1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

گشت و گذاری در وبلاگستان: اخراج مهاجران افغان از ایران

الف ۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۶, یکشنبه

سخن از اتباع افغان است که در ایران سکونت دارند. آنان را از اول اردیبهشت‌ماه سال جاری در قالب "طرح جمع‌آوری و طرد اتباع غیرمجاز" به اصطلاح "جمع آوری" کرده و به افغانستان بازمی‌گردانند. بازتاب این موضوع در وبلاگهای فارسی:

https://p.dw.com/p/ANwG
وبلاگ

«همین امشب هم که می‌آمدم خانه به عادت همیشه و برای در امان ماندن از نوازش‌های احتمالی مرد کنار دستم که اغلب ران، بازو و ... تو را نشانه می‌رود، خودم را مچاله کردم کنار درِ سمت چپِ صندلی عقب که راه را بر هر اصطحکاک عمدی بسته باشم. جوانی افغانی کنارم نشست. این‌را از لهجه‌ی شیرینش وقتی که گفت ببخشید و خیلی جمع و جور، مرتب و با فاصله کنارم نشست فهمیدم و لحظه‌ای که نگاهم به چشم‌های بادمی و ریش کم‌پشتش افتاد. صورت آفتاب سوخته‌ی مهربانی داشت با دست‌هایی پینه بسته. بر خلاف بعضی از مردان غیور هموطنم که پاهایشان را دو برابر عرض شانه تا توی سینه‌ات باز می‌کنند، طوری زانوهایش را بغل کرد که از عذابی که به خاطر نشستن کنار من متحمل شده بود، خجالت کشیدم. خواستم بگویم انسان عزیز ببخش که اگر برای صحبت از تو واحد شمارش گاو و گوسفند ـ مشت ـ استفاده کرده‌ایم. .. ببخش اگر مفت و مجانی از تو کار کشیده‌ایم و دست آخر مشکل بیکاری و ندانم‌‌کاری‌هایمان را گردن تو انداخته‌ایم. ببخش اگر تو را بازیچه‌ی غرض‌ورزی‌های شخصی‌مان کرده‌ایم. ببخش اگر به حدی از شعور نرسیده‌ایم که بفهمیم همه یک نژاد داریم؛ نژاد انسانی. اما دیگر پیاده شده بود. ۲۰۰ متر جلوتر از جایی که خواسته بود راننده‌ی غیور آریایی ترمز کرد و مسیر ۱۰۰ تومانی را ۲۰۰ تومان به پایش نوشت. شاید چون افغانی بود و جای ما را در سرزمین آریایی‌مان تنگ کرده است.»

چند سطر بالا را در وبلاگ "عروسک کوکی" پیدا کردم. فکر کردم میگذارمش در آغاز گشت و گذار این هفته‌مان در وبلاگستان. متأسفانه تجربه‌هایی از این دست کم نیستند. بی‌شک بسیاری از هموطنان با چنین صحنه‌هایی برخورد کرده‌اند.

"طرح جمع‌آوری و طرد اتباع غیرمجاز"

سخن از اتباع افغان است که به صورت "غیر مجاز" در ایران سکونت دارند و جای ما را « در سرزمین آریایی‌مان تنگ کرده‌اند» و از اول اردیبهشت‌ماه سال جاری در قالب "طرح جمع‌آوری و طرد اتباع غیرمجاز" جمع آوری و به کشورشان بازگردانده می شوند. گفته می‌شود تاکنون در قالب این طرح بیش از پنجاه‌هزار مهاجر افغان در ایران جمع‌آوری شده‌اند. مقامات ایرانی اخراج صدها هزار کارگر افغان را راهی برای مبارزه با بیکاری جوانان ایرانی و امکانی برای اشتغال‌زایی در داخل کشور می‌دانند. اما اجرای این طرح با انتقادهای فراوانی روبرو شده‌است و بحث‌های زیادی را به‌میان کشیده است.

میزبانی تا کی؟

از سویی نگران آینده‌ی نامعلوم مهاجران افغان، می‌شنویم که هفته‌ی گذشته شماری از افغان‌ها در اعتراض به آنچه «اخراج اجباری پناه‌جويان افغان از ایران» خوانده می‌شود، در برابر وزارت خارجه افغانستان و سفارت ايران در كابل، تجمع كرده‌اند و از سوی دیگر در نهایت تعجب می‌خوانیم که گویا این پناه‌جویان نه تنها از بازگشت به کشور خود ناراضی نیستند بلکه با آغوش باز به استقبال این طرح رفته‌اند. به گزارش ایرنا شماری از افغان‌ها که در مرز سیستان «به صورت داوطلب» به کشور خود باز می‌گشتند در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، «ایران را تنها الگوی مناسب انسان‌دوستی در دنیا معرفی کرده‌اند.» به گزارش همین خبرگزاری این افراد صبح پنجشنبه هنگام خروج از از مرز "میلک" زابل گفتند: «ایرانیان در این چند سال به بهترین شکل وظیفه‌ی انسان‌دوستی و دینی خود را انجام دادند.» به‌یاد ماجرایی که "عروسک کوکی" تعریف کرده، می‌افتم! این خبرگزاری در ادامه گزارش خود به نقل از یک مهاجر افغان می‌نویسد: «میزبانی حدی دارد و ایرانیان به خوبی به مدت ۲۸ سال از اتباع افغان و مهاجران کشور ما پذیرایی کرده است. این حق دولت و نظام جمهوری اسلامی است که اتباع بیگانه را از کشورش بیرون کندد، زیرا میزبانی تا کی؟»

