1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

کافکا در زبان فارسی؛ آشنای ناشناخته؟

بهزاد کشمیری‌پور۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

فرانتس کافکا تقریبا همان زمان که شهرت‌اش تازه در اروپا گسترش می‌یافت به فارسی‌زبانان معرفی شد. این کار را عمدتا صادق هدایت انجام داد که بسیاری در تفکر و زندگی‌اش شباهت‌هایی با نویسنده‌ی آلمانی‌زبان چک یافته‌اند.

https://p.dw.com/p/EUkJ

به رغم این آشنایی زودهنگام، ترجمه‌ی اغلب آثار کافکا از زبان اصلی صورت نگرفته. همین واقعیت بسیاری از منتقدان را به تردید وامی‌دارد که شناخت ما از کافکا در تناسب با این آشنایی قدیمی باشد.

Kafka 2

هنگامی که ترجمه‌ی صادق هدایت از داستانی زیر عنوان «جلو قانون» در مجله‌ی سخن منتشر شد، نویسنده‌اش، فرانتس کافکا، اگر زنده بود شصت ساله می‌شد. اکنون شصت و پنج سال از آن روزها می‌گذرد و تقریبا تمام آثار این نویسنده‌ی آلمانی‌زبان به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

ترجمه‌ی نخستین اثار کافکا به وسیله‌ی هدایت و دوستش حسن قائمیان انجام شد که اواخر دهه‌ی سی خورشیدی آنها را در دو کتاب «گروه محکومین» و «مسخ» منتشر کردند. کتاب نخست با مقدمه‌ای زیر عنوان پیام کافکا انتشار یافت که صادق هدایت در آن با بهره‌گیری از نوشته‌های کافکاشناسان اروپایی این نویسنده‌ی چک‌تبار را به فارسی‌زبانان معرفی می‌کند.

با گذشت بیش از شش دهه از آشنایی با کافکا، در مورد شناخت ما از کار او حرف و حدیت‌های فراوانی وجود دارد. بسیاری از آثار این نویسنده از زبان اصلی به فارسی برگردانده نشده و به اعتقاد اغلب منتقدان نمی‌توانند ویژگی‌های کار او را آشکار کنند. اشتباه‌هایی که از راه ترجمه از زبان‌های دیگر در روایت فارسی نوشته‌های کافکا راه پیدا کرده به زمان معرف نامدارش هدایت بازمی‌گردد.

لغزش‌های ترجمه‌ی هدایت

در سال‌های اخیر نقدهای متفاوتی در مورد لغرش‌های ترجمه‌ی هدایت، به ویژه ترجمه‌ی «مسخ» منتشر شده. از این کتاب لااقل دو ترجمه‌ی دیگر وجود دارد که تازه‌ترین آن با توجه به همین لغزش‌ها توسط فرزانه طاهری انجام گرفته است.

فرزانه ظاهری
فرزانه ظاهریعکس: DW

او در این مورد به دویچه وله می‌گوید: «من در واقع ابتدا به ساکن قصد ترجمه ی مجدد مسخ را نداشتم. در دوره‌ای که درس‌گفتارهای ناباکف را ترجمه می‌کردم، خیلی از اثاری که به آنها پرداخته می‌شد، مثل یولیسس جمیز جویز یا کارهای جین استین به فارسی درنیامده بود. درواقع از سه چهار کاری که خیلی مهم بودند ترجمه‌ای در بازار وجود نداشت و ترجمه‌ی درس‌گفتارهایشان به نظرم خیلی مفید نمی‌آمد. بعد فکر کردم فقط درس‌گفتارهایی را ترجمه کنم که مثل مسخ کافکا اصل اثر در زبان فارسی وجود داشته باشد. به این ترتیب به ترجمه‌ی هدایت رجوع کردم تا در نقل قول‌هایی که در درس‌ها از متن آورده می‌شود از این ترجمه استفاده کنم.»

او می‌افزاید: «ترجمه‌ی هدایت از مسخ را سال‌ها پیش خوانده بودم، و انگار آن موقع نگاه ما به زبان ترجمه با الان خیلی متفاوت بود. به هر حال متن‌ها با هم تفاوت‌های زیادی داشتند و اینقدر این مسئله در نقل قول‌های متفاوت تکرار شد که فکر کردم بد نیست این اثر را دوباره ترجمه کنم.»

طاهری با اشاره به شیوه‌ی کار خود به نمونه‌ای از اشتباه‌هایی اشاره می‌کند که از ترجمه‌ی فرانسه وارد متن فارسی شده: «من مبنا را ترجمه ی انگلیسی قرار دادم و بعد با دوستی که به زبان آلمانی مسلط بود نشستیم و من متن فارسی را می‌خواندم و او نسخه‌ی آلمانی را نگاه می‌کرد. در این مقایسه متوجه اشتباهات حیرت انگیزی شدیم که یک نمونه از آن را توضیح می‌دهم. در اواخر این رمان، در جمله‌های آخر می‌گوید گرته خیلی شکفته شده بود، بعد از آن فشارهایی که بعد از مرگ گرگوره که با هم گردش می‌رفتند به او وارد شده بود یکباره شکفته شده بود. بعد در ترجمه‌ی هدایت دیدم که نوشته بود گرچه این اواخر به دلیل کرم زیبایی‌ای که زده بود رنگ‌پریده به نظر می‌رسید. من بعد ترجمه‌ای که مبنای کار هداست بوده را پیدا کردم و دیدم که این اشتباه در ترجمه‌ی فرانسه بوده است. این اشتباه‌ها برایم خیلی حیرت‌انگیز بود.»

