1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

پیمان عارف: اگر اوضاع عادی‌ست نباید از زندانیان سیاسی بترسند

۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

پیمان عارف پس از آزادی از زندان در گفت‌وگو با دویچه وله دلایل بازداشت غیرقانونی خود را برشمرد. این فعال دانشجویی معتقد است بحران سیاسی به وجود آمده پس از انتخابات هنوز "حل نشده و کماکان به قوت خود باقی است."

https://p.dw.com/p/14ZOJ
عکس: Rahesabz.net

پیمان عارف فعال دانشجویی و عضو سازمان دانش‌آموختگان جبهه ملی ایران روز سه‌شنبه ۱۵ فرودین ماه از زندان اوین آزاد شد. این سومین بازداشت او در یک سال اخیر بود. پیمان عارف در گفت‌و‌گو با دویچه وله بازداشت خود را "غیر قانونی" اعلام دانست.

چند روز پیش از آزادی، این عضو سازمان دانش‌آموختگان جبهه ملی در زندان دست به اعتصاب غذا زده بود که در پی وخامت حال جسمی او را به بیمارستان مدرس منتقل می‌کنند. پیمان عارف می‌گوید بعد از به هوش آمدن خود را روی تخت بیمارستان با دستبند و پابند یافته و به نشانه اعتراض در خواست می‌کند دوباره او را به زندان برگردانند.

پیمان عارف بار نخست در تاریخ ۲۸ خرداد سال ۸۸ بازداشت شد و به اتهام "تبلیغ علیه نظام" به دلیل انتشار نامه سرگشاده به محمود احمدی نژاد با عنوان "آقای احمدی‌نژاد آیا می‌دانید با دانشگاه چه کردید؟" به ۷۶ ضربه شلاق محکوم شد. با اتمام دوران محکومیت، حکم شلاق پیمان عارف دقایقی قبل از آزادی او اجرا شد.

آقای عارف همان زمان در گفت‌و‌گو با دویچه وله گفته بود: «مسئله ‌این است که برخلاف قانون، حتی اگر فرض را بر پذیرش قوانین فعلی هم بگذاریم، حتی با منطق قوانین موجود و حال حاضر جمهوری اسلامی ایران هم، مجازات شلاق من غیرقانونی اتفاق افتاد.»

این فعال دانشجویی بار دوم در تاریخ ۸ آبان ماه این بار نیز به اتهام "تبلیغ علیه نظام" دستگیر و پس از ۴۳ روز تبرئه و آزاد شد. آخرین‌بار صبح روز پنجشنبه (۲۵ اسفند / ۱۵ مارس) نیروهای امنیتی او را در منزل خود بازداشت کردند. پیمان عارف پس از آزادی از زندان در گفت‌وگو با دویچه وله به وضعیت دستگیری خود و همچنین شرایط سیاسی امروز ایران پرداخته است.

بشنوید: گفت‌و‌گو با پیمان عارف بعد آزادی از زندان

دویچه وله: شما برای سومین‌بار در عرض یک‌سال گذشته بازداشت شده بودید. دلیل و اتهام بازداشت اخیر شما چه بود و چه‌طور بازداشت شدید؟

پیمان عارف: نیروهای دادسرای اوین به منزل آمدند و مرا با خود بردند. مبنایی که برای بازداشت ذکر شد و به عنوان تفهیم اتهام به من ابلاغ شد، تشویش اذهان عمومی از طریق مصاحبه‌هایی بود که بعد از اجرای حکم شلاق صورت گرفته بود و به‌طور مشخص، مصاحبه با سایت "کلمه" مطرح شد.

این تفهیم اتهام فاقد مبنای قانونی بود. به دلیل این‌که تنها ۲۰ روز بعد از اجرای حکم شلاق، یک‌بار دیگر من را از سوی شعبه شش بازپرسی دادسرای اوین به مدت ۴۳ روز بازداشت کرده بودند. من بر سر مزار "شهید ندا آقاسلطان" بازداشت شده بودم. بعد که مرا به دادسرای اوین بردند، عنوان اتهامی‌ام از حضور بر مزار ندا آقاسلطان، به تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه در مورد اجرای حکم شلاق تبدیل شد.

