1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

به مناسبت سالروز کودتاي هفت ثورحزب دموکراتيک خلق افغانستان

۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

اقدامات اجتماعي وسياسي حزب دموکراتيک خلق افغانستان درسياست داخلي وخارجي اش ، برجهت يابي يک جانبه اش به سوي اتحاد شوروي ابتناداشته ، ودرکليت آن ناقص ، تفنني ، وازبسياري جهات ناسنجيده وجزمي بودند

https://p.dw.com/p/Dp0J
داکترصمیمی نویسنده این جستارآثار مستقلی به زبان آلمانی درمورد این حادثه نوشته است
داکترصمیمی نویسنده این جستارآثار مستقلی به زبان آلمانی درمورد این حادثه نوشته است

براين مسئله جنگ شديد قدرت بين جناحهاي خلقي وپرچمي افزوده مي شد که درراس همه، قدرت طلبي هيئت حاکم حزبي خودرا درشکل کيش شخصيت پرستي نشان مي داد.

به تاريخ 7 ثورسال 1357 کاخ رياست جمهوري محمد داود مورد حمله بخشي ازتانکهاي قواي چهارزره دارپلچرخي تحت فرماندهي جگرن محمد اسلم وطنجارقرارگرفت . بخشي ازنيروهاي هوايي به قومانداني دگروال عبدالقادرنيزدرحمله هوايي برکاخ شرکت ورزيدند.

پس ازحدود ده ساعتي که تانکها درسرکهاي پايتخت با نيروهاي وفاداربه رژيم اقتدارگراي محمد داود مي جنگند و هواپيماهاي جت شکاري نوع ميگ 21 روسي اهداف شان را درکاخ رياست جمهوري وسايرقطعات نظامي اطراف شهرکابل ، بطورنمايشي ومانند بازيگران فيلمها مورد ضربت قرارمي دهند، سقوط رژيم داود ازلحاظ فني انجام مي بابد. ازنگاه سياسي نيز اين براي کودتاگران موفقيتي به شماررفته ، وفقط يک ساعت پس ازسقوط رژيم داود است که رژيم " رفقا" درکابل توسط شورويها رسماً به رسميت شناخته مي شود.

با سرنگوني سلطه داود، برخي ازاعضاي کابينه و هسته اصلي خانواده اش جان خود را ازدست مي دهند. حزب دموکراتيک خلق افغانستان براريکه قدرت مي نشيند.

قدرت از رژيم اقتدارگراي داود به " سوسياليسم ديوانسالارانه " نوع شوري که مورد پيروي حزب دموکراتيک خلق افغانستان ودرراس آن نورمحمد تره کي قرارداشت؛ انتقال مي يابد.

تره کي ورفقاي حزبي اش با اين اقدام شان از " انقلاب نمونه " براي جهان سوم دم مي زدند.

بهرصورت اين کودتا درنتيجه سرکوب داخلي رژيم داود؛ و تغييرات درسياست خارجي اين رژيم که با روبرگردان ازشوروي توآم بود ، ازمدتها پيش دقيقاً مقدمه چيني شده بود. بدين ترتيب همزمان با پايان يافتن دوره پنجساله رياست جمهوري داود؛اين کودتا به پايان دوران حکمروايي 47 ساله آل نادرو پايان حاکميت اقتدارگرا وقسماً استبدادي تبارمحمدزايي نيز منجرگرديد.

اقدامات اجتماعي وسياسي حزب دموکراتيک خلق افغانستان درسياست داخلي وخارجي اش ، برجهت يابي يک جانبه اش به سوي اتحاد شوروي ابتناداشته ، ودرکليت آن ناقص ، تفنني ، وازبسياري جهات ناسنجيده وجزمي بودند. براين مسئله جنگ شديد قدرت بين جناحهاي خلقي وپرچمي افزوده مي شد که درراس همه، قدرت طلبي هيئت حاکم حزبي خودرا درشکل کيش شخصيت پرستي نشان مي داد.

درپهلوي اين، دوعامل يعني ندانم کاري اجتماعي وسياسي ، و جهت يابي غلط درسياست خارجي بطورغيرمنتظره ولي بهرصورت منحيث پيامد سياسي آن منجربه مقاومتهاي خود جوش مردم افغانستان عليه حزب دموکراتيک خلق افغانستان ودرفرجام منجربه لشکرکشي ارتش سرخ به افغانستان گرديد.

