یادهای پراکنده و "بیمصرف" یاسمینا رضا
۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبهکتاب خاطرات "هیچکجا" (عنوان اصلی فرانسوی Nulle part، عنوان آلمانی Nirgendwo) از یاسمینا رضا (Yasmina Reza)، این نویسندهی مطرح جهان ادب، بیش از هرچیز موضوعهایی را در برمیگیرد که او در مصاحبههای خود با "بیعلاقگی" دربارهی آنها سخن میگوید: تبار، رابطه با پدر و مادر و زندگی با فرزندان و دوستان خود. این نویسندهی مشهور درباره عنوان "هیچکجا" که برای این مجموعه خاطرات برگزیده میگوید: «[این عنوان] به گویاترین وجهی، احساس طبیعی مرا بازمیتاباند.»
دوران کودکی برای این نویسندهی فرانسوی، ایرانیـ مجارتبار، آنطور که در "هیچکجا" نقل شده، چیزی جز "توشهای سنگین و بیمصرف برای آینده" نبوده است. رضا در مصاحبهای با ایریس رادیش، منقد ادبی "تسایت ـ آنلاین" میگوید که او تجربهای از دوران کودکی "به این عنوان" نداشته است: «پدر و مادرم چنان مشغول ساختن زندگی جدیدی بودند که وقت قصه تعریف کردن برای ما بچهها را نداشتند.» رضا به یاد نمیآورد که در خانهشان حتی "میز ناهار و شام چیده شده یا جشن و مراسمی برپا شده باشد". او مینویسد: «من تباری ندارم. وقتی در روزنامهها میخوانم که گفتهام ایرانی، روس، یهودی، مجار... تعجب میکنم. اینها واژههایی هستند که من بهکار بردهام، ولی تصویری، نوری، بویی در ورای آنها نیست.»
تصاویر رابطههای ناگسستنی
کتاب "هیچکجا" با اینحال پر از تصاویر پراکنده است؛ تصاویری که رضا در "توشهای سنگین" از ابتدا تا امروز با خود حمل کرده، آنها را یک بار در سال ۱۹۹۸ با عنوان "پیانو" به آلمانی منتشر ساخته و ناشر آلمانی آن "هانزر" اکنون همان تصاویر را با افزودن حدود ۳۰ صفحهیادهای جدید با عنوان "هیچکجا" روانهی بازار کرده است.
در این مجموعه خاطرات ۱۵۰ صفحهای، تصویر یک پارک، پدر و مادر یاسمینا رضا و عنوان کتاب، رابطهای ناگسستنی با یکدیگر دارند: این نویسنده در ۷ سالگی در گوشهای از این پارک، پدر و مادر خود را میبیند که برای نخستین بار برای بردن او به خانه به سراغش آمدهاند: او مینویسد: «در گوشهای از این پارک، مادر و پدرم ظاهر شدند که مرا با خود به خانه ببرند. من شادمانه به سوی آنها که هیچوقت در هیچجا به دنبالم نیامده بودند،دویدم... در این شادی بیاندازه، اندوه هم نهفته بود.»
احساسات یهودیوار
در کتاب "هیچکجا" به کلیمی بودن این نویسنده هم اشاره میشود. به گفتهی این تنها دختر "حساس" خانواده، اینکه پدر و مادرش زمانی در یک اردوگاه کار اجباری زندانی بودند، "مسئلهی اصلی زندگی" او نیست. یاسمینا، تازه پس از آنکه او را از صلیب کشیدن روی سینه منع کردند به هویت یهودی خود پی برده است. به او گفتند، اگر دوباره مانند همکلاسیهای مسیحی خود روی سینه صلیب بکشد، "مادربزرگش دیوانه میشود".
او مینویسد: «البته من در آن زمان به رابطهی میان دیوانگی مادربزرگم و انجام این مراسم که در هر خانوادهی عادیای رایج بود، پی نبردم.» پدر رضا تازه پس از اتمام جنگ شش روزهی بین اعراب و اسرائیل، "واژهی یهودی را قاطعانه و تا حدودی مرموز" بکار برد و به او یادآور شد که یهودی است.
با اینحال این نویسندهی ۵۴ ساله میگوید که همواره از ابتدا "نشانی از یهودیت" در وجود خود حس میکرده است: «این گرایش که در برابر فاجعهها بخندم، شاید ویژگی یهودیام باشد.» و نیز نوع شیوهی نگارش تجریدی او که بدون به بیراهه رفتن، مستقیما به "لب مطلب" میپردازد: «فرهنگ من، فرهنگ اروپای میانهست. مضحک، غمانگیز، خندهدار، بدبینانه، سرنوشتگرا و آری، شاد. خیلی دوست دارم بخندم. خیلی دوست دارم مرموز باشم.»
یاسمینا رضا در کتاب یادهای "هیچکجا" تنها در چند مورد بهگونهای غیر مستقیم به شیوهی یهودیوار زندگی خود و تاثیر آن بر آثارش میپردازد. او در این رابطه مینویسد: «آنجا زمین سختی است که سالها کوبیده شده و شاید من روزی، وقتی بهقدر کافی قدرت و جسارت پیدا کردم، آن را زیر و رو کنم.»
