انجمنی رفت
۱۳۸۴ آبان ۲۰, جمعهبا مشـــــــــت تو ای مرد مپندار زنی رفت
از کوچـــهء لب دوختگان ،انجمـــــنی رفت
شــرمـــــت که با بازوی پولاد تو آســـــــان
از چنگ تو زندانی پا در رســــــــــنی رفت
از حلقهء خود ســـــوختگان، چلچلهء شــــعر
صد حیف و صد افسوس که با پرزدنی رفت
فریاد دل انگیز بهارینهء سبــــــــــــــــــزی
خشـــکید به لب، بلبل شیـــرین سخنی رفت
بشکســـته پری،بی نفــسی، در قفســـی مرد
کـــی طاير آزاده پری ازچمنــــــــی رفت ؟ا
خامـــــــــــش منشــــــینید الا خیل قناری !
از نزد شـما باغچـــهء یاســــــــمنی رفـت
لطیف ناظمی
وشعری هم ازشادروان نادیه انجمن
رشته هاى پولادين
زبسكه رانده شد از جام لب ترانه من
شكست زمزمه در روح شاعرانه من
مجوى در سخنم معنى نشاط و سرور
كه مُرد در تب غم، طبع شادمانه من
به چشم دفتر من گر ستاره ميخوانى
فسانهايست زروياى بيكرانه من
مپرس عشق كه الهامبخش چامه تست
به ياد مرگ بود حرف عاشقانه من
به پاى گلبن اميد رود خواهم گشت
كه كارساز نشد اشك دانه دانه من
اگرچه دختر شهر قصيده و غزلم
خراب و خام بود شعر ناشيانه من
نهال خودسر من دست باغبان نشناخت
مخواه جلوه بسيار از جوانه من
به دست و پا و زبان رشته هاى پولادين
به روى لوح زمان اين بود نشانه من