هدف لشکرکشي نيروهاي اشغال گر، تحکيم علايق ومنافع اتحادشوروي درجناح جنوبي وبطورضمني نجات دادن " انقلاب " رفقا درکابل بود که براي شوروي همچون سبک سران قابل استفاده پنداشته مي شدند. درعصرجنگ سرد ، با اين حمله نظامي شوروي ، افغانستان با شدت بيشتربه توپ بازي ابرقدرتها مبدل گرديد. درست با حمله ارتش سرخ بود که مقاومت افغانها شدت يافت.

حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، به شمول هردوجناح خلق وپرچم اش ، درتحليلهاي سياسي اجتماعي شان براين نظربودند که درافغانستان صرفاً " مناسبات فئودالي " حاکم است. با چنين تحليلي حزب دچارارزيابي غلطي بود وبراين پي نمي برد که درافغانستان همزمان با اين، مناسبات توليدي مختلفي مانند مناسبات ماقبل فئودالي ، فئودالي وهمچنان سرمايه داري وجود دارد.درتحليلهاي حزب دموکراتيک خلق افغانستان مجامع همبستگي روستاها، نقش رهبري کننده ريش سفيدان ، و وفاداريهاي قبيله اي جايي نداشتند. همين امرموجب گرديد تا کادرهاي حزب دموکراتيک خلق افغانستان با اصلاحات ارضي برخورد اراده گرايانه کنند که درآخرين تحليل به شکست وناکامي انجاميد.

حزب دموکراتيک خلق افغانستان اهميت ساختارهاي سنتي را ناديده گرفت واعتقادات ديني اسلام مردمي را کم بها داد. چنانکه بعدها " رفقا" خود شان به اين اشتباه اساسي شان اعتراف نمودند؛ مسلمانان معتدل را درقبضهء " بنياد گرايان اسلامي " قراردادند. اين سياست جاهلانه به تقويت مواضع نيروهاي اسلامگراي افراطي درجنبش مقاومت ملي افغانستان عليه تجاوز شوروي منجرشد.

درسطح سياسي حزب دموکراتيک خلق افغانستان بسيارمتکبر، انحصارگرا ومتفنن بود. جناحهاي مختلف اين حزب اکثراً به اين شعارمعتقد بودند که " کسي که با ما نيست دشمن ماست! ". باري نورمحمد تره کي ، دبيرکل اين حزب گفته بود: " ما با بلدوزرها برنعش دشمنان مان خواهيم راند." درنتيجه اخلاف وي ازحفيظ الله امنين گرفته تا ببرک کارمل و نجيب الله ، هريک با تفاوتهاي جزئي اي اين سياست را به اجرا درآوردند.

درنتيجه اين بيرحميها ، دهها هزارتن ازديگرانديشان ، ازدموکراتها گرفته تا ناسيوناليستها وافغانهاي با گرايش مذهبي ، به شمول زنان، کودکان وپيرمردان قرباني به زندان انداختنهاي خود سرانه ، شکنجه هاي باورنکردني وبالاخره کشتارهاي بيرحمانه گرديدند.

تره کي که باري شاگردش امين ازوي به مثابه " معلم نابغه " و " روح حزب " تجليل مي نمود، با تحليل سياسي ضعيفي که داشت ، براين نظربود که مردم افغانستان سياستهاي مطرح شده توسط حزب دموکراتيک خلق افغانستان را " چه به زور ويا به رضا" پيروي مي کنند. لاکن انکشافات تاريخي نشان داد که افغانها ازروي ترس ازدساتيرحاکمان خودکامه ، قطع نظرازاين که چه ايدئولوژي اي دارند، پيروي نمي کنند. روشنگري تدريجي ، کاراقناعي دموکراتيک ومشارکت فعال درزندگي اجتماعي ، ابزارهاي موثري براي تحول اجتماعي مي باشند.

مطمئناً همبستگي سياسي جهان اسلام ازيک طرف و حمايت مالي ونظامي جهان غرب ازجانب ديگر، با توجه به آمادگي مردم افغانستان براي قرباني دادن ، درفرجام موجب بيرون رفتن نيروهاي شوروي ازافغانستان وبدين ترتيب ناکامي نهايي " انقلاب نمونه " گرديد.