1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

همنشینی یک ساز آفریقایی با سازهای ایرانی گپی با بهنام سامانی

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

ترانه ها و ریتم‌های بندری در موسیقی ایران، نشانه‌های آشکاری از موسیقی آفریقایی دارند. باید پرسید، سازهای ایرانی چه طور؟ بهنام سامانی هنرمند مقیم آلمان در این زمینه از کارهای موسیقایی خود می‌گوید.

https://p.dw.com/p/RJ1D
بهنام سامانی
بهنام سامانیعکس: Behnam Samani

بهنام ولیخانی سامانی در سال ۱۹۶۷ در چهارمحال بختیاری زاده شد. وی از ۱۳ سالگی نواختن تنبك و دیگر سازهای كوبه‌ای را نزد استادان گوناگون در اصفهان پی گرفت.

سامانی از سال ۱۹۸۷ در آلمان زندگی می‌کند و با هنرمندان بنامی چون فرامرز پایور، هوشنگ ظریف و رحمت‌الله بدیعی كار كرده است.

او همچنین در گروه‌های موسیقی سرشناسی مانند گروه "دستان" فعالانه شركت داشته است.

سامانی از پایه‌گذاران گروه سازهای كوبه‌ای "ضربانگ" است و این گروه را در سراسر جهان همراهی كرده است.

او طراح ساز "اودو ضربانگ" است كه گونه‌ی جدید و كاملی از یك ساز كهن آفریقایی است.

اگرچه از تنبك و دف بهنام سامانی، همواره ریتم‌های سنتی ایرانی شنیده می‌شوند اما صدای سازهای او، در محدوده و محصوره‌ی سنت، درجا نمی‌زند. او در واقع در قطعه‌های خود، ریتم‌های دست‌نخورده‌ی بختیاری را به نواهای سازهای كوبه‌ای فرهنگ‌های دیگر جهان، پیوند می‌زند.

از آنجا كه بهنام سامانی افزون بر نوازندگی، همواره در برنامه‌ریزی و ترتیب كنسرت‌های موسیقی ایرانی و كنسرت‌های آمیزه‌ای ایرانی − اروپایی، دست بلندی داشته، همكار دویچه وله‌، اسکندر آبادی درباره‌ی این كنسرت‌ها، به ویژه كنسرت بزرگ حسین علیزاده و شهرام ناظری در تالار فیلارمونی شهر كلن، گفت‌وگویی با او داشته است.

دویچه‏وله: چی شد که به فکر برگزاری کنسرت‌های بزرگ افتادید؟

Peyman Samani, iranischer Percussionist
عکس: Behnam Samani

بهنام سامانی: با درود فراوان به شنوندگان عزیز و سپاس از شما، به‏خاطر وقتی که به من دادید. من و پژمان نزدیک به ۱۰-۱۱ سال است که با هم کار می‏کنیم. سال گذشته در گروه "ضربانگ" توری با آقای حسین علیزاده داشتیم. با پژمان صحبت کردیم که بتوانیم کاری انجام بدهیم که بعد از سال‏ها، شهرام ناظری و حسین علیزاده با هم همکاری کنند.

بعد از گفت‏وگویی با هم داشتیم، پژمان با هردوی آنها صحبت کرد و قرار شد این کار را انجام بدهیم. وقتی تصمیم گرفته شد که این برنامه اجرا بشود، به دنبال پیدا کردن یک سازمانده برای انجام آن بودیم که هم پیدا شد و هم نشد. بالاخره قرار شد که خود من، حداقل در اروپا، این کار را شروع کنم. با فیلارمونی کلن تماس گرفتیم و آنها موافقت کردند که این برنامه را در بیستم ماه مه در آنجا برگزار کنیم. در کنار آن، من شش کنسرت دیگر را سازماندهی کردم.

یعنی در اصل، یک تور موسیقی است.