بازار داغ ترجمه آثار کافکا

Kafka 3.jpg

کثرت مترجمان آثار کافکا به فارسی نیز می‌تواند حیرت‌انگیز باشد. تعداد کسانی که اثری از کافکا به فارسی منتشر کرده‌اند از تعداد کل آثار او بسیار بیشتر است. از برخی داستان‌های کوتاه کافکا، مانند «در برابر قانون» بیش از ده ترجمه‌ی منتشر شده وجود دارد و آثار بلند او آمریکا، قصر، محاکمه و مسخ هر یک سه تا چهار بار ترجمه و منتشر شده‌اند. از این چهار اثر تا کنون لااقل ۴۰ چاپ مختلف به فارسی وجود دارد که نیمی از این به تجدید چاپ‌های مسخ مربوط است.

شهرت کافکا و نثر به ظاهر ساده‌اش می‌تواند از دلایل توجه مترجمان به آثارش باشد. شاید وجود نوشته‌های کوتاه او در کتاب‌های آموزش زبان المانی، نیز در وسوسه‌ی نوآموزان این زبان بی‌تاثیر نبوده باشد. به جز مترجمانی که آثارشان به صورت کتاب در ایران منتشر شده، صدها ترجمه از آثار کافکا در نشریه‌های داخل و خارج نیز به چاپ رسیده و با گسترش سایت‌ها و مجله‌های اینترنتی حتما بسیار بیشتر نیز شده‌اند.

تنها در ماشین جستجوی گوگل برای نام «کافکا» به زبان فارسی نزدیک به ۵۸ هزار مدخل وجود دارد. از میان سه چهار مترجمی که پیگیرتر آثار کافکا را به فارسی ترجمه کرده‌اند لااقل نیمی از آنها این کار را از زبان واسطه انجام داده‌اند. فرزانه طاهری معتقد است به جز لغرش‌هایی که از طریق زبان‌های واسطه به ترجمه‌های فارسی راه یافته اغلب مترجمان به ویژگی‌های زبانی کافکا بی‌توجه بوده‌اند.

او در این باره که آیا چنین ترجمه‌هایی می‌توانند زمینه‌ی آشنایی واقعی با این نویسنده‌ی آلمانی‌زبان را فراهم کنند می‌گوید: «به نظرم نه. حتا در برخی مواردی هم که ترجمه از زبان آلمانی بوده، با ترجمه موافق نبوده‌ام. ظاهرا ترجمه‌ی کافکا خیلی ساده است، به خاطر این که خیلی صنایع زبانی به کار نمی‌برد، ولی نگه داشتن آن سطح زبانی کافکا خیلی دشوار است. یعنی آدم باید خیلی عنان قلم‌اش را نگه دارد تا از محدوده‌ی کافکا بیرون نرود. به جز چند کار، مثل کارهایی که اقای فرامرز بهزاد ترجمه کرده‌اند، بعضی از این ترجمه‌ها به نظرم حتا ممکن است گمراه کننده باشند.»

«پزشک دهکده»، فصل تازه‌ای در معرفی کافکا

شاید بتوان ادعا کرد که فرامرز بهزاد با انتشار مجموعه‌ی پزشک دهکده در سال ۱۳۵۶ فصل تازه‌ای در معرفی کافکا به فارسی‌زبانان گشود که متاسفانه ادامه نیافت. فرامرز بهزاد اواسط دهه‌ی پنجاه علاوه بر ترجمه ی اثاری از کافکا بر ترجمه‌ی آثار برتولت برشت نیز نظارت داشت. در این کار چند مترجم جوانتر با او همکاری می‌کردند.

محمود حسینی‌زاد
محمود حسینی‌زاد

یکی از همکاران او محمود حسینی‌زاد است که آثاری از برشت را در همان دوران و ترجمه‌هایی از نویسندگان نسل جدید آلمانی‌زبان را در این سال‌ها منتشر کرده. به نظر کمی غیرعادی می‌رسد که در کنار انبوه مترجمانی که از چند زبان دیگر کافکا را به فارسی برگردانده‌اند حسینی‌زاد در نزدیک به ۳۵ سالی که از آلمانی ترجمه می‌کند تنها چند صفحه از آثار کافکا، یک داستان کوتاه و نمایشنامه‌ی ناتمام «مقبره‌دار» را به فارسی برگردانده است.