من از روز بیست و هفت اسفند وارد اعتصاب غذا شدم. البته چون ما در بند امنیتی ۳۵۰، دسترسی به تلفن نداریم و زندانیان این بند شاید ماهی یک‌بار به تلفن دسترسی پیدا کند، من بعدها فهمیدم که متاسفانه دادسرای اوین در توقیف غیرقانونی، از افعالی که در گذشته انجام می‌داده، یک قدم هم پیش‌تر آمده است. یعنی صبح روز ۲۸ اسفند با همسر من تماس گرفته‌اند که به آنجا بیاید و قرار کفالت را تودیع کند. همسر من به همراه یکی از دوستان‌ به‌عنوان کفیل به دادسرای اوین رفته‌اند و ساعت ۱۰ صبح قرار کفالت را تودیع کرده‌اند. لذا بعد از تودیع قرار، حتی یک لحظه نگه داشتن متهم غیرقانونی است و مصداق توقیف غیرقانونی موضوع ماده‌ی ۵۷۵ قانون مجازات اسلامی محسوب می‌شود که مقنن برای آن مجازات زندان در نظر گرفته است.

شما در زندان دست به اعتصاب غذا زده بودید و خبرها هم حاکی از وخامت حال شما بود. چطور شد دست به اعتصاب غذا زدید و چرا به بیمارستان منتقل شدید؟

در تاریخ جمعه چهارم فروردین، مرا به بیمارستان مدرس بردند و دو روز در آن‌جا ماندم. دلیل اعتصاب غذا هم مشخص بود و آن اعتراض به روند غیرقانونی صورت گرفته و توقیف غیرقانونی صورت گرفته بود و خواستار رفع توقیف و رعایت قانون بودم.

من خواسته‌ای جز رعایت همین قوانین با تمام انتقاداتی که به آن وارد است و ایراداتی که در موردش وجود دارد، نداشتم. خواسته‌ای جز این نداشتم که حسب همین قوانین موجود ما، نگه داشتن من غیرقانونی و مصداق توقیف غیرقانونی بود که خود قانون‌گذار در ماده‌ی ۵۷۵ قانون مجازات اسلامی، برای آن مجازات تعیین کرده است. این بحث اعتصاب غذای من بود.

روز جمعه‌ چهارم فروردین، من ناهشیار بودم، ولی وقتی به هوش آمدم، رزیدنت قلب بیمارستان مدرس به من گفت که تعداد ضربان قلب‌ام (ریت) در دادسرا ۴۶ بوده که مرا به بیمارستان رسانده‌اند و ریت قلب زیر ۵۰ بسیار خطرناک است و فرد در آستانه‌ ایست قلبی قرار می‌گیرد.

به‌هرحال با آندرنالین و انواع و اقسام امکان‌هایی که به لحاظ ترمیم وضعیت قلب من وجود داشت، ظاهرا فشار خون‌ را تنظیم کردند ولی من از گرفتن سرم خودداری کردم.

نهایتا نکته‌ای که باعث شد من با رضایت و خواسته خودم از بیمارستان مدرس بخواهم که مرا به زندان برگردانند، این بود که مگر چقدر ممکن است رفتار شقاوت‌مندانه‌ای از طرف مقابل در پیش گرفته شده باشد که من در اعتصاب غذا، در حالت ناهشیاری و بیهوشی به‌سر می‌برم و رزیدنت قلب می‌گوید که شما در آستانه‌ ایست قلبی قرار داشتید، حتی در آن شرایط هم به من دست‌بند و پابند زده باشند؟!

من وقتی به هوش آمدم، دیدم که دستم با دست‌بند و پایم با پابند به تخت بیمارستان بسته شده است. این در شرایطی بود که مدام می‌بایست برای آزمایش‌های مختلف از من خون می‌گرفتند. چندتا مأمور هم گذاشته بودند که حتی وقتی پرستار یا پزشک پیش من می‌آمد، یک مأمور هم می‌ایستاد. حتی هنگام گرفتن خون، ماموری بالای سر من می‌ایستاد.

هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که پرستار بیمارستان مدرس از من شماره تلفن همسرم را گرفت تا با او تماس بگیرد و ایشان بتواند بالای سر من بیاید. مامورهایی که مرا به بیمارستان بردند، آن‌چنان بلوایی به‌پا کردند که آن پرستار بیچاره از ترس شماره را پس داد. با این وجود، باز دست از سر آن پرستار برنداشتند و ادعا یا تهدید می‌کردند که ما کار شما را به دادستان تهران گزارش می‌کنیم. طوری رفتار کردند که این خانم پرستار، به علت برخوردی که با او صورت گرفت، رنگ به رخسار نداشت.

دیدم به این صورت، با این همه مامور بالای سرم، با دست‌بند و پابند و رفتاری که با پرسنل بیمارستان، اعم از پزشک و پرستار دارند، گویا من مایه‌ دردسر آن بیمارستان شده‌ام. به آن‌ها گفتم که یا دست‌بند و پابند را باز کنید - من که قاتل نیستم که مرا با پابند به تخت بسته‌اید- یا می‌خواهم به زندان برگردم. وقتی امتناع کردند، از پزشک متخصص خواستم که هرچه‌ زودتر مرا مرخص کند و به زندان برگردانند.

شما از فعالان با سابقه‌ی جنبش دانشجویی و عضو سازمان دانش‌آموختگان جبهه‌ی ملی هستید. با توجه به شرایط امروز و این‌که بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند جنبش اعتراضی ایران در شکل دو سال قبل‌ آن فروکش کرده است، فکر می‌کنید چرا باید بسیاری از چهره‌های معترضان هم‌چنان در زندان باشند؟ تحلیل شما از وضعیت امروز ایران چیست؟

اتفاقا همین سئوالی که شما دارید مطرح می‌کنید، در زندان بین من و دوستان دیگر مورد بحث بود که بعد از گذشت نزدیک به سه سال از انتخابات، اگر واقعا بحرانی نبوده است، چرا از اول چنین برخوردهایی را صورت داده‌اند؟! و اگر بحرانی بوده و توانسته‌اند بر آن بحران سیاسی فایق بیایند و الان در مملکت هیچ مشکلی نیست و همه چیز سر جای خود است، این چه ترسی است که الان ۲۰۰ زندانی سیاسی داشته باشید و حتی این خوف را داشته باشید که برای زندانیان سیاسی مرخصی عید بدهید؟!

در نوروز قوه قضاییه حتی مجرمین خطرناک را بعضا به مرخصی می‌فرستد، این چه خوفی است از زندانیان سیاسی که از آمار ۱۷۰ نفری بند ۳۵۰ (یعنی بند سیاسی زندان اوین)، روز ۲۹ اسفند حداکثر ۱۵ نفر را به مرخصی فرستاده‌اند.

بحثی که من دارم، این است که اگر آقایان معتقد هستند که هیچ مشکلی نیست، مستقر هستند و نظم مستقر بسیار توان‌مند است و هیچ احساس ضعفی ندارند، چرا از کوچک‌ترین آزادی‌هایی که به زندانیان سیاسی ممکن است تعلق بگیرد، می‌ترسند؟! الان آزادی مشروط که به دوستان نمی‌دهند، مرخصی‌ها هم به تعداد خیلی معدود و ناچیزی از دوستان محدود شده و ملاقات‌های حضوری هم بسیار محدود است.

فکر می‌کنم پاسخ این سئوال برای ما روشن است و آن این‌که بر خلاف ادعای آقایان، این بحران سیاسی حل نشده و کماکان به قوت خود باقی است. لذا نهاد امنیتی کماکان با تسلطی که در کنترل فضا دارد، از حداقل انعطاف‌هایی که ممکن است و می‌بایستی در مورد زندانیان سیاسی به خرج داده شود ممانعت می‌کند.

ولی اگر حاکمیت جز این‌که من می‌گویم فکر می‌کند، باید توضیح قانع‌کننده‌ای بدهد که چرا با منتقدین خود به این شکل برخورد می‌کند، چرا منتقدش در شرایطی که در آستانه ایست قلبی قرار دارد، باید آن‌چنان مأمور بالای سرش ریخته شود که پرستار نتواند از لابلای آن‌ها عبور کند و مثلا یک سرنگ خون از او بگیرد؟ یا این‌که او را با پابند به تخت ببندند؟ این سئوالی است که آقایان می‌بایستی جواب دهند.

حسین کرمانی
تحریریه: مصطفی ملکان