1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

کتاب

۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه

داستان کتاب در رابطه با دوران تیموریان هرات است. حمید در عالم خیال، خود را در زمان تیموریان هرات می یابد و با بزرگترین میناتوریست آن دوران، کمال الدین بهزاد آشنا می شود.

https://p.dw.com/p/15mGK
old books isolated on white © Fotolia/Africa Studio #43089026
عکس: Fotolia/Africa Studio

حمید در یکی از الماری های پدرش که از هندوستان با خود آورده است، کتاب می یابد که پشتی خیلی قشنگ دارد. بر روی پشتی کتاب با خط طلایی نوشته است: "زندگی دربار."

پدر حمید باز هم بخاطر کار های تجارتی به سفر می رود.

حمید کتاب را باز کرده و شروع به خواندن می کند. کتاب در رابطه با دوران تیموریان هرات است. حمید ناگهان خود را در زمان تیموریان در هرات می یابد و با بزرگترین میناتوریست آن دوران، کمال الدین بهزاد ، سر می خورد.

ثریا، مادر اندر حمید، داخل اطاق می شود و می بیند که حمید را بر روی کتاب خواب برده است. ثریا کتاب را می گیرد و در جایی پنهان می کند. او برای حمید می گوید که در این کتاب بسیار حرفهایی غیر اسلامی وجود دارد، لهذا نباید آنرا بخواند. هر باری که ثریا کتاب را در جایی پنهان می کند، حمید دوباره آنرا می یابد و باز می کند و خود را در حضور کمال الدین می یابد. حمید در این سفر های خیالی اش علم رنگها و هنر رسامی را از کمال الدین می آموزد.

Auf dem Bild: Altstadt von Herat in Afghanistan. Die Bilder hat uns unser Mitarbeiter Ali Karimi gemacht. Alle Rechte gehören der DW.
بازار سرپوشیده از بناهای تاریخی هراتعکس: Karimi/DW

وقتی ثریا می بیند که حمید همیشه کتاب را پیدا می کند و می خواند، آنرا از بین می برد و حمید را جزایی می کند و می گوید که اجازه ندارد از اطاقش بیرون شود. حمید با خواندن آن کتاب معلومات زیاد در مورد دوران تیموریان حاصل کرده است و هنر رسامی را نیز آموخته است. حمید کوشش می کند که پدیده های زمان و محیط خودش را با روش دوران کمال الدین در رسامی پیاده کند. کمال الدین بعضی اوقات در خوابش می آید و کمکش می کند.

Auf dem Bild: Altstadt von Herat in Afghanistan. Die Bilder hat uns unser Mitarbeiter Ali Karimi gemacht. Alle Rechte gehören der DW.
قلعه اختیارالدین نمادی از فرهنگ کهن هراتعکس: Karimi/DW

ثریا وقتی رسامی های حمید را می بیند، سخت بر آشفته می شود و با رسامی ها نزد پدر حمید می رود و از او می خواهد که حمید را جزای سخت بدهد. اما رئوف، پدر حمید، رسامی های پسرش را خیلی می پسندد و او را بیشتر تشویق می کند زیرا با دیدن رسامی ها بر توانایی حمید تعجب می کند. رئوف حکایت می کند که آنها با کمال الدین از یک فامیل اند و حالا بعد از چندین نسل استعداد هنر در وجود حمید تبارز کرده است و این مایه ی افتخار است، لهذا هنر را باید رشد داد و زمینه های رشدش را میسر ساخت، همچنان که کمال الدین آنرا در دوران خود رشد داد و به اوج رسانید.

Auf dem Bild: Altstadt von Herat in Afghanistan. Die Bilder hat uns unser Mitarbeiter Ali Karimi gemacht. Alle Rechte gehören der DW.
عمارت قدیمی عصر تیموریان هراتعکس: Karimi/DW

نویسنده : علی مشکات

ویراستار : نصرالله نوری