او درباره‌ی علت این امر می‌گوید: «اول یک دلیل کوچک را بگویم و بعد برسم به دلیل بزرگتر آن. من در دوران دانشجویی در آلمان، گرچه در رشته‌ی جامعه‌شناسی و علوم سیاسی تحصیل می‌کردم، در بعضی از سمینارهای ادبی که در دانشکده‌های دیگر برگزار می‌شد شرکت می‌کردم. یک دوره‌ای را، یک ترم، در دانشکده فنی شهر مونیخ برگزار می‌کردند که از این کلاس‌های فوق برنامه محسوب می‌شد و در آن استادی درباره‌ی آثار کافکا صحبت می‌کرد. من چندین جلسه به این سمینارها رفتم. آنجا کارهای کافکا را می‌خواندند و تجزیه و تحلیل می‌کردند و کلاس فوق‌العاده‌ای بود. در آنجا من که خیلی جوان بودم، می‌توانم بگویم ترس عجیب و غریبی نسبت به کافکا پیدا کردم. در این سمینارها البته مسئله زیاد زبان کافکا نبود بلکه بیشتر معنای داستان‌ها بررسی می‌شد. و این برای همیشه در فکر من جا گرفت که به کافکا نمی‌شود نزدیک شد.»

حسینی‌زاد ضمن ابراز علاقه‌ به آثار کافکا متذکر می‌شود: «کافکا زبان فوق‌العاده‌ای دارد. زبان پیچیده‌ای که در ظاهر خیلی هم ساده است و متاسفانه خیلی از مترجم‌ها را هم به اشتباه می‌اندازد. دومین دلیل این بود که زمانی که من شروع به ترجمه کردم پزشک دهکده و نامه به پدر را فرامرز بهزاد خیلی خوب ترجمه کرده بود، و کارهای دیگر کافکا هم زیاد ترجمه شده بود. و این شد که من دیگر نیاز آنچنانی نمی‌دیدم که بنشینم و کافکایی شسته رفته تحویل خوانندگان بدهم. مظافا بر این که من الان هم اقرار می کنم درآوردن زبان کافکا به فارسی اصلا ساده نیست.»

Buchumschlag der Übersetzung eines Buches von Kafka in Farsi.jpg

او نیز ترجمه‌های فرامرز بهزاد از کافکا را متفاوت ارزیابی می‌کند و توضیح می‌دهد: «شما الان وقتی کار بهزاد را با کار دیگران مقایسه می‌کنید، حتا با کار آنها که بعدا کافکا را از زبان المانی ترجمه کرده‌اند، مقایسه می‌کنید می‌بینید که یک سر و گردن بزرگتر است. شاید آدم باید واقعا وقت می‌گذاشت. کاری که بهزاد کرد این بود که اصلا نخواست سبک‌بازی کند، خودش هم توضیح می‌دهد که کارش یک ترجمه ی دقیق کلمه به کلمه است و باقی را بر عهده‌ی خوانندگان گذاشته.»

به عقیده حسینی‌زاد: «برای این که بتوانیم سبک کافکا را دربیاوریم باید واقعا کار بکنیم. مشهور است و حتما می‌دانید که کافکا اقلیتی بود که در اقلیتی، در اقلیت زندگی می‌کرد. یعنی بیچاره یک آلمانی‌زبانی بود که در پراگ زندگی می‌کرد، یعنی جزو اقلیت آلمانی بود. و باز یهودی‌ای بود که بین آلمانی‌ها اقلیت محسوب می‌شد و بعد تحت سلطه‌ی پدر بود که این هم خودش نوعی اقلیت برایش به وجود می‌آورد. علاوه بر اینها گرچه آلمانی زبان مادری‌اش بود اما این زبان را در یک محیط غریبه یاد گرفته بود. شاید یکی از دلایلی که من سراغ کافکا نرفتم هم شاید این بود که واقعا فرصتی به آن صورت پیش نیامد. یعنی می‌دیدم که کارهای معروفش را از هدایت به بعد همه ترجمه کرده‌اند و بالاخره آن کافکا به جامعه ی کتاب خوان ایران معرفی شده بود.»

کافکا و درهم‌تنیدگی با اسطوره هدایت

روایت‌های مختلف از کافکا بیش از شصت سال است آمیخته با اسطوره‌ی هدایت در ادبیات فارسی حضور دارد و آثار او به دلایلی که گاهی واقعا ناروشن است مورد توجه قرار می‌گیرد. مسخ کافکا به ترجمه‌ی هدایت از سال ۱۳۶۸، زمانی که ترجمه‌ی جدید فرزانه‌ی طاهری منتشر شده، تا کنون لااقل ده بار به چاپ رسیده است. علاقه و توجه به کافکا چنان است که حوزه‌ی هنری که یکی از اهداف خود را «رشد هنر دینی» عنوان می‌کند اسفند ماه سال ۸۴ نمایشنامه‌ی قابیل را بر اساس یکی از نوشته‌های او به روی صحنه برده و رمانی به نام «کافکا در ساحل» نوشته‌ی هاروکی موراکامی، که تابستان سال گذشته چهار ترجمه‌ی مختلف از آن به فارسی‌زبانان عرضه شد همچنان جزو پرفروش‌ترین اثار ادبی قرار دارد.