1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

هشتادمین سالگرد تولد کارلوس فوئنتس، نویسنده‌ی مکزیکی

میشائل کاتریتیوس۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه

کارلوس فوئنتس، یکی از معروفترین نویسندگان آمریکای لاتین، روز ۱۱ نوامبر هشتاد ساله شد. شاید بتوان گفت که هیچ نویسنده‌ی دیگری مانند فوئنتس نتوانسته است چهره مکزیک را چنین ماهرانه در ادبیات منعکس کند.

https://p.dw.com/p/Fs5H
کارلوس فوئنتس
کارلوس فوئنتسعکس: DW/ Eva Usi

کارلوس فوئنتس، یکی از معروفترین نویسندگان آمریکای لاتین، روز ۱۱ نوامبر هشتاد ساله شد. به این مناسبت، علاقمندان و دست‌اندرکاران ادبیات از سراسر جهان به وی تبریک گفتند. شاید بتوان گفت که هیچ نویسنده‌ی دیگری مانند فوئنتس نتوانسته است چهره مکزیک را چنین ماهرانه در ادبیات منعکس کند، با وجود اینکه او بیش از نیمی از عمر خود را در خارج از مکزیک به‌ سر برده است. تا به‌حال ۵۵ کتاب از فوئنتس به چاپ رسیده‌اند.

گفته می‌شود که کارلوس فوئنتس Carlos Fuentes مکزیک را در آثار خود خلق کرده است؛ درست مانند دوستش گابریل گارسیا مارکز که با رئالیسم جادویی خود، محلی مانند «ماکوندو» را آفرید و یا توماس مان که جهانی را در «آسایشگاه تسابابرگ»، خلق کرد. جایی که در آن رویا، اسطوره و تاریخ از یک سو و واقعیت سیاسی و وحشیانه‌ی موجود از سوی دیگر در کنار هم به سر می‌برند. به نظر فوئنتس، آهنگ زندگی اکثر مکزیکی‌ها با مشکلات، خشونت و نارضایتی دائمی از وضعیت خود آمیخته است. اما او خواهان دمیدن قدرتی تازه در این آوای نحیف است. در ۵۵ رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه و مقاله موفقیت وی را می‌توان دید.

کارلوس فونتس معتقد است: «ما باید به فرهنگ خود، تاریخ، سنت و حتی دلتنگی‌های خود ارزش بگذاریم و همزمان مبارزه برای برقراری عدالت و آزادی را فراموش نکنیم. اما سنگینی این سختی‌ها بر جنبه‌های روشن زندگی در مکزیک سایه می‌افکند. نقابی که ما باید از چهره‌ی مکزیک بزداییم. ما وارثان انقلابیم و شاید این وظیفه‌ی نسل ما بوده که اصول عدالت، برابری و دموکراسی را در عمل پیاده کند. اما ما نتوانستیم این وظیفه را به انجام رسانیم. من خواهم مرد، بدون آنکه بتوانم مکزیکی را که در بیست سالگی در رویای خود مجسم می‌کردم، ببینم».

کارلوس فوئنتس در سال ۱۹۵۸ در رمان خود «طبیعت در روشنایی» می‌نویسد که مکزیک توضیح‌دادنی نیست، ولی به مکزیک می‌توان با شیفتگی باور داشت. این رمان او را به شهرت جهانی رساند. پانزده سال بعد از آن او به عنوان یکی پایه‌ریزان ادبیات کشورهای آمریکای لاتین در جهان شناخته شد. در ۱۹۷۵ اثر ۱۰۰۰ صفحه ای خود «ترا نوسترا» را به رشته تحریر درآورد که در آن تاریخ مکزیک و زندگی امروزی آن در هم آمیخته شده‌اند.

رمان «سالهای با لاورا دیاز» پرهیجان‌تر و روان‌تر نوشته شده است: سرنوشت یک خانواده‌ی مکزیکی در قرن بیستم. این داستان تا حدی توضیح زندگی خود اوست. پدر لاورا دیاز، آلمانی مهاجر به مکزیک است که صحبت کردن به زبان آلمانی را برای دخترش ممنوع می‌کند. این اشاره‌ای است به امیلیا مادربزرگ خود کارلوس فوئنتس که آلمانی است. فوئنتس می گوید: «پدربزرگ پدرم در نیمه دوم قرن نوزدهم از شهر دارمشتات در آلمان به وراکوروز مهاجرت کرد. او می‌خواست در مکزیک مزرعه‌ی قهوه راه بیندازد. اولین کاری که کرد این بود که صحبت به آلمانی را در خانه ممنوع کند. او می‌گفت، ما مکزیکی هستیم و باید اسپانیایی حرف بزنیم. برای همین بود که پدربزرگ و مادربزرگم، هیچکدام آلمانی یاد نگرفتند. یکبار میلان کوندرا به من گفت، اگر کافکا را نتوانی به زبان آلمانی بخوانی، یعنی آن را اصلا نخوانده‌ای. این احساس، نوعی احساس دلتنگی، همیشه با من بوده که من زبان اجدادم را نمی توانم صحبت کنم».

اگر کارلوس فوئنتس نتوانست ریشه‌ی آلمانی خود را بیابد، ولی ریشه‌ی مکزیکی خود را به خوبی یافت. او تا دوران جوانی میهمانی در میهن خود بود. فوئنتس به عنوان پسر یک دیپلمات در سال ۱۹۲۸ در پاناما متولد شد. در کشورهای مختلف آمریکای جنوبی و سپس در آمریکای شمالی در واشنگتن زندگی کرد. شانزده ساله بود که به مکزیکو آمد تا در آنجا دپیلم دبیرستانش را بگیرد، با فضای این شهر، محله‌های فقیر نشین و بقایای تاریخی و منطقه مدرن شهر آشنا شود. ولی کارلوس فوئنتس توجه به زندگی در خارج از کشورش را حفظ کرد و تا به امروز نیز نیمی از سال را در لندن بسر می‌برد. در سالهای پنجاه میلادی در ابتدا کار به عنوان کارمند سیاسی را کنار گذاشت و به ادبیات روی آورد؛ فعالیتی که به گفته‌ی خود وی ده درصد با خلاقیت و نود درصد با پشتکار و نظم توأم است.

فوئنتس از نوشتن لذت می‌برد و به گفته خودش: «حتی وقتی در رختخواب است دعا می‌کند که زودتر صبح شود تا بتواند نگارش را از سر گیرد». او می‌گوید: «رمز خوشبختی این است که کاری را انجام دهی که از آن لذت ببری».

او در سن هشتاد سالگی نیز همچنان به کار خود ادامه می‌دهد. هر پیش از ظهر چهار تا پنج ساعت می‌نویسد و می‌خواند. در بعد از ظهر نیز به همین ترتیب چهار تا پنج ساعت وی به نگارش و مطالعه می‌گذرد. در این ماه اپرای «سانتا آنا» که متن آن از اوست به روی صحنه می‌رود. طبیعی است که موضوع این اثر او هم به مکزیک برمی‌گردد و سانتا آنا که هشت دوره بر این کشور حکومت راند.

کارلوس فوئنتس معتقد است: «با فرهنگ کشور "جهان اول"ی‌مان می‌توانیم از "جهان سومی" بودن بیرون بیاییم»؛ اقدامی که وی هنوز هم در هشتاد سالگی بدان مشغول است.