1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نصر حامد ابوزید و کتاب "محمد و آیات الهی" • بخش اول

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

ادبیات‌شناس زبان عرب و الهیات‌شناس مسلمان مصری "نصر حامد ابوزید" در کتاب "محمد و آیات الهی" می‌کوشد با رویکردی هرمنوتیک تفسیری انتقادی − تاریخی از شخصیت پیامبر اسلام و آیه‌های قرآنی ارائه دهد.

https://p.dw.com/p/FPVZ
نصر حامد ابوزید
نصر حامد ابوزیدعکس: dpa - Bildfunk

ادبیات‌شناس زبان عرب و الهیات‌شناس مسلمان مصری "نصر حامد ابوزید" در ماه مارس ۲۰۰۸ کتابی به زبان آلمانی انتشار داده است با عنوان "محمد و آیات الهی". وی در این کتاب با رویکردی هرمنوتیک می‌کوشد تفسیری انتقادی − تاریخی از شخصیت پیامبر اسلام و آیه‌های قرآنی ارائه دهد.

نگاهی به پیشینه‌ی نصر حامد ابوزید

نصر حامد ابوزید در ۱۱ ژوئیه‌ ۱۹۴۳ در یکی از روستاهای شهر طنطا در مصر بدنیا آمد. وی پس از گذراندن یک دوره‌ی آموزش فنی به استخدام "سازمان ارتباطات ملی" در قاهره درآمد و همزمان تحصیلات خود را در رشته‌ی عرب‌شناسی آغاز کرد. ابوزید با پایان رساله‌ی دکترای خود در رشته‌ی اسلام‌شناسی که در آن به موضوع تفسیر در اسلام پرداخته بود، در انستیتوی زبان و ادبیات عرب به تدریس گمارده شد. نخست استاد حق‌التدریسی بود، سپس از سال ۱۹۸۲ استادیار شد و از سال ۱۹۸۷ استاد غیررسمی دانشگاه الازهر در رشته‌ی زبان و ادبیات عرب بود.

ابوزید که مسلمانی است با ایمان و اعتقادات دینی عمیق، در تحلیل‌های انتقادی خود از قرآن می‌کوشید متن کتاب دینی را در انطباق با وضعیت حاکم بر عصر پیدایش قرآن تفسیر کند. وی در دوره‌ی تحصیلات خود در سفرهای پژوهشی به ایالات متحده‌ی آمریکا، ژاپن و سودان به مطالعه‌ی رهیافت هرمنوتیک و تأویلی در تفسیر متن قرآن دست زده بود. این رویکرد تأویلی وی به متن، بحث‌های بسیاری را در میان فقهای اسلامی قاهره برانگیخت، بطوریکه در پی یکرشته مباحث شدید، علمای فقهی دانشگاه الازهر وی را تکفیر کردند و مرتد اعلام داشتند. این امر به آنجا انجامید که دانشگاه الازهر در سال ۱۹۹۵ از اعطای کرسی استادی به وی خودداری ورزید. از سوی دیگر، اعلام ارتداد علیه ابوزید به معنای آن بود که همسر مشروع‌‌اش باید از وی جدا می‌شد.

فقهای محافظه‌کار اسلامی مصر نخست قصد کردند تا وی را به جرم "ارتداد" و "ترک دین" به محاکمه کشند. ولی از آنجا که نظام قضایی مصر چنین امکان حقوقی را نمی‌داد، و علیه یک استاد دانشگاه اقامه‌ی یک چنین دعوی امکانپذیر نبود، از اینرو علمای اسلامی به شگرد حقوقی دیگری توسل جستند. از آنجا که ازدواج و طلاق در مصر در محاکم اسلامی و طبق شریعت اسلام صورت می‌گیرد، دادگاه اسلامی بنا به درخواست فقهای دین، حکم طلاق میان ابوزید و همسرش را جاری کردند. در استدلال این حکم حقوقی آمده که یک زن مسلمان اجازه‌ی زندگی زناشویی با یک مرد غیرمسلمان را ندارد، بویژه مردی که مرتد شناخته شده است. دادگاه حکم ارتداد ابوزید را صادر کرد و ازدواج زوج را بی‌اعتبار شناخت.

