صدمین سالگرد تولد آسترید لیندگرن، خالق «پیپی جوراب بلند»
۱۳۸۶ آبان ۲۲, سهشنبه
قوه تخیل انسانها، به ویژه کودکان چیزی بود که به آسترید لیندگرن در تمام طول عمرش الهام بخشید و تصوراتش را شکوفا کرد. به عقیده او: «انسان، خواه خردسال و خواه بزرگسال قطعا به قوه تخیل نیاز داد. باید قوه تخیل داشت تا بتوان چیزی را در ذهن تصویر کرد. به عقیده من داشتن تخیل ضروری است و خوشبختانه انسانهایی وجود دارند که از این توانایی برخوردارند.»
لیندگرن که در سال ۱۹۹۹ به عنوان محبوبترین سوئدی قرن برگزیده شد، بیش از ۹۰ داستان کوتاه و بلند از خود به جای گذاشت. این داستانها که تا کنون ۱۴۵ میلیون نسخه از آنها در سراسر دنیا به فروش رسیده، به ۵۷ زبان از جمله فارسی ترجمه شدهاند.
آسترید لیندگرن که نام واقعی او آسترید آنا امیلیا اریکسون است، صد سال پیش، در روز ۱۴ نوامبر سال ۱۹۰۷ در روستایی نزدیک شهرک ویمربی Vimmerby در جنوب سوئد زاده شد. پس از پایان دبیرستان، در روزنامهی محلی شهر شغلی گرفت. دختر جوان که از سردبیر روزنامه باردار شده بود، از ازدواج با پدر فرزندش سر باز زد و به قصد فرار از اجبار و سرزنش اهل محل به استکهلم رفت تا منشیگری بیاموزد و در ضمن کودکش را در کپنهاگ پایتخت دانمارک به دنیا بیاورد که شهر آزادتری بود.
تولد قهرمانی به نام «پیپی جوراب بلند»
بیست سالش بود که در انجمن سلطنتی اتوموبیلرانی سوئد به عنوان منشی مشغول کار شد و همانجا بود که با همکارش استوره لیندگرن Sture Lindgren که رئیس دفتر انجمن بود، ازدواج کرد و به نام آسترید لیندگرن شناخته شد. در سال ۱۹۳۴ دخترش کارین به دنیا آمد. کارین ۷ ساله بود که در زمستان ۱۹۴۱ دچار بیماری سختى شد. مادر برای سرگرم کردن دخترش داستانهایی میگفت که قهرمانشان پىپی نام داشت بود، نامی که دختر خودش انتخاب کرده بود.
البته این داستانها به همان صورت شفاهی ماند تا این که در سال ۱۹۴۴ سانحهای زندگی او را کاملا دگرگون کرد: «راستش من قصد داشتم که سراغ نویسندگی نروم. اما خب ... در یکی از شبهای ماه مارس سال ۱۹۴۴ بود، شبی که هیچوقت فراموشش نمیکنم. من روی برف سر خوردم و پایم پیچ خورد و مجبور بودم مدتی در بستر بمانم. من چون منشی بودم، به تندنویسی احاطه داشتم و به همین خاطر هم شروع کردم به نوشتن ماجراههای پیپی جوراب بلند. به هر حال قضیه از این قرار بود. من بعید میدانم که اگر در آن روز برف نمیبارید، من زمین نمیخوردم، پایم پیچ نمیخورد، مجبور نمیبودم در تخت بمانم و تندنویسی هم بلد نمیبودم، نویسنده میشدم.!»
لیندگرن ماجراهای پیپی جوراب بلند را به مناسبت دهمین سالگرد تولد دخترش به او هدیه داد. در ضمن رونوشتی هم برای انتشاراتی آلبرت بونیه Albert Bonier در استکهلم فرستاد. رئیس انتشاراتی که خود فرزندان خردسال داشت، با انتشار رمان پىپی جوراب بلند مخالفت کرد. او از بدآموزی قهرمان داستان که دختر شیطان و پرروی یک ناخدا بود، بیم داشت.
اما نویسندهی جوان به ذوق و استعدادش پی برده بود و در مدت کوتاهی رمان دیگری نوشت و مقام دوم بهترین کتاب کودکان انتشاراتی رابن و سیونگرن Raben & Sjoengren را از آن خود کرد. وقتی ناشر کار او را پسندید، آسترید لیندگرن رمان پىپی را نیز به او عرضه کرد و جایزهی بهترین کتاب کودکان این انتشاراتی را گرفت.
از آن زمان سلسله رمانهای پىپی جوراب بلند بارها و بارها چاپ شد و تا کنون به ۵۷ زبان ترجمه شده است. به راستی چرا؟ شاید چون پىپی رؤیای کودکانهی همهی ما است. کودکی که بزرگسالان او را ضعیف میپندارند ولی در عین نیرومندى، شوخ، سرزنده، بامزه، حاضرجواب، یکرنگ و مهربان است. کودکی که چند دهه پیش از تثبیت منشور حقوق کودک توسط سازمان ملل متحد به حقوق خود و همسالانش آگاه است.