راست و دروغ این نوشته‌ها گردن "ایرنا".

موافق یا مخالف ؟

برخی اهالی وبلاگستان هم ساکت نمانده‌اند و اجرای این طرح را با دقت دنبال می‌کنند. نویسنده‌ی"زن نوشت" با پشتیبانی از این طرح در وبلاگ خود آورده است: «با سياست بازگرداندن افغان‌ها به کشورشان موافقم. اما گذاشتن ضرب‌الاجل را درست نمی‌دانم. آنها بايد خودشان به باور و توانايی لازم برای بازگشت برسند... و در تمام مدتی که در ايران يا کشورهای ديگر هستند، بايد از تمام حقوق انسانی برخوردار شوند.»

یک وبلاگ نویس دیگر که خبر اخراج افغانی‌ها از ایران را خوانده است نظر دیگری دارد و می‌نویسد: «خواندن این خبر، لرزه بر اندام هر انسانی می‌اندازد؛ چگونه یکی از «مهاجرترین» ملت‌های جهان که طی ۲۸ سال گذشته بیش از ۷ میلیون آواره، مهاجر، فراری و ... به جامعة جهانی «تقدیم» کرده، در درون مرزهای خود با «آوارگان» ملت‌های دیگر رفتاری اینچنین «حیوانی» می‌تواند داشته باشد؟ از آنان که در اتاق‌های گرم و نرم خود چنین قوانینی وضع می‌کنند باید پرسید، چه کسی از روی میل و رغبت، و با رضای خاطر، میهن خود را به مقصد مکانی ناشناخته و نامأنوس ترک گفته.... »

"رویای آریایی" هم مخالف اخراج تبعه‌ی افغانی است.‌ او ربط دادن مشکل بیکاری جوانان به حضور تبعه‌ی افغانی در در ایران را اشتباه می‌داند و معتقد است بسیاری از بخش‌ها مثل بخش ساختمان یا کشاورزی با اخراج نیروی کار افغانی برای یافتن جایگزین با مشکل روبرو خواهند شد:

« اخراج تبعه های افغانی از ایران بحثی است که هر سال در مقطعی از زمان شدت می گیرد و بگیر و ببندی اساسی به راه می افتد و ناگهان متوقف می شود.هر وقت که از یکی از دست اندر کاران این طرح می پرسند که علت این طرح چیست .... می گوید:"افغانی ها فرصت های شغلی را از جوانان ایرانی گرفته اند(!) و ما برای ایجاد اشتغال این کار را می کنیم" و به این ترتیب به سادگی هرچه تمام تر مشکل بی کاری جوانان بر گردن افغانی هایی می افتد که گردنشان از مو هم باریک تر است. اما آیا واقعا حقیقت این است؟! مشکل بیکاری در بین جوانان ما مربوط به قشری است که مدرک لیسانس را گرفته اند و حال تصور می کنند که باید حتما پشت میز بنشینند و اگر پاچه شلوارشان خاکی بشود آخر الزمان فرا می رسد! کدام یک از جوانان پر مدعای ما (خودم را می گویم!) حاضریم مثل برادران افغانی مان زحمت بکشیم و به حقوق کم قناعت کنیم و خدا را به خاطر همین حداقل ها شکر بگوییم؟!کدام یک از ما حاضریم در شرایط سخت و جان فرسایی که افغانی ها از زیر آن شانه خالی نمی کنند قرار بگیریم و دم بر نیاوریم؟!»

«یک مشت افغانی»

"یک لیوان چای داغ" مرتبط دانستن مسائل داخلی یک کشور به حضور خارجیان را « شیوه معمول خیلی از احزاب پوپولیست در دنیا» می‌داند و در مطلبی با عنوان "یک مشت افغانی" در اعتراض به به‌کاربردن واژه‌های توهین‌آمیز دررابطه با مهاجران افغان نوشته‌است:

