنها چه کرده بودند و چه کرده اند . آنها نازل ترین ، ارزان ترین و خراب ترین سالون ها را در اختیار مردم وهنرمندان گذاشتند و اعتبار هنرمندان را خراب کردند . وقتیکه مردم در سالون های بسیار خراب و ویران و به اصطلاح زده و زخمی داخل می شوند دراولین لحظه این اولین اشاره احترام نشدن آنهاست . وقتیکه احترام نبینند مسلم است احترام هم نمیگذارند . حتی همین خراب بودن فضای سالون ها و صداونور ، برای اینکه کنسرت گزار چیزی بیشتری در جیبش بماند ، بقدری فضارا مکدر میسازد که باعث جنگها و دست و گریبان شدن بچه های جوانتر می شود.
بهر صورت ضلع دیگر اجرای کنسرت ها مردم است یااگر دقیق تر بگوییم است. به همانگونه که آواز خوان لیست بسیار بزرگی را از جیب روی ستیژ میکشد مردم هم لیست بسیار طویلی برای کنسرت رفتن باید داشته باشند . آداب کنسرت رفتن برای همه معلوم است ، اگر معلوم نیست بازهم نظر به تجربه برایشان معلوم می شود . هر قدر که کنسرت های بهتری را ببینند تقاضای یک کنسرت خوب را بیشتر درک می کنند تا خود شان عزت شوند و پس دوباره به برنامه ها ، هنرمند و فرهنگ خود احترام بگذارند و همین سه ضلع مثلثی را که گفتم روی هم تآثیر میگذارند و از همدیگر رنگ میگیرند. هنرمند از مردم ، مردم از کنسرت گزار و هنرمند و کنسرت گزار روی مردم اثر میگذارند.

دویچه ویله : شماچگونه تغییردرکارهایتان آوردید؟

فرهاد دریا: وقتی از تغییر میگویم معجزه هم نمیکنم من فقط یک حرکت را آغاز میکنم . یک کسی باید از جایی حرفی را بلند کند . قسمیکه شما هم محبت کردید گفتید من انعکاس کار خود را از مردم خود دیدیم ، سخت خوشحال هم هستند؛ سخت مرا حمایت کردند و مقداری شکست و ریختی که در همین تغییر در کار های منست وعده میدهم که اصلاح کردنی هستم . هر کاری مخصوصآ که آغاز آن باشد و تغییر بزرگی هم در کار باشد روشن است که در آن مشکلاتی میباشد.
دویچه ویله : ولی فرهاد جان شما مخصوصآ درا ین سال های اخیر زیباترین و عاشقانه ترین عاشقانه ها را عاشقانه دریا ساختید در حالیکه هم در زمینه ادبیات و هم در موسیقی به نوعی گفتن از دوستی و عشق کمرنگ تر شده ، شما چطور توانستید که زیبا ترین عاشقانه ها را بسرایید؟
فرهاد دریا:
چند لحظه پیشتر از صحبت با شما همراه یک دوست ایرانی با یک مجله ایرانی مصاحبه داشتم عین سوال را به یک نحو دیگر مطرح نمودند. به ارتباط عشق، به وی گفتم از وقتیکه چشم باز کرده ام یک خون را که آشنا ترین خونست در رگهای خود احساس کردم که خون عشق است . به اندازه ایکه خودم آنرا درک میکنم؛ من تمام عشق را درک کرده نمیتوانم همانقدر که استحقاقم است ، همانقدر که رگهای من قوت برداشت آنرا دارد ، احساس میکنم . ولی از لحظه ایکه من خودم را به خاطر دارم از دور ترین نقطه خودم تا امروز از آن صحبت میکنم . من عشق را با خود داشتم من در عشق بودم بناءً ضرورت نیست که عشق را تعریف کنم . من عشق را میسرایم ، عشق را فریاد میکشم ، عشق را زندگی میکنم و نفس میکشم . همیشه با عشق بودم همیشه عشق را نفس کشیدم ، همیشه نوشیدیمش . و عشق برای من یک بیکرانگی ییست که بدون آن من هیچ هویت ندارم ، بدون آن من هیچکس هستم و از عشق گریز ندارم. اصلآ این نیست که عشق کدام شیوه باشد که من برای زندگی خود آنرا انتخاب کرده باشم ، اصلآ خود عشق پهناییست که من در آن غرق هستم و غیر از آن چیزی نمیدانم ، نمیابم ، حتی خود موسیقی برای من وسیله ایست که من درین بیکرانگی سیر دارم توسط این وسیله.
دویچه ویله :آقای دریا تشکراز شما.
فرهاد دریا . زنده باشید از شما هم تشکر.