در پی اعلام ارتداد علیه ابوزید از سوی دادگاه شرع و علنی شدن آن، این پژوهشگر اسلام‌شناس بارها تهدید به قتل شد. مهاجرت ابوزید و همسرش از مصر به اروپا پایان قضیه‌‌ای بود که در این میان توجه افکار عمومی جهانیان را به خود جلب کرده بود. از اواخر دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی بدین سو ابوزید و همسرش در کشور هلند زندگی می‌کنند. وی نخست استاد میهمان رشته‌ی اسلام‌شناسی دانشگاه لیدن بود و سپس از سال ۲۰۰۴ کرسی هومانیسم و اسلام "ابن رشد" در دانشگاه اوترخت به او تعلق گرفت که هم اکنون در آنجا به تدریس مشغول است. در سال ۲۰۰۵ میلادی "جایزه‌‌ی آزاداندیشی ابن رشد" برلین به نصر حامد ابوزید اعطا شد.

"محمد و آیات الهی"

ابوزید در کتاب اخیر خود که به زبان آلمانی انتشار یافته است، بر این باور است که نگاه غرب به اسلام، از سده‌های میانه و بویژه از سده‌ی نوزدهم بدین سو‌، تصویری است از یک دین ستیزنده و جنگ‌طلب، زن‌ستیز و عقب‌‌مانده. حال این انگاره از اسلام از زمان ترورهای اسلامی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بدین سو تشدید شده و دین اسلام بشدت مورد حملات همه‌جانبه قرار گرفته است. وی می‌افزاید که مسلمانان برای مقابله با این پیشداوری‌های غرب واکنشی غریزی از خود نشان می‌دهند، بدین گونه که می‌کوشند با استناد به متن قرآن از دین خود به دفاع برخیزند تا بدینسان ثابت کنند که تمامی این پیشداوری‌ها بی‌اساس است. ولی این رویکرد مسلمانان آنها را به یک بن‌بست کشانده است، زیرا که دفاع واژه به واژه از قرآن به معنای «فهم» واقعی از متن نیست.

ابوزید می‌نویسد: "قرآن، حتا اگر کلام خدا مضمون آن باشد، یک متن تاریخی است. این متن در یک وضعیت معین تاریخی گفته، اعلان و نوشته شده است، آنهم بر زمینه‌ها‌ی فکری و زبان متعلق به زمان خود. تنها اتکا بر یک دانش گسترده‌ی تاریخی و زبانی − فرهنگی (فیلولوژیک) است که ما را در موقعیتی قرار خواهد داد، تا متن قرآن را بدرستی مورد تفسیر قرار دهیم و بدینسان به درک هسته‌ی فراتاریخی آن دست یابیم. سپس می‌توانیم تصمیم بگیریم که این متن برای مؤمنان امروز چه معنایی می‌تواند داشته باشد." (صص ۸)

به باور نویسنده، تنها یک نگاه به جغرافیای حوزه‌ی فرهنگی اسلام، که هلال آن مراکش تا اندونزی را می‌پوشاند، نشان می‌دهد که مردمان درون این حوزه پیشینه‌‌ی تاریخی و فرهنگی متفاوتی دارند. از اینرو با چهره‌های گوناگونی از اسلام‌ سروکار داریم که متأثر بوده‌اند از تاریخ و فرهنگ و سلوک مردمان آن سرزمین.

ابوزید درباره‌ی تفسیر خود از اسلام می‌نویسد: " این فهم مدرن من از اسلام است و این فهمی است که در یک مقطع زمانی معین و در شرایط معینی شکل گرفته است. طبیعی است که این فهم من برداشتی ابدی نخواهد بود. باب تفسیر و بازبینی‌های مجدد گشوده است. نه برداشتی است بسته و نه مطلق. در غیراینصورت جزم‌های دیگری خواهیم ساخت. امر الهی با متن مقدس خود ابزاری در اختیار ما گذارده که می‌توان آن را بارها و بارها خواند و فهمید و به بحث گذارد."