«این بار افغانی ها در ایران قربانی تبلیغات پوپولیستی شده اند و مسوولین کشور به جای آن که مشکل بی کاری را ناشی از جذب کم سرمایه خارجی و تحرک پایین اقتصاد به خاطر سیاست های غلط بدانند آن را به گردن افغانی هایی می اندازند که سال ها است با بهره وری چند برابر ایرانی ها کار کرده اند. امروز صبح رادیو ایران مصاحبه های معمول خودش را با مردم همیشه در صحنه ترتیب داده بود و از آن‌ها در باب اخراج افغانی ها می پرسید. به سراغ یکی رفت و جواب گرفت: "من فنی کار گیر نمی آورم و یک مشت افغانی این جا مشغول کار هستند" . از صبح این عبارت مزخرف "یک مشت افغانی" توی گوشم است و فراموشم نمی شود. از آن مصاحبه شونده انتظاری نیست. او بی کار است و عصبانی ولی نمی فهمم رادیوی ملی یک کشور شرم گین از نیست که چنین جمله توهین آمیزی را از بخش خبر اصلی خودش پخش می کند و این چنین به احساسات احمقانه نژادپرستانه دامن می زند. اگر امکانی فراهم بود به سهم خودم از افغانی های مقیم ایران بابت این جمله عذرخواهی می کردم ».

اخراج کارگر غیر قانونی

"سبیل طلا" که بسیاری از رخدادها در ایران را به دقت دنبال می‌کند، پس از آوردن خبر جمع آوری ۲۲ هزار تبعه غيرمجاز از سطح كشور و اخراج آنها از مرز دوغارون به نقل از مدير كل امور اتباع و مهاجرين خارجی می‌نویسد: «مهاجران افغان را زندانی کرده‌اند. دستور داده‌اند روی دو پایشان بنشینند که آقای وزیر کشور بیاید ایشان را در راه افغانستان بدرقه کند لابد آخر شب بعد از اینکه وزير کشور به خانه خود در حومه تهران باز می گردد و ماهواره را روشن می کند و برنامه تلويزيونی لو دابز را در شبکه تلوزيونی سی ان ان تماشا می کند و به همسرش می گويد: "خوب این آقای دابز که آدم با سواد و محترمی است درست می گويد. این به صلاح هيچ کشوری نيست که "کارگران غير قانونی" را از مرزهايش اخراج نکند. مخصوصاً که این افغان ها که همگی از دم قاتل و متجاوز به عنف هم هستند. اتفاقاً من هم امروز صبح رفتم دم مرز يک بيست هزار نفر از این اراذل را مثل سگ انداختم از ایران بيرون!" کز ديو و دد ملولم و سيد جمال الدين افغانی ام آرزوست »

کرایه‌ی تاکسی بر مبنای ملیت

و در پایان این گشت‌و گذار از خواندن خاطره‌ای در "باغ بهار" دلمان به درد می‌آید و رفتار برخی از هموطنانمان عرق شرم برپیشانی‌ می‌آورد:

« طبق معمول هر روز عصر سوار یکی از کرایه هایی شدم که برای جلب مسافر مشغول فریاد کشیدن مقصدش بود... بعد از مدت مدیدی یک افغانی به سمت ماشین آمد و به راننده گفت که می خواهد برود به فلان آدرس. کدام تاکسی را باید سوار شود؟ راننده تاکسی گفت:‌ سوار شو من هم به همان طرف می روم. من تعجب کردم. چون معمولا تاکسی هایی که سوار می شدم کوتاه ترین مسیر را برای رسیدن به مقصد انتخاب می کردند و مسیری که افغانی می خواست برود، برای ما به نوعی لقمه را دور سر چرخاندن بود. اما با خودم فکر کردم شاید چون مسافر گیر راننده نیامده می خواهد مسیر طولانی تر را طی کند. اما حقیقت این نبود و معلوم شد که راننده فقط طمع کرده بود. وسط مسیر، مرد افغانی که دید راننده فقط از کنار منطقه ای که می خواست برود رد می شود و داخل آن نمی رود.... از راننده خواست او را همانجا وسط جاده پیاده کند. راننده هم زد کنار و منتظر کرایه اش شد! افغانی نیمی از پول کرایه را از جیبش بیرون کشید و به او داد. اما راننده پرخاش کنان خواستار کل مبلغ کرایه شد! از افغانی انکار و از راننده فحش و بد و بیراه. ناگهان راننده از پشت فرمان بلند شد و از ماشینش بیرون آمد. یقه افغانی را گرفت و همانطور که او را کتک می زد؛ صورتش را روی کاپوت ماشینش چسباند و شروع کرد به گشتن جیب های شلوارش برای گرفتن باقی پول! افغانی بینوا که از قضا پولی هم در جیبش نداشت تحقیر می شد وصدا از هیچ کدام از مسافرینی که در تاکسی نشسته بودند در نمی آمد. انگار همه در لذت تحقیر کردنش شریک بودند. دست آخر ما رفتیم و مرد ماند وسط جاده با غروری لگد مال شده، صورتی کتک خورده و جیبی خالی شده.»

به امید روزی که وبلاگ‌های ایرانی تهی از این داستان‌ها و خاطرات باشند.