تصاویر فلسفی
رضا در کتاب "هیچکجا" یادها و لحظههای به قول خود "متفاوت" زندگیاش را زیر و رو کرده است و آنها را گاه با لحنی محزون، گاه شوخطبعانه و همیشه فیلسوفمآبانه بازگو میکند. زمان و گذر آن موضوع محوری این قصههای دوره کودکی و بزرگسالی است. نقش زمان از جمله در چهرهی دختر کوچکی پیداست که هر روز صبح شادمان با کیف مدرسه و کاپشن بادکردهی فضانوردی، راهی مدرسه میشود و چندینبار روی برمیگرداند، تا با مادرش با تکان دادن دست و فرستادن بوسه خداحافظی کند. این دختر کوچک حالا خود مادر شده و پس از روانهکردن پسرش به مدرسه، از بالکن خانه برای او دست تکان میدهد؛ ولی این فرزند ناخلف خجالت میکشد از این که مجبور است در حضور همکلاسیهای خود با ایما و اشاره به او پاسخ دهد.
حس شرم برای خود این دختر ـ مادر در سن نوجوانی حسی ناآشنا بوده است. از این رو وقتی پدرش در حال سکرات، برای او و بهخاطر او میکوشد "سونات بتهوون" را بنوازد و موفق نمیشود، بیاختیار "زیر خنده میزند". بنا به نوشتهی یاسمینا رضا، این پدر شبی "در حالی که در لباس خواب سفید و بلندش به شبح بیشتر شبیه بود تا به آدم"، ناگهان در چارچوب در اتاق او ظاهر میشود و همراه او برای نواختن آن قطعه که رضا همواره آرزوی شنیدنش را با اجرای پدر خود داشته، میرود. ولی تلاش مذبوحانهی پدر برای برآوردن تنها آرزوی دختر با شکست قطعی روبرو میشود و همین امر یاسمینا را به خنده میاندازد. پدر این دختر چند روز پس از آن شب میمیرد. ولی هربار که رضا به این لحظه فکر میکند، باز هم "میزند زیر خنده".
لابیرنت یادهای "بیمصرف"
یاسمینا رضا، در کتاب "هیچکجا" به ترتیب زمانی یا موضوعی خاصی پایبند نیست. او یادهای پراکندهی خود را در قالب جملاتی تو در تو و طولانی، پیچیده و بیواسطه به تصویر کشیده است. خطوط اصلی این تصویرسازی در بازگویی خاطرات طرحگونه و اشارههای نامفهوم، پرسشهای بیپاسخی که "حیاتی و فیلسوفانه" بهنظر میرسند، ولی اغلب به نتیجهگیریهای کمتر قابل درک منجر میشوند، خلاصه میشود و سرانجام خواننده را به تایید نظر نویسنده در مورد "بیمصرف بودن" آنها وامیدارد: اگر این خاطرات تجربههای یاسمینا رضا به عنوان یکی از مطرحترین نویسندگان جهان نبود، علاقه و کنجکاوی کسی را برای "کشف آنها" برنمیانگیخت.
به این نکته اغلب در نقدهایی که در برخی از رسانههای آلمانی در بارهی این کتاب منتشر شده، هم اشاره شده است. تیل بریگلب، منقد روزنامهی "زود دویچه تسایتونگ"، به عنوان مثال، کتاب "هیچکجا" را "یادداشتهای زندگینامهوار" این نویسنده نام نهاده و نوشته است که «شیوهی پرداخت آراستهی یاسمینا رضا که گویا موفقترین نمایشنامهنویس معاصر است، تنها در معرفی خودش موفق است و نه دیگران.» این منقد نامآشنا، سبک نگارش رضا را "خالی از خودپسندی و تکبر" نمیبیند؛ "امری که هم در شرح لحظات احساسی گریهآور و همدر تاملهای تحقیرآمیز و طنزآلود او نسبت به انسانهای پیرامونش، یکسان نماد پیدا میکند."
کارهای پیشین و جدید
ياسمينا رضا پس از به اجرا درآمدن نمايشنامهی "هنر"، در سال ١٩٩٤ به شهرت جهانى دست يافت. او از اواخر سالهاى ۱۹۹۰، همزمان با نوشتن نمايشنامه، نگارش رمان را هم آغاز كرد. دو اثر رضا، "يك ترديد" و "آدامهابربرگ" در فرانسه و آلمان به چاپهای متعدد رسیدند. او در سال ۲۰۰۸، کتابی هم در بارهی نیکلای سارکوزی منتشر ساخت که تجربههای شخصی او را در رابطه با این رئیسجمهور پیشین هنگامی که وزیر کشور فرانسه بود و به عنوان رقیب سگولن رویال با او مبارزه میکرد، در برمیگیرد: "سپیدهدم، عصر یا شب". سعید عجم حسنی این کتاب را به فارسی برگردانده که در انتشارات کاروان به چاپ رسیده است.
آخرين نمايشنامهی رضا با عنوان "نمایش از نگاه او" در حال حاضر در سالن "تئاتر آلمان" در شهر برلین با بازی هنرپیشهی پرآوازهی این کشور، کورینا هارفوخ در حال اجراست. هارفوخ در این نمایشنامه، نقش نویسندهای (یاسمینا رضا) را بازی میکند که خود را قربانی بیدفاع صحنهی ادبیات و بازیچهی دست بازار جهانی ادب و ناشران میداند.