نویسنده در فصلی از کتاب، موقعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی عربستان پیش از اسلام و ساخت بشدت قبیله‌ای آن را برمی‌رسد و می‌کوشد نقش امپراتوری‌های بیزانس و ساسانی در این برهه و خطه را نشان دهد. اینکه از دیرباز بسیاری از آیین اسلامی امروز در منطقه‌ی حجاز عمل می‌کرده‌اند، مانند روزه ‌گیری، طواف کعبه و حج (که ترکیبی بوده است از یک کنش اقتصادی و مذهبی و قرآن نیز در سوره ۲۲ آیه ۲۷ بدان اشاره دارد)، سه ماه مقدس رجب، شعبان و رمضان و بسیاری رسوم دیگر.

ابوزید بعنوان یک مسلمان مؤمن در مورد اینکه چرا خدا اسلام را در این مقطع زمانی و درست در عربستان اعلان وجود کرد، می‌نویسد که علما و فقهای سنتی معتقدند، از آنجا که متن‌های مقدس پیامبران گذشته دستخوش جعل شده بودند، خداوند پیامبری دیگر با متنی جدید فرستاد. ولی ابوزید نظر دیگری دارد. وی بر این باور است که اعلان دینی جدید بواسطه‌ی یک پیامبر دیگر، پاسخی بوده به مقتضیات زمان و نابسامانی‌ها و پرسش‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی در این منطقه. بی‌جهت نیست که در منطقه‌ی حجاز همگان در انتظار ظهور پیامبر جدیدی بسر می‌بردند. اینکه در آن هنگام شماری افراد سر به داعیه‌ی پیامبری برداشتند، خود حاکی از همین ضرورت تاریخی بود. نویسنده با بررسی وضعیت اسفناک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عربستان می‌خواهد نشان دهد که آنچه بعنوان وحی به محمد نازل شد، جملگی پاسخی بود به معضلات عاجل آن زمان.

آشنایی اعراب با مسیحیت و یهودیت

در قرآن به رویدادهایی اشاره شده است که ما آنها را از انجیل عهد عتیق می‌شناسیم. این نشان می‌دهد که در شبه‌جزیره‌ی عربستان نه تنها مسیحیان و یهودیان حضور محسوس داشته‌‌اند، بلکه برخی عرب‌ها نیز از مضمون متن مقدس آنها مطلع بوده‌اند. ولی این آشنایی بیشتر سطحی بوده است تا یک درک عمیق الهیاتی. حتا خود مسیحیان و یهودیان آن دیار نیز درک عمیقی از دین خود نداشته‌اند. بویژه که اغلب ساکنان شبه‌جزیره‌ی عربستان بیسواد بودند. نادر کسانی قادر به خواندن تورات به زبان عبری بودند. یکی از ایشان عرب مسیحی "ورق ابن نوفل"، پسرعموی خدیجه، همسر محمد بود. این شخص به احتمال با آیین انجیلی دستکم به زبان عربی آشنایی داشته است. ابو نوفل در آغازه‌های شکل‌گیری اسلام نقش مهمی به خود اختصاص می‌دهد، زیرا محمد دانستنی‌های لازم خود را از وی می‌گرفته است تا به حقیقی بودن شهود خود یقین حاصل کند.

ابوزید می‌افزاید که امروز یک مسلمان بشدت معطوف به وحی بر این باور است که محمد دانستنی‌های خود را نه از جهان انسانی، بلکه مستقیما از خدا می‌گرفته است. ولی منابع تاریخی در این زمینه در دسترس همگان است و جزو منابع سنتی اسلام بشمار می‌روند. این منابع از ابن نوفل می‌گویند و اینکه چگونه محمد گام به گام نسبت به پیامبری خود آگاه می‌شود. یکی از این منابع مجموعه‌ی احادیث البخاری (متولد ۸۱۰ میلادی در بخارا و مرگ به سال ۸۷۰ میلادی در سمرقند) است.

"در کتاب اول، گزارش سوم [احادیث البخاری] آمده که محمد آغازه‌های وحی را چگونه به عایشه شرح می‌دهد. او [عایشه] چنین گفت که محمد در خواب شهودی (Vision) داشته است که صبح بعد همچون روز برایش روشن بود. وی سپس تنها راهی کوه حرا در نزدیکی مکه می‌شود و به مکاشفه می‌نشیند."

