در حاشیۀ رمان گُدی پرانباز
۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعهگدی پران باز با آن که رمان تاریخی نیست اماتاریخ سی سالۀ کشوری را ورق می زندکه در آن کودتا ، جنگ، آشوب و شبیخون ، صفحات خونینی را رقم زده است .
گدی پران باز ، داستانی است که درآن دوستی وجدایی ، مهر و کین ، فداکاری و خیانت ، عصبیت قومی و تنفر ، خطوط شفاف و روشنی را ترسیم می کند.کتاب از داستان دوکودک به نامهای امیر و حسن آغاز می گردد که اولی فرزند بازرگانی پشتون است و دومی پسر مرد هزاره یی که خدمتگار بازرگان است.د و کودک بی خیال از دنیای فقر و سرمایه و نا آگاه از تفاوت های تباری یار و همدم یکدیگر اند و جهان کوچک کودکی را بانشاط و شادی سپری می کنند و با گسیل گدی پران های رنگارنگ بر آسمان خدا ،جهان شان را رنگین تر می سازند.
اما ناگهان نفرتی در ضمیر امیر نسبت به همبازی وی کاشته می شود و با طرح دسیسه یی مایۀ رنجش حسن و پدرش را فراهم می سازد و علی پدر حسن دست پسرش را می گیرد و خانۀ بازرگان را ترک می کند.پس از آن ماجرا های دیگری نیز پیاپی رخ می دهد و سرانجام امیر و پدرش به امریکا مهاجرت می کنند . بازرگان می میرد ؛ امیر ازدواج می کند و نهیب ندامت او را به پاکستان می کشاند تا رد پایی از دوست دوران کودکی خویش بیابد.رحیم خان از دوستان قدیمی خانوادۀ امیر، ماجرای حسن رابه امیر باز می گوید که چگونه طالبان حسن را می کشند و پسرش سهراب در اسارت طالبی در کابل عذ اب می کشد.امیر پس از دشواری ها و رنجهای فراوان سهراب را می یابد و با خود به امریکا می برد.
آدمهای داستان یا نیک اند و یابد . یا ظالم اند و یا مظلوم. اگر امیر قهرمان مرکزی داستان که همان راوی داستان نیز هست، از جوانی شخصیتش سیر تکاملی می کندو سر انجام در پی جبران مافات می افتد ؛کفارۀ گناهان نوجوانی خویش را می دهد ولی آصف شخصیت منفی داستان تا پایان ماجرا، متجاوز ، خشن ، انتقامجوو با عصبیت های تباری باقی می ماند.او بر خود می بالد که در قتل عام هزاره ها در شهر مزار خانه به خانه
سر زده است وخود با افتخار می گوید:
«خانه به خانه فقط برای غذا و نماز کار را قطع می کردیم ...اجساد را در خیابا ن ها رها کردیم و اگر خانوادۀ شان می خواستند آنان را دزدانه به خانه بکشندآنان را با تیر می زدیم.چند روز آنان را درخیابان ها گذاشتیم . آنان را برای سگها گذاشتیم .گوشت سگ برای سگها»
امیر پیش از آن که بداند حسن برادر ناتنی اوست برای سراغ وی راه کشور را می گیرد برای این که حسن نیمۀ گمشدۀ اوست همان گونه که پدر دوپاره شده بود یک پارۀ آن امیر بودو پارۀ دیگرحسن .در نامۀ رحیم خان به حسن می خوانیم:
«امیر جان، میدانم پدرت در نوجوانی چقدر به توسخت می گرفت. می دیدم چه رنجی می کشی و چقدر خواستار محبت هستی و دلم برایت کباب می شد. اما پدرت مردی بود دو پاره بین دو نیمۀ خود، امیر جان! تو وحسن را ،هردو را دوست داشت اما...»صفخه 298
تلاش برای جستجوی نیمۀ دیگر ،روح داستان گدی پران باز را می سازد و وا می نماید که نویسنده در پی آن است که در اوج نامردمی ها ، شلاق کوبی ها ، سنگسار کردن ها درسراغ انسانیت ، مهر ورزی و عشق به انسان برخیزد.
خالد حسینی در محور قصۀ امیر و حسن و دیگران ، برخی ازحوادث خونبارکشور را به گونۀ طبیعی با متن داستان پیوند می دهد انهم با لحنی که هرگز غرض آلود نمی نماید .او به مضمون های اجتماعی شکل هنری می دهد و ارزش زیبایی شناختی می بخشد و این ویژگی بر میزان شهرت و محبوبیت رمان وی می افزاید. کتاب تصویر جانداری است از رخدادهای سی سال پسین کشور با لحن غیر احساساتی .
از جایی که نویسنده توجه به آیندۀ آرمانی ندارد در پی بازتاب واقعیت های زشت جامعه است و باکی هم ندارد که این واقیت های زشت را با تمام ابعاد آن بی پرده شناسایی میکند. زمان ومکان در داستان مشخص اند و زندگی بی فروغ آدمها را در برهه یی از تاریخ نمایش می دهند . در گدی پرانباز توصیف ها دقیق و شور انگیز اند و گفت و گوها با زمینۀ داستان هماهنگی دارند.کسانی که با زندگی نویسنده و خانواده اش اندک آشنایی به هم رساده باشند ؛ درمی یابند که نویسنده از خود نیز در شخصیت امیر مایه گذاشته است .***
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
**** این کتاب افزون بر این که در بساری از زبانهای زندۀ جهان ترجمه شده است دو ترجمۀ آن در زبان فارسی ،با عنوان «بادبادک باز»در ایران صورت گرفته است :
ترجمۀ نخست ازمهدی غرابی است و ترجمۀ دومی را زیبا گنجی و پری سلیمان زادۀ اردبیلی انجام داده اند که هردو در سال 1384 اقبال چاپ یافته اند. در نوشتۀ کوتاه حاضر ،یکی دو مورد از ترجمۀ نخست برگرفته شده است و با دریغ در خور یادآور ی است که ناهمواری ها و لغزشهای چندی بر دامن این ترجمه چنگ انداخته اند.