بله یک تور موسیقی است که ۲۰ ماه مه در فیلارمونی کلن شروع می‏شود. ۲۱ مه به استکهلم می‏رویم، ۲۲ مه در گوتنبرگ هستیم. پس از یک استراحت یک روزه به مادرید پرواز می‏کنیم و سه‏شنبه ۲۴ مه در مادرید برنامه اجرا می‏کنیم. روز پنجشنبه به آلمان برمی‏گردیم. روز شنبه ۲۸ مه در فرانکفورت برنامه داریم و روز یکشنبه ۲۹ مه در زوریخ برنامه تمام می‏شود.

برسیم به سازهای کوبه‏ای و نقش خود شما در این تور. معمولاً آقای علیزاده در کنسرت‏هایش قطعات نوشته شده و از قبل تعیین شده دارد. ولی از آن‏جایی که می‏دانم شما و پژمان حدادی، هردو در بداهه‏نوازی هم دست خوشی دارید، چه‏کار خواهید کرد؟ آیا به شما هم نقشی داده شده که بتوانید هنرتان را بار دیگر به شنوندگان و بینندگان‏تان نشان بدهید؟

سئوال بسیار خوبی کردید. چون با پژمان، آقای علیزاده و ناظری صحبت کرده‏ایم و قرار است اول ماه مه در تهران برای تمرین جمع شویم. باور کنید خودم هم کنجکاوم که چه اتفاقی خواهد افتاد. به‏خاطر همین صحبت شده که ما حداقل بتوانیم ۱۵-۲۰ روز وقت برای تمرین بگذاریم. حتماً بخشی از کارها نوشته‏شده و کار آقای علیزاده است. ولی از آن‏جایی که آقای علیزاده با کارهای من و پژمان آشنا است و توان ما را می‏داند، شاید هم فکری برای کار ما کرده است.
به‏هرحال باید دید در عمل چه خواهد شد. خود من هیچ پیش‏بینی‏ای نمی‏توانم بکنم.

از این کنسرت به کارهای دیگر برسیم. می‏دانم که وقت شما فقط به سازماندهی این کنسرت نمی‏گذرد. اصولاً برای سال جاری میلادی چه برنامه‏هایی دارید؟

هفته‏ی آینده به ایتالیا پرواز می‏کنیم و سه برنامه در شهرهای تروویزا، ونیز و میلان، با گروه ضربانگ و بنفشه‏ی صیاد داریم. برنامه‏هایی هم در آمستردام، مادرید و همین‏طور فرانکفورت داریم. هم‏چنین من، رضا و بنفشه یک سری ورک‏شاپ‏ها (کارگاه‏های آموزشی) برگزار می‏کنیم. در این کارگاه‏ها موسیقی زنده خواهیم داشت که طی آن در یک ساعت اول رقص‏ها را از بنفشه و ریتم‏ها را از ما یاد می‏گیرند و در دو ساعت بعد، با این ریتم‏ها و رقص‏هایی که یاد گرفته‏اند، به‏صورت موسیقی زنده می‏رقصند.

حالا در مورد کتابی که به تازگی منتشر کرده‏اید هم صحبتی داشته باشیم. طبیعتاً به این کتاب نگاهی شده است، اما مایلم بدانم که ۱۳ قطعه‏ای که روی این سی‏دی زده شده، همه‌ی نت‌ها متعلق به کتاب است یا این‏که نت آن در کتاب آمده ولی آزاد زده شده است؟

تقریباً همان نت‏هایی است که در کتاب نوشته شده است. در جاهایی هم پایه‏ی اصلی آن نت‏ها را گرفته‏ایم و بر اساس آن بداهه زده‏ایم. داستان این کتاب به ۲۴ سال قبل، زمانی که به آلمان آمدم برمی‏گردد. طی آن مدت بعد از شش، هفت سال کار موسیقی، به این نتیجه رسیدم که ما باید روی ریتم‏های محلی‏مان و ریتم‏های محلی‏ای که با رقص سروکار دارند، کار کنیم. همه‏ی این ریتم‏ها اسم دارند؛ مثلاً ریتم "سه‏پا" را در لرستان داریم، "سقزی" را در کردستان و "سه‏قرسه" را در خراسان. در همه‏ی آنها صحبت از "سه" است و ریتم‏های شش‏تایی دارند. شما می‏بینید که همان ریتم شش‏ هشتم است، ولی اَکسان‏ها در هر کدام از آنها جای دیگری است. هر نتی جای دیگری است، اکسان دیگری دارد و رقص‏ها فرق می‏کند.