ابوزید در پی می‌نویسد: "بعنوان مسلمان می‌توان به فکر نشست که از این داده‌های تاریخی چه استنتاجی می‌توان کرد. محمد در کوه حرا چه کرد؟ این چه نوع مکاشفه‌ای بود؟ آیا محمد به احتمال به یکی از جماعت‌های مذهبی تعلق داشته است؟ (...) اغلب مسلمانان این تصور را رد می‌کنند که محمد به یک جماعت مذهبی معین تعلق داشته. آنها خیلی ساده از این نقطه عزیمت می‌کنند که محمد به هیچ آیین و رسوم عملی مذهبی پایبند نبوده است. زندگینامه‌ نویسان محمد، با هدف برجسته ساختن پیامبری وی، تلاش می‌کنند در توصیف شخصیت وی، او را از جماعتی که به آن تعلق داشته، جدا سازند. ولی این مورد آخر کمتر قابل باور است. اگر شخص محمد در جماعت‌اش شناخته شده و بعنوان شخصی هوشمند و با استعداد مورد احترام بوده است، بنابراین کسی نبوده که از فعالیت‌های اجتماعی دوری جوید. می‌دانیم که همسرش خدیجه مسئولیت کاروان خود را به او سپرده بود. وی مأمور بوده احتمالا تا سوریه سفر کند، هرچند که بدقت نمی‌دانیم محمد به کدام مناطق دیگر پای گذارده است.

روی جلد کتاب" محمد و آیات الهی"
روی جلد کتاب" محمد و آیات الهی"عکس: Herder

اینکه این زن تاجر متمول با محمد ازدواج کرده، نشان می‌دهد که او در محمد، هم بعنوان یک انسان و هم بعنوان شریک تجاری، کیفیت‌هایی را یافته بود. ما باید محمد را بعنوان فردی تصور کنیم که پیش از آنکه از وحی مُنزل گزارش دهد، عضو فعال جماعت خود بوده است."

ابوزید می‌افزاید: "بهرحال، به کوه رفتن و به عمق مکاشفه نشستن، کنشی است دینی، بعبارت دیگر کنشی است برخاسته از یک سنت دینی. از سلوک راهبان گوناگون می‌شناسیم که آنها همواره نقاط پرت و دورافتاده را برمی‌گزینند. صومعه‌ها را نه در دل شهرها و روستاها، بلکه در مسیر راهی پرت و بر بلندی‌ کوهستان‌ها برافراشته‌اند. بنابراین محمد کِردمانی را پیشه کرد که نزد دیگران نیز معمول بود. نمی‌خواهم در اینجا بگویم که محمد یک مسیحی یا یهودی بوده است. ولی او پیشاپیش دارای نوعی تصور دینی، نوعی سمتگیری بوده و احاطه به یک سنت مذهبی داشته است که وی را به کنشی از یک سنت مذهبی معین برانگیخته است، مانند مکاشفه بر بلندی‌های آن کوه". (ص ۲۹)

بر پایه‌ی کتاب البخاری، عایشه به نقل از محمد گزارش می‌دهد که با دیدن فرشته‌‌ی الهی وحشت او را فرا می‌گیرد و او با طپش شدید ضربان قلب نزد خدیجه می‌رود و جریان را به او بازمی‌گوید. خدیجه پس از آنکه می‌کوشد وی را آرام سازد، محمد را نزد پسرعمویش ابونوفل می‌برد. ابو نوفل که یک مسیحی سرشناس و مورد احترام بوده، برای آرام ساختن محمد به وی می‌گوید: "این همان جبرئیل فرشته است که خدا پیش از تو نیز بر موسی فرستاده بود." وی به محمد هشدار می‌دهد، با پیام الهی که او برای مردمان می‌برد، دشمنی‌ها علیه خود برخواهد انگیخت و آنها او را از خود خواهند راند و او را مورد پیگرد قرار خواهند داد."