نوشتن، راهی برای تسکین خویشتن
هرچند آسترید لیندگرن به نگرانیها و غم و اندوه کودکان هم در آثارش پرداخته و به این خاطر مورد انتقاد هم قرار گرفته، اما فضای داستانهای او اکثراً آزاد و شاد و بیدردسرند. به عقیده یکی از منتقدان، نوشتن برای آسترید لیندگرن گاه فرار به جهان بی غّل و غش کودکی بود؛ جهانی که برخلاف دنیای بزرگسالان از جنگ و قهر و فقر و ستم خالی و عاری بود.
لیندگرن خود میگوید: «راستش من مینویسم تا خودم را دلداری و تسکین دهم. برای من غیرقابلتحمل است که سختی کودکان را ببینم. انسان بودن دشوار است، مگر نه! شاید دشواری و سختی کشیدن جزیی از زندگی باشد، اما من فکر میکنم که کودکان کوچک و معصوم باید در خوشبختی و آسودگی خاطر زندگی کنند، دست کم تا زمانی که کودک هستند. من مینویسم تا فراموش کنم که متاسفانه واقعیت گاه جور دیگری است.»
آسترید لیندگرن برای آشتی با زندگی و ساختن زندگی آشتىجویانه، راه کودکان را برگزید. هنگامی که در سال ۱۹۷۸ برای نخستین بار جایزهی صلح ناشران در آلمان به یک نویسندهی کتابهای کودکان یعنی او اعطا شد، در سخنرانی خود گفت: «آیا نمیشود چشمپوشی از قهر را یاد گرفت؟ آیا نمیتوانیم بکوشیم از خود انسانهای دیگری بسازیم؟ چگونه و از کجا باید آغاز کرد؟ من بر این باورم که باید کار را از پایه آغاز کرد از کودکان.»
او که به نقش و سهم مهم کودکان ایمان داشت در نطق خود در مراسم اهدای جایزه صلح ناشران آلمان گفت: «آنانی که امروز کودکاند، در آینده گردانندن بازار و اقتصاد جهان را برعهده خواهند گرفت؛ البته اگر از این جهانی چیزی باقی مانده باشد. آنان هستند که در مورد جنگ و صلح تصمیمگیری خواهند کرد و در مورد اینکه در چه جامعهای میخواهند زندگی کنند. در جامعهای که در آن خشونت روز به روز بیشتر میشود و یا جامعهای که انسانها در آن در صلح و اتحاد زندگی میکنند.»
و دقیقا در اینجاست که نقش بزرگسالان در آموزش و پرورش خردسالان مشخص میشود: «اینکه کودکان را آزاد و بدون توسل به اقتدا و زورگویی تربیت کنیم، به این معنی نیست که آنان را به حال خودشان واگذاریم و به دست سرنوشت بسپاریم. همه ما چه بزرگ و چه کوچک، به معیارهای رفتاری نیاز داریم و بهترین شیوه آموزش به کودکان این است که خود پدر و مادرها الگو قرار گیرند.»
گفتیم که آثار آسترید لیندگرن اکثراً فضای کودکانهی شاد و آزادی را تداعی و زنده میکنند. اّما این بدین معنی نیست که او به مسائل فردی و اجتماعی کودکان نپرداخته است. موضوعها و مضمونهایی چون تنهایی درماندگی، زور، بیکسی، غم و غّصه و حتا مرگ نیز در آثار او یافت میشوند. رمان برادران شیردل او در سال ۱۹۷۳ کودک بیماری را ترسیم میکند که در آرزو و انتظار مرگ است تا بار دیگر بتواند با برادر از دست رفته اش دیدار کند.
آثار لیندگرن به فارسی
ناگفته نماند که آسترید لیندگرن در سال ۱۳۵۰ خورشیدی جایزهی بهترین کتاب کودکان سال در ایران را هم دریافت کرد. سریال تلویزیونی پىپی جوراب بلند برای کودکان پیش از انقلاب کاملاً شناخته است، ولی در سالهای اخیر رمان نامبرده چند بار دیگر به فارسی ترجمه شده و جز فرزانهی کریمی که چند اثر از این نویسندهی بزرگ را به فارسی برگردانده، مترجمان دیگری، آثار بیشتری از او را هم به فارسی منتشر کردهاند. آثاری مانند دختر غارتگر، بّچههای شلوغ و راسموس و مرد آواره که در انتشارات معتبری چون امیرکبیر و چشمه چاپ و منتشر شدهاند.
در آلمان هم بیش از ۳۰ میلیون نسخه از داستانهای قهرمانان آسترید لیندگرن به فروش رفته و از این لحاظ باید گفت که حتی هاری پاتر و یارانش هم نتوانستهاند در این کشور گوی سبقت را از پیپی جوراب بلند و شرکایش بربایند.
شهرام احدی / اسکندر آبادی