من سعی کردم در طول این مدت، از هنرمندان موسیقی محلی ایران دعوت کنم و در کنار کنسرت‏هایی که با آنان برگزار می‏کردیم و در طول یک ماهی که با آنها بودم، کار ضبط می‏کردم و در مورد رقص‏ها و ریتم‏های‏شان صحبت می‏کردم.

شهرام ناظری و حسین علیزاده
شهرام ناظری و حسین علیزادهعکس: Behnam Samani

یادم هست که شما شادروان شاه‏میرزاد و یا مرشد مهرگان را به اینجا آوردید…

و نورالله علیزاده از مازنداران، ناصر مسعودی از گیلان و… در ریتم‏های محلی فقط یک قالب ریتم هست. مثلاً همان دو میزان یا سه میزان تکرار می‏شود و ریتم رقص. من در کتابم، یک خط اول را که شامل دو یا سه میزان می‏شود و ریتم سه قرسه یا سقزی است را آورده‏ام و در عین حال توانسته‏ام دو یا سه صفحه بر آنها اضافه کنم. ولی مدام آن ریتم در حال تکرار است، به خاطر این‏که اگر هنرجویی دارد آن را می‏زند، غیر از این‏که خط اول ریتم آن رقص را یاد می‏گیرد، می‏تواند یک بداهه‏نوازی و هم‏نوازی‏ای هم با این کتاب داشته باشد.

اتفاقاً یکی از مشکلاتی که ما با اجرای موسیقی محلی داریم، این است که خیلی‏ها فکر می‏کنند اگر همان موسیقی را از کوه و کوهسار بیاورند بزنند، چیز جالبی است. ولی الان این نکته‏ی جالب را در کار شما می‏بینم و می‏شنوم که می‏گویید روی این موسیقی کار شده و همین‏طور به حال خودش رها نشده است. یعنی نت به‏گونه‏ای نوشته و نواخته شده که هنرجو بتواند روی آنها کارهای ترکیبی هم بکند و خسته‏کننده نشود. همین‏طور است؟

کاملاً درست است. به‏خاطر این‏که همه -البته موزیسین‏ها نه، ولی مردم عام- فکر می‏کنند موسیقی محلی ما یکنواخت است. در صورتی‏که این‏طور نیست. بارها شده که من این کارها را گوش کرده‏ام و وقتی خواسته‏ام نت یک قطعه را بنویسم، متوجه شده‏ام که آن دهل‏نواز یا دایره‏زن، چقدر ریتم‏های ساده و ضربه‏ها یا ضدضربه‏هایی می‏زند که واقعاً سخت هستند. من در این کارم، در اصل، از خود این‏ها الهام گرفتم. اما چون من در اینجا تجربه‏ی کار با هنرمندان دیگر، با نوازندگان خودمان و موسیقی سنتی را هم داشتم و کارم فقط نوازندگی تنبک و دف نبود، توانستم فرم‏هایی را اضافه کنم که برای هنرجوها خسته‏کننده نباشد. به‏خصوص برای آلمانی‏ها که می‏خواهم ریتم‏های ما را فقط دو، چهار، شش، هشت نشناسند. به اسم آن قطعه بشناسند. الان وقتی به خیلی از هنرجو‏هایم می‏گویم "سه‏قرسه" را بزنند، دیگر خیلی راحت آن را می‏نوازند.

همان‏طور که در موسیقی عرب قطعه‏های ضربی‏شان اسم دارند و مثلاً می‏گویند: بلدی، مقصود، مقصوم و… دیگر نمی‏گویند: دوچهارم، شش‏هشتم و یا چهارچهارم، چون این‏ ریتم‏ها بین‏المللی است و ما باید سعی کنیم با این اسم‏ها، ریتم‏ها و رقص‏های محلی‏مان از بین نرود. من این ۱۳ قطعه را در این‏جا نوشته‏ام و یک سری قطعات دیگر را هم نوشته‏ام که بیشتر متعلق به جنوب ایران است و سعی می‏کنم در کتاب شماره‏ی ۲ از آنها استفاده کنم.