از نظر ابوزید، در احادیث داستان‌های بسیار نقل شده‌اند. به باور وی، در اینجا مفهوم "داستان" را نباید به معنای یک رویداد تخیلی ِ پرداخته‌ی ذهن روایتگر داستان فهمید. بلکه داستان در اینجا به معنای روایت رخدادی است بر پایه‌ی گونه‌ای از درکِ فردِ روایتگر. این امر ِ داستانی اصالت سندی ندارد، بلکه یک گونه از بازپردازی روایتگر از آنچه به تجربه دیده و شنیده است می‌باشد. آنگونه که از زندگی روزمره خود نیز می‌شناسیم، هر گاه فردی داستان یا جریان رویدادی را نقل می‌کند، همواره در شکل روایت و بازگویی رویداد، تغییراتی را وارد می‌کند. ابوزید می‌گوید، اگر مثلا من بخواهم از دوران کودکی خود بگویم، باید همواره در نظر داشت که این ابوزید ۶۵ ساله است که سخن می‌گوید. این آن کودک نیست که داستان خود را نقل می‌کند، بلکه این خویشتن ِ امروز است که با تجربه‌‌هایی که پشت سر گذارده، رویداد گذشته را به شکل بازپرداخته و بازدریافته بیان می‌دارد. (ص ۳۳)

"از یک داستان سخن گفتن به معنی جعل داستان نیست که ساخته‌ی ذهن روایتگر باشد؛ ولی این بدان معنا هم نیست که روایتگر آنچه رخ داده است را دقیقا بازمی‌گوید. اینها پدیده‌هایی هستند که برای نظریه‌ی ادبیات‌ و علم مدرن تاریخ مدت‌هاست که شناخته شده‌اند. بنابراین باید به احادیث نیز همین گونه نگریست و طبیعی است که این معیار برای خود قرآن نیز اعتبار دارد." (همانجا)

وضعیتی که در آن محمد برای نخستین مرتبه پیام الهی را شنید، نه تنها در احادیث آمده بلکه در قرآن نیز بدان اشاره شده است؛ و باز هم در اینجا ما با یک داستان سروکار داریم. این پیام نخستین، آغاز یک میان‌کنش (Interaktion) و ردوبدلی بوده میان پیام الهی و دریافت انسانی پیام. (ص ۳۴)

ابوزید در توضیح بیشتر منظور خود می‌افزاید: "اگر به این نخستین پذیرش و دریافت انسانی پیام الهی بیاندیشیم، یک نکته در رابطه با محمد برای ما جلب توجه می‌‌کند و آن اینکه، او پیام الهی را در کمال آرامش نگرفته است. به ذهن محمد اصلا خطور نمی‌کرده، آنچه او با آن رویاروست، یک پیام الهی است. از اینرو حس ترس و تردید بر وی بشدت غلبه می‌کند. وی از پی مشورت و تأیید دیگران برمی‌آید. به او می‌گویند، همه چیز همان‌گونه که هست درست است و پیامبران پیش از تو نیز این تجربه را داشته‌‌اند. ترس به خود راه مده، هرچند که مورد پیگرد قرار خواهی گرفت." ابوزید معتقد است: "این تنها امر الهی نیست که در اینجا سخن می‌گوید؛ پیام الهی نیازمند تأییدِ دریافت پیام از سوی یک انسان است − و نقطه‌ی آغاز آن همانا نخستین تماس الهی برای انتقال پیام است." (ص ۳۵)

ابوزید می‌نویسد: "اینها مواردی هستند که بسیاری مسلمانان مایل به شنیدن آن نیستند. این مسائل آنها را گیج و مبهوت می‌سازد. آنها نگرانند از اینکه مرجعیت پیامبر و قرآن به زیر سئوال برود. ولی همه‌ی اینها داده‌ها و فاکت‌های تاریخی هستند که منابع اسلامی خود از آنها سخن می‌گویند. اگر ما بدون پیشداوری به روایت‌ها بنگریم، به مسئله‌ی دیگری نیز پی خواهیم برد: این فکر که یک انسان به محض آنکه امر الهی شروع به برقراری ارتباط با وی می‌کند، نیاز به تأیید و پذیرش این تماس دارد، به هیچ‌وجه فکر کفرآمیزی نیست. این طبیعی‌ترین چیزی است که می‌تواند وجود داشته باشد. زیرا به محض آنکه کسی به ناگهان خود را مخاطب خدا ببیند، با تردید و نگرانی از خود می‌پرسد: آیا دارم این را به خود تلقین می‌کنم؟ آیا می‌تواند واقعیت داشته باشد که خدا با من سخن گفته است یا اینکه می‌خواسته‌ام تا خدا با من سخن بگوید؟»

برای خواندن بخش دوم مقاله به لینک زیر مراجعه کنید.

داود خدابخش

تحریریه: فرید وحیدی