حال که صحبت‏مان گل انداخت، با اجازه‏ی خود شما، از پیشنیه‏ی هنری‏تان هم بگوییم تا شنوندگان‏ و خوانندگان ما را با پیشینه‏ی شما بیشتر آشنا کنیم. چون بهنام سامانی‏ای که امروز می‏شناسیم، طبیعتاً همان بهنام ۲۴ سال پیش نیست. کمی‏ از آشنایی خودتان با موسیقی و به‏ویژه ریتم، برایمان بگویید. من می‏دانم که خانواده‏ی هنرمندی هستید و هرکدام از سامانی‏ها به ساز و نواختی مشغول است. شما خودتان هم مانند برادرهای‏تان ابتدا با سازهای دیگری مانند نی و… شروع کردید یا از همان ابتدا رفتید سراغ ریتم؟

من همان اول رفتم سراغ دایره. چراکه مادربزرگم دایره می‏زد. ما تابستان‏ها، چهار یا پنج ماه در طبیعت زندگی می‏کردیم. مادربزرگم دایره می‏زد و ما همه جمع می‏شدیم، شادی می‏کردیم. من هم همان‏جا چندتا از ریتم‏های محلی را از او یاد گرفتم.

زمانی که بردارم، حسن برای آموختن سنتور به هنرستان اصفهان رفت، من ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم. آقای رضا قاسمی هم در آن زمان درس تنبک می‏داد. من هم رفتم اسم‏ام را نوشتم و گفتم که من هم بلدم تنبک بزنم. از من خواستند که قطعه‏ای را بزنم، اما من گفتم که نه اول شما کمی بزنید. چون در سبکی که ایشان تنبک می‏نوازد، تکنیک زیاد است، شروع کرد با تکنیک‏های زیبای خودشان زدن. من یک‏باره جا خوردم و گفتم: نه؛ من تنبک بلد نیستم.

ولی الان به این نتیجه رسید‏ه‏ام که همان ریتم‏های محلی‏ای که من یاد گرفته بودم و تنبک می‏زدم، همان‏قدر سخت است. الان خیلی از نوازنده‏های سنتی نمی‏توانند آن آکسان‏ها و تکنیک‏های آن ساز محلی را اجرا کنند.

Peyman Samani, iranischer Percussionist
عکس: Behnam Samani

با این‏حال، رفتید سراغ تنبک و سراغ …؟

دف و سازهای دیگر. سعی کردم همان تکنیک خودم را که دارم نگه دارم و در کنار آن، با تکنیک‏های نو دف و تنبک هم آشنا بشوم. بعد هم به آلمان آمدم و آشنایی‏ام با مجید درخشانی و گروه "نوا" شروع شد که آقای صدیقی‏آسا، مجید درخشانی و متبسم بودند. با گروه نوا شروع کردیم به کار کردن. اولین تورم را در سال ۱۹۹۱ همراه استاد صدیف، عبدالنقی افشارنیا، برادرم و آقای منظمی و داود آزاد برگزار کردم. در این تور من ۲۴ کنسرت برگزار کردم. البته نمی‏توانید تصور کنید برگزاری این ۲۴ کنسرت چقدر سخت بود. چون ما در فرانسه، بلژیک، هلند، سوییس، سوئد، انگلستان، اتریش و آلمان برنامه داشتیم. زندگی من شده بود فقط رفتن به سفارت‌خانه‌‏ها برای گرفتن ویزا برای بچه‏ها.

الان فکر می‏کنم آن موقع ما چه کارهایی‏ می‏کردیم. امروز همه با ویزای شنگن وارد می‏شوند و راحت همه جا می‏رویم، ولی آن موقع ما باید از هشت کشور ویزا می‏گرفتیم. اما از سوی دیگر آن‏قدر انرژی و علاقه در من بود که بعضی موقع‏ها سه یا چهار ساعت می‏خوابیدم. یکی دو ماه در تور بودیم و شرایط خواب‏مان هم خیلی سخت بود، اما چون عشق و علاقه در کار بود، از آن لذت می‏بردیم و هیچ مشکلی نداشتیم با این مسئله. آن تور هم تجربه‏ی خوبی شد و خیلی چیزها یاد گرفتم و بعد کارم با نوازنده‏های محلی شروع شد.

به‏خاطر این‏که با نوازندگان ایرانی، یعنی درون‏مرزی زیاد تماس داشته‏اید، کار سازماندهی هم به دوش شما افتاد و این‏طور شد که شما در سازماندهی کنسرت‏های موسیقی اصیل هم دستی پیدا کردید. همین‏طور است؟

بله؛ کاملاً درست است. برگزار کردن و سازماندهی یک تور هم باید با دل و جان باشد. مسئله این است که کارهای هنری‏ای که ما انجام می‏دهیم، راحت بگویم که پول‏اش کم است و در نتیجه، یک برگزارکننده‏ی حرفه‏ای خارجی و یک سازماندهنده یا برنامه‏ریز آلمانی یا غیرایرانی ندارید. به خاطر این‏که یک برنامه‏گزار آلمانی که از این راه زندگی می‏کند، باید درآمد خوبی داشته باشد، اما در کار ما این خبرها نیست.

در نتیجه، من خودم این کار را عهده‏دار شدم و با عشق و علاقه انجام می‏دهم. به خاطر همین، دیگر دنبال این کار افتاده‏ام و اگر حتی در موردی هم کسی را به برنامه‏گزار معرفی کنم و بگویم فلانی با شما تماس می‏گیرد، می‏گویند که نه؛ ما می‏خواهیم با خود تو در تماس باشیم.

شما چه می‏کنید که این ریتم‏ها خسته‌کننده نباشند و شنونده بتواند مثلاً نیم‏ساعت فقط سازهای کوبه‏ای گوش بدهد؟ چه می‏کنید؟ راز آن چیست؟

عشق زیاد و دوم این‏که ما در ایران بیش از ۱۵ یا ۲۰ تا ساز کوبه‏ای داریم. در این مدت هم ثابت شده که تنبک ما به خاطر تکنیک و صدادهی‏ای که دارد، می‏توانیم تمام صداهای سازهای مختلف دنیا را روی آن بزنیم. شما می‏توانید روی این ساز تکنیک‏های عربی و ریتم‏های عربی، فارسی و هندی استفاده کنید. طبیعتاً اولاً تکنیک‏هایی که استفاده می‏کنیم، کمی برای مردم زیبا هستند، دوم این‏که در بخش کارهای کوبه‏ای، شو کار خیلی قوی است. بداهه‏نوازی زیاد است و بعضی موقع‏ها ما از خود مردم کار می‏کشیم، دستی که می‏زنند و با ما همراهی می‏کنند.

از سال ۱۹۹۶ که ما گروه "ضربانگ" را تشکیل داده‏ایم، احساس می‏کنم که روزبه‏روز طرفدارانش بیشتر شده است. به‏خاطر این‏که ماها همیشه با مردم در ارتباط بوده‏ایم. موسیقی سازهای کوبه‏ای و رابطه‏ای که با مردم می‏گیرد، به این خاطر است که ریتم، یک زبان بین‏المللی است. مثلاً وقتی ما به ایتالیا می‏رویم، از ۴۰۰-۵۰۰ شنونده‏ای که استقبال می‏کنند، شاید ۳۰تای آنها ایرانی باشند.

ولی در کارهایمان که ملودی است… من خودم کار کرده‏ام که این‏ها را می‏گویم، با گروه‏های دیگری هم که کار کرده‏ام، می‏بینم از ریتم استفاده می‏کنند، به خاطر این‏که یک زبان بین‏المللی است و ارتباط برقرار کردن با آن خیلی راحت است. شاید مهم‏ترین مسئله این باشد که ما با ارتباطی که از طریق ریتم با مردم می‏گیریم، می‏توانیم توجه آنها را جلب کنیم.

مصاحبه‌گر: اسکندر آبادی
تحریریه: داود خدابخش